کتاب بهشت

 http://casimir.kuczaj.free.fr//Orange/afganski.html

حجم 9

 

بودن در ایالت من معمولا، من خودم را از بدن من با کودک عیسی مسیح در آغوش او.

گفتم، "بهم بگو، من عزیز کوچک، پدر چه می کند؟"

 

او پاسخ داد: " پدر با من یکی است. تمام کاری که پدر می کند، من انجام دهید." من ادامه دادم، "و برای قدیسان، شما چه می کنید؟"

 

او پاسخ داده شده:

"من به طور مداوم خودم را به آنها.

بنابراین، من زندگی آنها هستم، شادی آنها، سعادت خود را، بسیار زیاد خود را خوب، بی پایان و بدون حد و مرز

آنها با من پر شده و آن را در من است که آنها همه چیز را پیدا کنید. من هستم همه چیز برای آنها و آنها همه چیز را به من است."

 

با شنیدن این، من ساخته شده فریبنده با گفتن به او:

«به قدیسان تو خودت را بدون بس کن

اما با من، شما خودتان را تا بی ارزش و در فاصله!

تو تا جایی پیش رفتی که از من رد شدی بخشی از روز بدون آمدن.

بعضی وقت ها آنقدر تاخیر میکنی که من ترس از اینکه شما قبل از حزب نمی آیند می آید.

و بعدش مرگ ظالمانه ای رو دیدم با این حال شما به من گفت که شما مرا بسیار دوست داشتید!"

 

او پاسخ داد:

دخترم، به تو هم من خودم رو به طور مداوم مي دم

-بعضي وقت ها شخصا

-بعضي وقت ها به فضل،

-بعضي وقت ها از طريق نور، و

-از خيلي جهات ديگر

پس چطور می توانید بگویید که من نمی آیا شما آن را بسیار دوست ندارم؟"

 

در این لحظه، فکر من از او پرسیدم که آیا وضعیت من مطابق با وی خواهد شد. این به نظر من مهم تر از آنچه ما داشتم حرف مي زدم

پس ازش پرسيدم

اما اون به جاي جواب دادن به من نزدیک شد و زبان خود را در دهان من قرار داده، به طوری که من نمی دیگر نمی تواند صحبت می کنند.

من فقط می تواند چیزی خورد بدون دانستن آنچه در آن بود. وقتي اون زبانش رو پس گرفت، من داشتم به سختی زمان برای گفتن به او:

خداوندا، همه از بعدش، کي مي دونست کي برمي گردي؟ »

 

او پاسخ داد: "من امشب برميگرده بعدش ناپديد شد

 

خيلي زجر ميکشي تا حدی که قادر به حرکت نیستم، رنج های کوچکم را با کسانی که از عیسی مسیح.

 

داشتم سعي ميکردم شدت عشقی که خودش در آن قرار می دهد،

هنگامی که، با رنج خود، او شکوه پدر

-براي تعمير اشتباهات ما و

-که همه ي کالا ها رو به ما بده

 

I داشتم ميگفتم:

"من در نظر خواهم گرفت

-درد و رنجش انگار که من بودم و به عنوان شاهده من بودم

-تخت خوابم انگار که تخت من بود صلیب، و

-بی حرکت من به عنوان طناب هایی که مرا بسته نگه می دارد تا من بیشتر گرانبها در چشمان من عالی خوب است.

 

اما جلادان، من آنها را نمی بینم گام.

جلاد کی است که به من می گوید اشک های بسیار و اشک من را به پاره پاره،

- نه تنها در بیرونی من

-اما در عمق من باشد ، تا آنجا که زندگی من به نظر می رسد می خواهید به پشت سر هم؟

آه! جلاد من محبوب من است خود عیسی مسیح! در اون لحظه، اون می گوید:

دخترم

افتخار بزرگي بود برای شما که من ممکن است جلاد شما. من نسبت به شما به عنوان یک عمل آقایان

-چه کسی در حال آماده شدن برای ازدواج با نامزد خود و

-که ، به منظور آن را بیشتر زیبا و شایسته تر از او،

به کسي که به کسي اتک نمي زنه، حتي به نامزدش هم نداره

 

این او خودش آن را ش می شند، شاب می پوشد، لباس می پوشد و با آن می چرند سنگ های قیمتی و الماس. این یک عالی است افتخار براي عروس علاوه بر این ، او مجبور نیست که اذیت کردن با سوالات مانند:

"آیا من لطفا من همسر یا نه؟

آیا او می خواهم چگونه من لباس پوشیدن و یا او به من سرزش مانند احمقی که نمی دانست چگونه او را خشنود کند؟"

 

آنجا می روید چگونه من با همسران مورد علاقه من عمل می کنند.

عشقی که من به آنها دارم این است که عالی است که من به هیچ کس دیگر اعتماد ندارم. من حتی خودم را جلاد آنها، اما جلاد عاشق.

 

مثلا

بعضي وقت ها من اونا رو مي شم

بعضي وقت ها من اونا رو شست مي دم

گاهی اوقات من آنها را برای لباس ممکن است آنها حتی زیباتر،

گاهی اوقات من آنها را با سنگ های قیمتی،

نه آنهایی که از زمین و چیزهای سطحی آن می آیند، اما آن ها

-که من از عمقش بيرون آوردم از روح خود و

-کي با لمس انگشتان من که درد و رنج ایجاد می کنند تشکیل شده است که این سنگ ها از آن نتیجه می دهند.

 

لمس من تبدیل خود را خواهد شد، که نشان می دهد انواع چیزهای زیبا:

زیباترین تاج ها،

لباس باشکوه تر،

گل های عطری ترین و

ملودی ها دلپذیر تر.

همانطور که من آنها را به تولد با دست های خودم، با همین دست ها، آنها را با به طوری که آنها بیشتر و بیشتر زیبا هستند.

 

همه این اتفاقات در روح رنج می برند.

توسط بنابراین، آیا من در گفتن این که درست نیست

کاری که من در شما انجام می دهم بسیار افتخار بزرگي براي تو بود؟

 

من در ايالت خودم بودم وقتی عیسی خیرخواه من با صدایی نرم به من گفت:

 

دخترم

-مرگ و میر، بدبختی، محرومیت ها، اندوها و صلیب ها

خدمت، برای کسانی که می دانند خوب خوش آمدید

برای حکاکی کردن مقدسات من در روح آنها.

 

این انگار که این افراد خود را با تمام انواع و ارقامی که رنگ های الهی. رنج های آنها عطر آسمانی است که روح او همه رایگر می شود."

 

بودن در ایالت من معمول

من عیسی مهربان ظاهر شد به طور خلاصه و به من گفت:

 

"من دختر

انگار کسي خيلي حرف مي زنه، نشانه آن است که در داخل آن خالی است.

 

در حالی که یکی است که با پر خدا، پیدا کردن لذت بیشتر در داخل کشور خود را،

- نمی خواهد به از دست دادن این لذت و

-فقط از روی ضرورت حرف می زنه

 

و حتي وقتي حرف بزنه

-هيچوقت داخلش رو ترک نمي کند و

-اون سعي مي کند تا آنجا که به اون مربوط مي شود

از حکاکی در دیگران آنچه او در خود احساس می کند.

 

از طرف دیگر، کسی که زیاد صحبت می کند شرق

- نه تنها خالی از خدا

-اما با سخنان بسیار خود، او تلاش می کند تا دیگران را از خدا خالی کند."

 

بودن در ایالت من معمولاً عیسی پر برکت می آمد و به من می گفت:

"من دختر، خورشید نماد فضل است.

اگر او یک خلاء پیدا کرد، اجازه دهید آن را غار، زیرزمینی، ترک یا سوراخ، به شرطی که وجود دارد خالی و یک دهانه کوچک برای ورود، او وارد می شود و همه چیز را با نور سیل.

 

این به هیچ وجه کاهش می دهد نوری که او در جای دیگر می دهد.

و اگر نور آن بیشتر روشن نمی شود، به این دلیل نیست که که آن را فاقد برخی از, بلکه به دلیل آن را فاقد فضا که در آن اون رو بهم بده.

 

پس با فضل من است:

بيشتر از يک خورشيد باجلو، همه موجودات را در در تابش مفید آن پاکت می کند.

با این حال ، آن را تنها وارد قلب که در آن او می یابد یک فضای خالی;

به همان اندازه از ضعفی که پیدا می کند،

به همان اندازه نور او ساخته شده نفوذ.

 

و این خالی بودن، چگونه شکل گرفته است؟

فروتنی اسپید است که قلب را کنده و خلاء را تشکیل می دهد.

جدا شدن از همه چیز، از جمله درک خود برتری همتراز است.

 

پنجره را وارد کنید نور فضل در این خلاء است

-اعتماد به خدا و

- بی اعتمادی به خود. به همان اندازه که اعتماد است بزرگ

تا آنجا که باز می شود درب را ترک نور را وارد کنید و اجازه دهید فضل بیشتر را از طریق.

 

نگهبان

-کي محافظت از نور و

-که باعث افزايشش ميشه صلح"

 

در حالی که من در من بود دولت معمول، عیسی مسیح خود را به طور خلاصه نشان داد و گفت:

 

دخترم

هیچ چیز است که پیشی عشق وجود دارد:

-و نه دانش،

-عزت، و

-حتي کمتر از اون يه جاي نون.

در اکثر موارد، افراد خوب عمدی که با استفاده از این چیزها به حدس و گمان موضوع من موفق به بهبود تا حدودی

دانش خود را در مورد من.

 

اما آنچه روح را به حرکت در می آورد تا من رو به ملک خودش برسونه؟ عشق. چه چیزی است چه کسی روح را به خوردن من مانند یک ظرف منجر می شود؟ عشق.

چه کسی عشق من من را می بیند و می یابد که من با شناسایی هر یک از ذرات وجود او.

 

به همان اندازه تفاوت وجود دارد بین کسی که واقعا من و دیگران را دوست دارد (هر چه وضعیت و ویژگی های آنها)

که او تفاوتی بین

-کسي که يه شی رو مي شناسه با ارزش، قدردانی و احترام آن را بدون اینکه مالک و

-کسي که صاحبش هست چه کسی شادترین است:

-کسي که فقط مي دونم شیء یا

-که کي صاحبش هست؟

البته، کسي که مالک.

 

عشق مکمل دانش و ازش پیشی میگیره

او مکمل عزت و پیشی گرفتن از تمام عزت با دادن عزت الهی. این را می سازد تا برای همه چیز و از همه چیز پیشی میگیره"

 

امروز صبح، بعد از همديگاهي، عیسی مسیح پر برکت نمی آمد.

I مدت زمان خيلي طولاني بين دولت منتظر بودم بیداری و خواب.

 

مانند من دیدم که زمان گذشت و او نمی آمد، من می خواستم به خارج شدن از خوابم و در عین حال

من می خواستم به ماندن وجود دارد به دلیل عذابی که در قلبم احساس کردم چون احساس نکردم تا حالا ندیده بودم

I احساس می کردم مانند یک کودک که می خواهد به خواب اما بیدار با زور و کسی که پس از آن می سازد یک صحنه.

 

در حالی که که من سعی داشتم از خواب بیدار، من گفتم به طور ظاهری به عیسی مسیح:

"چه تلخ جدا شدن! من احساس می کنم بی جان به عنوان من زندگی می کنند و زندگی من برای من دردناک تر از مرگ است.

اجازه دهید این محرومیت از عشق باشد برای شما

آن تلخی را احساس می کنم از عشق به تو باشد، ممکن است شکنجه ای که قلب من زندگی می کند از روی عشق به تو

که زندگی ای که من احساس نمی کنم با زنده بودن و یا از عشق به شما.

 

اما، به طوری که همه چیز بیشتر است قابل قبول برای شما ، من پیوستن به رنج من به شدت از عشق خود را.

و با پیوستن به عشق من به شما، من عشق خود را به شما ارائه می دهد." وقتي داشتم اينطور دعا مي کردم، اون نقل مکان کرد در من و او به من گفت:

"چقدر شیرین و قابل هذیان به گوش من توجه داشته باشید از عشق! بگو، بگو يکي ديگ چند بار، دوباره تکرارش کن،

منتظر بودن شنیدن من از آن یادداشت های عشق که آنقدر هماهنگ است که آنها فرود به عمق قلب من و سیر کردن تمام من باشد."

 

با این حال ، که آن را باور -- من شرمنده به آن می گویند -- در نا امیدی من ، من پاسخ داد :

"شما به خاطر که من تلخ تر می شود."

 

عیسی من سکوت کرد انگار جواب من رو دوست نداره به محض اينکه من بیدار بودم، من چندین بار تکرار کردم بار یادداشت های عشق من. در مورد او، او اجازه نداد که خود را دیده و یا دیده می شود. و نه برای بقیه روز بشنون.

 

من در ایالت خود ادامه دادم عیسی مسیح معمول و پر برکت نمی آمد. با این وجود در طول روز،

 

احساس کردم يکي هستم بالای من ایستاد و از من خواست که یک دقیقه را هديه نکنم و بدون توقف دعا کنند.

با این حال ، یک فکر از من پریشان:

وقتی خداوند نمی آید نه، شما دعا بیشتر، شما بیشتر توجه و، بنابراین، شما او را تشویق نه برای آمدن، برای او به خودش می گوید:

"از آنجا که او بهتر رفتار می کند وقتی که من نمی آیند، بهتر است که من من را از حضورم محروم می کند."

 

همانطور که من نمی توانستم از دست دادن وقت مکث در این فکر، من وسوسه به در صورت در این فکر با شدت بهم زدن گفتن:

هر چه عیسی بیشتر ادامه خواهد داد نمی آیم، بیشتر او را با عشقم اشتباه می گرفتم. من اونو نمي خوام فرصتی برای متاسفم با توقف به دعا کن

این کاری است که من می توانم انجام دهم و و خواهد شد. در مورد او، او آزاد است تا آنچه را که می خواهد انجام دهد

 

و بدون توقف در احمقانه از فکر که به من آمده بود ، من به کاري که بايد ميکردم ادامه دادم

 

در در شب ، زمانی که من حتی به یاد داشته باشید که اين فکر به ذهنم خطور کرده بود

عیسی خوب آمد و به من گفتتقریبا لبخند بر لب:

 

"براوو، با من خوب انجام شد عاشق که می خواهد به من با عشق او اشتباه! با این حال ، من می خواهم بهت بگو که هیچوقت من رو گیج نمیکنی

اگر، در زمان، من به نظر می رسد از عشق تو سر در میورزی، این من هستم که به شما اوقات فراغت می دهم تا این کار را با من انجام دهید. نشان می دهد.

براي چيزي که من رو خوشحال مي کند بیشتر از موجودات، آن عشق خود است.

 

در واقع، من هستم

-کسي که تو رو به دعا کردن برانند

-کسي که با تو دعا کرد

-کي بهت هيچ وقتي داد

اگر اگرچه من نبودم که گیج شده بودم، اما خودت

 

تو از من گیج شدی عشق.

چه احساسی داشتی که همه چیز پر شده از عشق و گیج شده توسط او،

- دیدن که عشق من به شما بسیار پر شده، شما فکر کردید که من را با عشق خود گیج میکنید.

 

تا زمانی که شما سعی می کنید به من عشق بیشتر ، من در این خطا از طرف شما عیاشی و من بین من و تو مسخره میکنم

 

من یه دوره ای رو پشت سر زدم بسیار تلخ به دلیل محرومیت از کوپن من عیسی مسیح.

در بیشتر، او خود را به عنوان یک سایه یا رعد و برق نشان داد. تکه تکه حتی رعد و برق هم نبود

هوش من اين بود مشکل فکر زیر است :

اون چقدر من رو بی رحمانه کرده چپ! عیسی مسیح خیلی خوب است!

شايد که اون نبود که اومد خوبي اون من رو نخواهيد داشت انجام نداده است که. کي مي دوند، شايد اون شیطان بود يا تصورات من، یا رویاها."

 

اما، در اعماق وجودم،

روح من نمی خواست به قرض مراقب این افکار آزار دهنده و او می خواست به در آرامش بمانید.

 

داشت عميق تر و عميق تر غرق مي شد بیشتر در خدا خواهد شد,

او در او پنهان شده به عنوان او را به آن سقوط کرد در یک خواب عمیق. و هيچ سوالي نبود که اون از اون خواب برو بيرون

 

به نظر می رسید که عیسی خوب پس او را در خواست خود محصور کرد که اجازه نداد هیچ کس حتی پیدا کردن درب به آن دست کشیدن و می گویند که عیسی او را ترک کرده بود.

بنابراین، روح من خواب و در صلح باقی ماند.

 

هیچ پاسخی دریافت نمی کنم، هوش من به خودش گفت: "آیا من تنها کسی هستم که می خواهم نگراني؟ من هم می خواهم به آرام و انجام خواهد شد خدا. بیاید و بیاید به شرطی که هديه مقدس او تمام شوداین وضعیت فعلی من است.

 

که صبح، همانطور که من در مورد آنچه که من فقط گفت: فکر می کردم، عیسی خوب من به من گفت:

 

دخترم، اگر بود تصور، رویا یا شیاطین،

اونا به اندازه کافي نبودن قدرت را به شما دارای هال صلح است. و این، نه تنها برای یک روز، بلکه برای زير 25 سال

 

هیچ کس نمی توانست شما را بیرون کند این نفس صلح شیرین

-خيلي زياد در داخل و خارج از شما، به جز اوني که صلح کامله

 

اگر یک گله از مشکل به او رسید، او دیگر خدا نخواهد بود،

اون داره تاريک مي شود

عظمت او را کاهش می دهد،

او قدرت ضعیف می شود.

به طور خلاصه، تمام وجود الهی او تکان خواهد خورد.

 

کسي که صاحب تو و تو هست از شما بی وقفه مراقب باشید تا نفس ن تنفس نکنید مشکل به شما نمی رسد.

به یاد داشته باشید که در هر یک از این آمدن من،

من هميشه تو رو اصلاح مي کردم انگار یه نفس دردسر تو بود

من از چيزي دوست ندارم تا آنجا که شما را در صلح کامل نمی بینم.

 

و من تو رو تنها بعد از که شما صلح خود را بازیافته اند.

نه فانتزی و نه رویا، و حتی کمتر شیطان، این توانایی را داشته باشد. چیزی از آیا آنها می توانند این صلح را به دیگران ارتباط برقرار کنند.

 

سخت نگیر پس به من بی احترامی نکن

 

داشتم به بدبختی بزرگ فکر میکردم از وضعیت من و من به خودم گفت :

"همه چیز واقعا تمام شده است برای من! عیسی همه چیز را فراموش کرده است!

 

او دیگر به یاد می آورد مشکلات و رنج هایی که من برای بسیاری از تجربه سال ها از روی عشق به او در تخت خواب بود."

 

ذهن من به یاد برخی از درد و رنج به خصوص بزرگ. عیسی خوب به من گفت:

 

دخترم

همه که از روی عشق انجام می شود من

به من وارد می شود و

به آثار خودم تبدیل شده است.

 

و از آنجا که آثار من هستند برای همه انجام دهید، که،

-براي مسافرها از اينجا

-برای روح برزک و

-براي اون بهشت

همه آنچه شما انجام داده اند و رنج می برد برای من

-در من است و

-انجام ماموريت اون براي خوبي همه به عنوان کار خودم آیا می خواهید به یاد داشته باشید که برای خودتان به تنهایی؟"

 

من جواب دادم، "نه، هرگز خداوند!

من به هر حال ادامه دادم تا درباره آن فکر کنم،

بودن بنابراین تا حدودی از اعمال درونی معمول من پریشان.

 

عیسی خوب به من گفت:

"شما نمی خواهید برای متوقف کردن اون؟ مجبورت ميکنم خودم متوقفش کني

و اون خودش رو تو من قرار داد در داخل و شروع به دعا با صدای بلند در هر چيزي که لازم بود بگم رو گفتم

 

با دیدن این، من شدم گیج و من به دنبال عیسی خوب است.

وقتی دید که من دیگر اجازه نمی هیچ توجه به چیز دیگری،

اون سکوت کرد و من ادامه دادم به تنهایی برای انجام آنچه من استفاده می شود.

 

بودن در ایالت من من قبلا فکر می کردم، "من اینجا روی زمین چه می کنم؟

 

من دیگر بی فایده هستم.

او نمی آید و من مانند یک شی بی فایده هستم، زیرا، بدون آن، من بي ارزشم

I رنج می برد از هیچ چیز; پس چرا من رو بيشتر روي زمين نگه دار مدت زمان طولانی!"

 

به طور خلاصه به من ظاهر شد، او به من گفت:

 

دخترم، من تو رو به عنوان بازی، و بازی همیشه در دست نگه داشته؛ اغلب، آن را برای حتی ماه ها و ماه ها لمس نمی شود.

 

با این حال ، زمانی که صاحب آن او آن را می خواهد، او با آنها برای مدت طولانی سرگرم کننده است.

و شما، آیا شما نمی خواهید که من یک بازی واحد روی زمین داشته باشد؟

من را ترک کن از آن لذت ببرید با شما در خواهد شد در حالی که شما در زمین و در عوض، من به شما اجازه می دهد از آن لذت ببرید با من در آسمان"

 

بودن در ایالت من معمولاً با خودم می گفتم:

"چرا آیا خداوند بر این باور است که هیچ مشکلی نباید وارد شود در من و،

که در همه چیز من همیشه در آرامش؟

 

او به نظر ميرسه که هيچ چيز اونو خوشحال نميکنه

-حتي کار بزرگي هم داره

-فضیلت های قهرمانانه، یا رنج مشقت بار، اگر او در روح تشخیص عدم صلح:

بعدش حال بهم ميزنه و از این روح ناامید شده است."

 

در این لحظه، با صدایی با وقار و تحمیل، او پاسخ سوال من توسط گفتن:

چون که صلح یک فضیلت الهی است، در حالی که دیگران فضیلت ها انسان هستند.

بنابراین، هر فضیلت است که نیست هال صلح را نمی توان نام فضیلت، اما نه معاون. به همین دلیل صلح مرا نگه می دارد خيلي به قلبم

صلح مهمترین نشانه است مطمئن باشید که یکی از رنج می برد و برای من کار می کند،

این پیش بینی از صلحی که فرزندانم در بهشت از من لذت خواهند برد

 

داشتم به اين فکر ميکردم که من در 27 ماه قبل نوشته شده بود و من داشتم ميگفتم:

 

من که فکر ميکردم هستم چیزی در دست خداوند، بنگر، من نمی من فقط یه بازی هستم

بازی ها از خاک رس ساخته شده اند، زمین، کاغذ، باند استیک یا دیگر

و کافی است که ما از آنها فرار کنیم یا اینکه کوچکترین تکانی برای آنها رخ دهد تا شکسته شوند و این، دیگر برای بازی مفید نیست، آنها دور انداخته می شوند.

 

ای خوب من، چه احساسی دارم غرق شده توسط این فکر که یک روز یا دیگری شما می تواند مرا دور بینند!"

 

عیسی خوب شد سپس با گفتن به من ببینید:

دخترم

خودت رو تحت غلبه قرار نده هنگامی که بازی از مواد بی ارزش ساخته شده و آنها شکستن، آنها پرتاب می کند.

 

اما، اگر آنها طلا، الماس یا در برخی از مواد گرانبها دیگر، آنها تعمیر کرده است و آنها همیشه در خدمت به کسی که خوشحالی داشتن آنها را دارد.

 

این چیزی است که شما به من هستند: یک بازی ساخته شده از الماس و طلای بسیار خالص، زیرا شما تصویر من در شما و که من پرداخت قیمت خون من برای خرید شما. علاوه بر این، شما با رنج های شبیه به کسانی که از من.

 

بنابراین، شما یک مورد بی ارزش است که من می توانم دور بینند.

شما هزینه های من بسیار.

شما می توانید استراحت آسان، هیچ وجود دارد هیچ خطری ندارد که من شما را پرتاب کنم."

 

بسیار پریشان بودن به خاطر دولت فقیر من

I احساس نفرت در چشمان خود من و در چشمان خدا شوم است. احساس کردم که خداوند هستم من را در نیمه راه رها کرده بود، و بدون او،

من نمی توانستم بیشتر از این بروم.

 

من این احساس را داشتم که او نمی خواهد دیگر از من برای دور کردن دنیا از مجازات استفاده نمی کنم و به همین دلیل بود که او مرا از من دور نگه داشته بود. صلیب، شاخ و به پایان رسید تمام مشارکت به اشتیاق و ارتباطات خود را. تنها چيزي که که من دیدم این بود که او مطمئن شوید که من در صلح باقی می ماند.

 

"خدای من، چه دردی!

اگر شما مرا از من منحرف نمی از دست دادن صلیب، از شما و از همه چیز، من از درد می میرند. آه! اگر آن را برای شما مقدس بود، در چه اقیانوسی از مشکلات من غرق خواهد شد! اوه! من رو هميشه نگه دار در وساحت مقدس شما و این برای من کافی است."

 

من در ايالت خودم بودم و گریه کردم، با خودم فکر کردم: «عیسی خوب این کار را نکرد بدون توجه به من و یا سال های گذشته من در تخت خواب، و نه از فداکاری های من، از هیچ چیز؛ و در غیر این صورت اون من رو نمی داشت چپ" و داشتم گريه ميکردم و گريه ميکردم

 

در یک نقطه، من احساس کردم که او داشتم به درونم حرکت ميکردم و هوش رو از دست دادم با این حال ، حتی در خارج از بدنم، به گريه کردن ادامه دادم.

سپس همانطور که اگر یک درب در من باز شده بود، من عیسی مسیح را دیدم. من احساس می کردم آنقدر تحریک شده است که من به او چیزی بگویید و نه باعث ميشه گريه کنيم

 

او به من گفت:

"آروم، آروم، نکن گریه نکن.

انگار گریه میکنی، احساس میکنم دارم لمس قلب و من از عشق برای شما ضعیف!

آیا می خواهید برای افزایش من به خاطر عشقت رنج می بری؟"

 

سپس، با در نظر گرفتن در یک هوای با هجو و انگار که روی تختی در قلبم نشسته بود، به نظر می رسید که او را نگه می دارد قلم و نوشتن.

با توجه به من، او به من گفت:

 

"ببینید که آیا من بی اتفایی می کنم از چیزهای تو،

- نه تنها از سال های خود را در تخت خواب به سر می برم،

-قرباني هاتون

- اما هنوز هم فکر می کند که شما برای من بود:

من محبت تو رو مي نویسم، تو امیل، همه چیز، و حتی آنچه شما می خواهم انجام دهید و رنج می برند

اما که شما نمی توانید چون من به شما اجازه نمی دهد.

 

من همه چیز را می شمارم، همه چیز را وزن می کنم و همه چیز را اندازه گیری می کند

به ممکن است هیچ چیز از دست داده و ممکن است شما را برای پاداش همه. همه این چیزها که من می نویسم، من در خود نگه دارید قلب"

 

پس، نمي دونم چطور، من من خودم را در عیسی مسیح در حالی که قبل از من در داخل کشور خود من یافت می شود.

سرم به نظر می رسید در جای او و تمام اندام های من بدن او را تشکیل می دهند.

 

او به من گفت:

"ببینید چگونه تو را به عنوان بدن خودم نگه می دارم

 

بعدش ناپديد شد کمی بعد،

همانطور که من همچنان به رنج و پشت سر هم به اشک در تمام اوقات،

 

اون بهم گفت:

"شجاعت، دخترم، من به شما ن گفتم. پشت سر گذاشته نشده است.

I پنهان می ماند زیرا اگر من خودم را به عنوان قبل نشان داد، شما من را به طور مداوم متصل نگه دارید و من دیگر نمی تواند دنيا رو مورد هديه قرار بده

 

I تو رو هم نصف راه نکن

فراموش کردی اینها چی هستند؟ سال های آخر عمرت؟ اینها سالها از اعتراف کننده ات ميشه

يادت نمي ياد چهار يا پنج بار خودت رو در مبارزه با من پيدا کردي

 

من که می خواستم شما را در حالی که تو بهم گفتی که اعتراف کننده ات این رو نمی خواد

بنابراین من که تو رو آماده کرده بودم که تو رو با خودم ببری مجبور شدم ترکت کنم در نتیجه، شما سال های زنده مکث و صبر.

 

خیریه و بی قراری تا به خود را داشته باشد که

-باز کردن زخم های بزرگ و ایجاد خونريزي قلب

اما کدام گل سرخ تخم ورگلیون از ادوریفر و زیباترین.

 

با درک در اعتراف کننده خود را

-حسن نیتش، خیریه اش و

-او ترس از اینکه دنیا مجازات شود، من همکاری کردم با او به نحوی.

 

اما انگار کسي نداشت در هم قرار گرفته، شما قطعاً اینجا نخواهید بود. بيا، شجاعت، تبعید اینقدر طولانی نخواهد بود.

و من به شما وعده می دهم که روزی خواهد رسید که من به خودم اجازه شکست ندهم برای هر نفر."

 

چه کسی می تواند بگوید که من در چه دریایی از تلخی شنا می کنم.

من راحت شدم آره، اما از استخوان هام ناراحت شدم

I نمی تواند همه اینها را بدون گریه به یاد بیاورد، آنقدر که در گفتن این به اعتراف کننده ام، اشک هایم با این همه جریان داشت از فراوانی که من به نظر می رسید عصبانی با او.

من واقعا به او گفتم، "شما علت بیماری های من هستند."

 

من در ایالت خود ادامه دادم از سوف به خاطر از دست دادن عیسی خوب من.

مانند معمولاً، من کاملاً مشغول مراقبه در

ساعت شور.

من در آن زمان بود که عیسی مسیح با چوب سنگین صلیب پر شده بود.

 

تمام دنیا برای من حاضر بود: گذشته، حال و آینده.

تصورات من به نظر می رسید برای دیدن همه آنها. تقصیر همه نسل های ستمگر و خرد کردن عیسی خیرخواه، به طوری که، در مقایسه با به همه ي اينها،

صلیب فقط یک تیغه نی بود، سایه یک وزن.

 

من سعی می کردم خودم را در برابر عیسی نگه دارم با گفتن:

 

«ببینید، زندگی من، خوب من، من بيا و من رو از طرف همه اينجا نگه دار آیا شما می بینید تمام این امواج از افسون؟

من اينجا ايستاده ام تا تو رو تکرار کنم ممکنه از طرف همه بهت برکت بدهم

چند تا موج تلخ نفرت، نفرت، بی احترامی و عدم عشق!

 

من می خواهم

شما کنسول از طرف همه

دوستت دارم به نام همه،

با تشکر از شما، شما را ستایش و افتخار شما از طرف همه

 

با این حال ، تعمیرات من سرد، بدبخت و محدود هستند، در حالی که شما، بهت توهین شده، تو بی نهایت هستی

 

بنابراین، من می خواهم عشق و پاداش من را بی نهایت. و در هدف از آنها را بی نهایت، بسیار زیاد، بی پایان، من متحد

-مال تو

-به توهين

-و همچنین به پدر و به روح مقدس،

و من شما را با شما برکت برکت خود را، من شما را با خود را دوست دارم عشق

من شما را با خودتان کنسول شیرینی

I به شما افتخار و ستایش به عنوان شما در میان شما، الهی مردم"

 

چه کسی می تواند هر آنچه را که بیرون آمد بگوید بنابراین از هوش من ، هر چند من فقط در گفتن خوب مزخرف.

من تمام نمی شود اگر من می خواستم همه چيز رو بگو

 

وقتی که من ساعت از اشتیاق

من احساس می کنم که اگر، با عیسی مسیح، من در آغوش بی شرمی از کار خود را.

و از طرف همه

-من به خدا افتخار مي کنم

-من تعمیرات و implores برای همه.

او برای من سخت است که همه چیز را بگویم. یک فکر به من آمد:

"تو فکر می کنم از دیگران و آنچه شما در مورد مال شما می گویند؟ به مال خودت فکر کن و برای خودت درست کن!

بنابراین من سعی کردم به فکر به حال من، به بدبختی بزرگ من، به من محرومیت های عیسی ناشی از خدایان من.

بنابراین از همه چیز پریشان معمول از داخل کشور من، من در بزرگ من گریه بدبختي

در ضمن، عیسی من، همیشه مهربان، به من نقل مکان کرد.

 

و اون با يک صدا بهم گفت حساس:

"آیا می خواهید داور باشید؟ از خودت؟

کار داخلی شما مال من است، نه مال شما، شما فقط باید به دنبال من. بقيه اش، من خودم انجامش بده

شما باید برای جلوگیری از فکر کردن در مورد تو، کاری جز آنچه که من می خواهم انجام نمی دهم و از خودم مراقبت می کنم از شر و مال خود را.

چه کسی می تواند شما را خوب ترین انجام دهد، تو يا من؟ و اون ناراحت بود

بنابراین شروع کردم به دنبال کردنش

بعدش، به نقطه ي ديگري در مسير "کالواري" برسيد جايي که،

بیشتر که من هرگز به نیت های مختلف نفوذ از عیسی مسیح، یک فکر به من آمد:

 

"نه تنها شما مجبور به

-به خودت فکر نکن هق هق ه، اما

-همچنین از فکر کردن به نجات داده شود.

نه آیا شما نمی بینید که، به خودی خود، شما برای هیچ چیز خوب هستید؟ چه خوب می تواند شما را با انجام این کار برای دیگران دریافت کنید؟"

 

داشتن عطف به عیسی مسیح، من به او گفت:

"خدای من، خون تو، آیا اندر و صلیب خود را برای من بیش از حد نیست؟ من بوده است آنقدر بد کار بودم که، به کمک من، من همه چیز را زیر پا پایمال کرد و بنابراین، شما همه چیز را خسته کرده اند برای من. اما خواهش ميکنم، من رو ب بخشيد و انگار که من رو نمي خواهيد ب بخشيد، و ميل خود را به من بجا بگذاريد و من خوشحال خواهم شد. شما و ویل برای من همه چیز است.

 

من بدون تو تنها مانده بودم و فقط شما می توانید از دست دادن من رنج می برد می دانم. من کسي رو ندارم موجودات بدون تو من رو خسته کردن

احساس میکنم که در زندان هستم. بدن مانند یک برده زنجیر. حداقل، به خاطر ترفند، از من نگيريد

 

فکر کنم به اين فکر کنم دوباره از مراقبه من پریشان و

عیسی با یک صدا به من گفت: قوی و تحمیلی:

"شما نمی خواهید برای متوقف کردن اون؟

آیا می خواهید خراب کردن کار من در شما؟"

نمي دونم، مثل اينه که اون افکارم رو خاموش کرده بودم بعدش سعي کردم برای متوقف کردن آن و آن را دنبال کنید.

 

پس از دریافت عشق و علاقه، عیسی مسیح همیشه دوست داشتنی من به طور خلاصه آمد. همانطور که من تا به حال بحث با اعتراف کننده من در مورد عشق درست است، من از او پرسیدم که آیا من درست می گفتم یا غلطاون بهم گفت:

 

دخترم

دقيقاً همون طور که گفتي، به دانستن

-اون عشق واقعی همه چیز رو تسهیل میکنه همه ترس و شک و تردید را تبعید می کند و

-که هنر او این است که در اختیار گرفتن یکی از عزیزان.

و وقتي که اون اين رو در دست گرفت عشق خود را به او می آموزد وسیله ای برای حفظ شی به دست آورد.

پس از آن ، چه ترس ، چه آیا روح می تواند شک و تردید در مورد آنچه متعلق به آن؟

چه انتظاری نمی تواند داشته باشد؟

چه بگویم، وقتی روح است پس از موفقیت در در اختیار گرفتن عشق، آن را می شود جسورانه و می آید به بیش از حد باور نکردنی.

 

عشق درست می تواند بگوید"من مال شما هستم و شما در من، به طوری که عزیزان می توانند

-همديگ رو قرار مي دم

-به هم تبریک میگم

-خوش بگذره با هم.

 

همه ممکن است به دیگری بگوید:

"از آنجا که من شما را به دست آورد، من می توانم هر طور که من می خواهم شما را از بین می برم."

 

چگونه می تواند روح پس در نقص متوقف شود، بدبختی، ضعف ها

اگر شی به دست آورد

-همه چيز رو بهش دادم

- آن را در همه و

- به طور مداوم آن را تصفیه؟

در اینجا فضیلت عشق واقعی:

-همه چيز رو پاک کن

- پیروزی بر همه چیز و

-به همه چي برس

در اثر، چه عشق می تواند برای یک فرد داشته باشد

-اون يکي مي ترسه

-کدام يک شک داره

-کدام یک نمی خواهد برای امید همه؟

عشق زیباترین خود را از دست هد ویژگی ها.

 

درست است که حتی در میان قدیسان، ما می توانیم تغییرات در آن را ببینید. این نشان می دهد کاملاً ساده است که، حتی در میان قدیسان،

عشق می تواند ناقص و ممکن است توسط دولت متفاوت باشد.

 

تا اونجا که بهت مربوط ميشي، اين چيزيه که است:

همانطور که شما باید با من باشد در بهشت

و اینکه شما آن را قربانی کردید عشق به ابتيض و همسايه ات

-عشق تاييد شده در شما،

-وس خودت بوده تاييد شده که بهت توهین ن کنم

اگر اگر چه زندگی شما مانند یک زندگی در حال حاضر بیش از.

 

بنابراین، شما احساس نمی نه بار بدبختی انسان.

پس، توجه داشته باش

به آنچه که مناسب شما و به تا زمانی که به عشق بی نهایت دست می یای مرا دوست داشته باش

 

بودن در ایالت من معمولا, عیسی مسیح برکت آمد به طور خلاصه و او به من گفت:

 

"من دختر

حسادت و احتیاط من که من برای موجوداتم می برم آنقدر بزرگ هستند که،

- اجازه ندهید که آنها را به خراب کردن،

من موظف به محاصره آنها هستم روح و بدن خود را از شاخ، به طوری که این جلوگیری گل و لای به آنها را به گل و لای.

 

من همراهی می کنم ازديور، اينه که

-تلخی، محرومیت و ایالت های مختلف داخلی،

حتی بزرگترین نفع که روح او را برایم گرامی می دارم، به طوری که این عنکبوت ها

-اونا رو براي من نگه دار و

- هشدار می دهند که آنها بی ثبات کردن با گل

از اعتماد به نفس و مانند آن."

 

بعدش ناپديد شد

 

بودن در ایالت من معمولا، به نظر من خودم را با یک کودک در بر داشت بازوها

اون به سه تا بچه تغيير کرد که به دنبال آن من احساس می کردم همه همه را در خودم می پرانم. وقتي که من اعتراف کننده صبح آمد، او از من پرسید که آیا عیسی مسیح آمده بود.

من به او گفتم که من فقط چه برای نوشتن ، بدون اضافه کردن هر چیزی.

اعتراف کننده ام به من گفت:

"چيزي بهت نگفتن؟" تو نکردی چيزي نشنيده؟

من جواب دادم، "من کاملا نمی تواند آن را می گویند."

 

او ادامه داد: " ترینیتی مقدس اینجا بود و شما نمی توانید چیزی بگویید؟ شما هستید احمق شد؟ شما می توانید ببینید که این رویاها هستند." من از سر گرفته شده:

"بله، درست است، آنها روياها"

او اضافه شده چیز دیگری.

وقتي داشت حرف مي زد، من شدم احساس به شدت توسط آغوش عیسی درک, بنابراین به شدت که من تقریبا هوشیاری خود را از دست دادم.

 

عیسی به من گفت:

"کي مي خواد دخترم رو هديه کنه؟"

من جواب داد: «پدر راست می گوید، از آنجا که من نمی کنم می تواند چیزی بگوید.

هیچ نشانه ای وجود ندارد که آن بود عیسی مسیح که به من آمد."

 

عیسی مسیح در ادامه گفت:

"من با شما به عنوان عمل با کسی که برای شیر رفتن به دریا می آمد به دریا می رفت عمق:

من شما را در تمام بودن من به طوری که تمام حواس خود را با آن پر شده است.

بنابراین

-اگر شما می خواهید در مورد من صحبت کنید بزرگواري، عمق و قد من، همه اينها شما می توانید بگویید، این است که آنها آنقدر بزرگ هستند که بینایی شما است. مانع.

- اگر شما می خواهید در مورد لذت من صحبت کنید و از ویژگی های من،

تنها چیزی که می توانید بگویید این است که که آنها آنقدر متعدد است که به محض باز کردن دهان خود را برای شمارش آنها، شما در آنها غرق می شود.

و بقيه اش هم هست

 

از طرف دیگر، چه خبر است؟

تو گفتی من بهت ندادم هيچ نشانه اي از اين نيست که من بودم؟ این درست نیست!

 

-کي شما را در تخت برای بیست و دو سال بدون شکستن و در نگه داشته آرام و صبر کامل؟

آیا این فضیلت خود را و یا من؟

-و آزمايشاتي که بهت مي گند چي؟ ساخته شده رنج می برند در سال اول خود را

وضعیت فعلی ، زمانی که آنها شما را باعث می شود ایستاده هنوز هم برای هفده یا هجده روز بدون غذا نکن: آیا آن ها بودند یا من تو را نگه داشتم؟»

 

بعد از اون، به عنوان من اعتراف کننده به من زنگ زده بود، من دوباره به بدنم آمدم. بعدش اون مراسم بزرگي رو جشن گرفت و من همسايه شديم

سپس عیسی بازگشت.

من شکايت کردم که اون نيست بیشتر شبیه به قبل، از عشق بزرگ او برای من بود به نظر می رسید به سردی تغییر کرده است.

من به او گفتم:

 

هر بار که شکايت مي کنم شما را بهانه

بنابراین، شما می گویید که می خواهید مجازات کنید و به همین دلیل است که شما نمی آیند. اما فکر نکنم که.

چه کسی می داند چه شر نهفته است در من روح، به همین دلیل شما نمی آیند.

حداقل، بهم بگو، پس اون، چي قیمت هر چه باشد، از جمله قیمت زندگی من،

I آن را حذف می کند.

بدون تو، من نمی توانم باشم.

فکر می کنم آنچه شما می خواهید، من نمی توانم حرکت به جلو به شرح زیر است:

چه من با شما هستم و چه با شما در زمین یا با تو در آسمان!

 

من قطع کلمه، عیسی مسیح به من گفت:

«آروم، آروم، من نه من از تو دور نيستم

من هميشه با تو هستم شما همیشه مرا نمی بیند، اما من همیشه با شما هستم.

چه بگویم، من عمیق هستم از قلب خود را به استراحت. و، در حالی که شما به دنبال من و خصوصی سازی های خود را با صبر و حوصله زندگی می کنند،

تو من رو با گل احاطه کردی آرامش و اجازه دادن به من برای استراحت بیشتر در صلح است."

 

همانطور که او این را گفت ، او به نظر می رسید بسیاری از گل های متنوع در اطراف او وجود دارد که آنها او تقريباً پنهان شده بودن

 

وی افزود:

"شما فکر نمی کنم آن را تا دنيا رو که من تو رو از من محروم مي کنم، تن به تن کنم. و با اين حال، اون این مورد است.

وقتی که شما حداقل انتظار آن را، شما در مورد چیزهایی که اتفاق خواهد افتاد می شنوند."

 

در حالی که او این را می گفت، او به من گفت نشان داده شده

-جنگ در سراسر جهان

-انقلاب ها علیه کلیسا و

-کلیساها در آتش : که تقریبا قریب الوقوع بود.

 

بودن در ایالت من معمولاً، من در مورد چیزهایی از گذشته ام فکر می کردم. عیسی خوب او خود را به طور خلاصه نشان داد و به من گفت:

 

دخترم

آیا در گذشته ساکن نیست زیرا گذشته در حال حاضر در من و به دلیل که شما می توانید بر روی آن ساکن

- منحرف کردن شما و

-چون تو خرابش کردی قطعه کوچکی از جاده که شما هنوز هم باید به سفر، به قدمت رو کم کن

 

توسط در برابر، با رفع توجه خود را تنها در حال حاضر،

-تو شجاعت بيشتري داري

-تو شما را بیشتر به من نزدیک نگه می دارد،

-شما بیشتر در پیشرفت خود را مسیر و

-هيچ خطري وجود نخواهد داشت که تو فریب داده شود."

 

پس از دریافت بزرگي و بزرگي، من به عیسی شایان ستایش خود گفتم:

 

"من اکنون از نزدیک هستم مربوط به شما، من حتی با شناسایی شما. و از اوني که ما يکي هستيم

-من ترک وجود من در تو و من مال شما را،

-روحم رو بهت مي دم و مي برم مال شما

-چشم هام رو برات مي بندم، دهنم قلبم، دست هام، قدم هام و بقيه اش

 

اوه! چقدر خوشحال ميشم از حالا به بعد! من با روح شما فکر می کنم،

I با چشمان خود را نگاه کنید، من با دهان خود صحبت می کنند، من با عشق قلب شما، من با دست های شما عمل می کنند،

من با پاهای خود را راه رفتن، و باقی مانده است.

 

و اگر وجود دارد مانع ، من می گویند :

"من اجازه دادم وجودم در عیسی و من خود را گرفت، بنابراین به او بروید، او برای من جواب تو را می دهد

 

اوه! چقدر احساس خوشحالی میکنم!

آه! من همچنین می خواهم به شما سعادت، نه، عیسی؟

اما، ای زندگی من و خوب من، توسط بیتیود خود را، شما را همه بهشت خوشحال، در حالی که من، در با گرفتن سعادت شما، من هیچ کس را خوشحال نمی کنم."

 

عیسی به من گفت«من دختر، تو هم، گرفتن وجود من و همچنین سعادت من، شما می توانید دیگران را خوشحال.

چرا من بودن قدرت گسترش خوشبختی؟

 

چون همه چیز در من هماهنگی است:

یکی از فضیلت هماهنگ با دیگری، عدالت با رحمت،

مقدس با زیبایی، خرد با قدرت،

بی رویه با عمق و قد، و مانند آن.

 

همه چیز هماهنگی در من است، هیچ چیز اختلاف است. این هماهنگی مرا خوشحال و برآورده با خوشبختی همه کسانی که به من نزدیک می شوند.

 

همچنین، قرار دادن در وجود من،

تضمین می کند که همه فضیلت ها در شما هماهنگ.

این هماهنگی سعادت به هر کسی ارتباط برقرار به شما نزدیک خواهد شد.

 

چون که، اگر او در شما می بیند

خدا، ملایم، صبر،

خیریه و برابری در همه چیز، او احساس خوشحالی خواهد کرد که نزدیک از شما."

 

وقتي داشتم شکايت مي کردم عیسی مسیح در مورد خصوصی سازی من، او خود را به طور خلاصه نشان داد و او به من گفت:

 

دخترم، صلیب روح را به من نزدیک تر و نزدیک تر می کند.

 

این خصوصی سازی که از آن رنج می برند بالاي سرت شناور باش

برای، با پیدا کردن در شما که که شما دوست دارید، شما دیگر طعم زندگی را ندارد. در سراسر شما حوصله و شما می توانید هر چیزی را پیدا کند به تکیه بر.

 

کسی که به او عادت کرده ای تکیه کردن به تو غایب به نظر می رسد.

و در نتیجه، روح شما تا زمانی که آن را از همه چیز به نقطه ای که به طور کامل پاک مصرف شده

 

پس از آن، عیسی شما بوسه نهایی و شما خودتان را در بهشت پیدا کنید. تو نيستي خوشحال؟"

 

بودن در ایالت من معمولاً، به نظرم می رسید که عیسی را در درونم می بینم. یک سوناتا را روی یک عضو بازی کنید. او لذت زیادی در بر داشت بازی.

 

من به او گفت: "اوه! چقدر سرگرم کننده به نظر می رسد شما با داشتن!"

او پاسخ داد: "این است درسته.

شما باید بدانید که از آنجایی که شما عمل کرده اند در اتحاد با من، که،

-که با من دوست داشتی عشق خود را،

-که تو با من دوست داشتی ستایش خود را،

-که با اون تعمير کردي تعمیرات خود من،

و بنابراین، همه چیز در شما بسیار زیاد است مانند من. این اتحادیه بين من و تو اين عضو رو شکل داديم

 

از بیشتر، هر بار که شما دوباره رنج می برند،

-شما یک یادداشت جدید به اضافه کنید عضو .

همین حالا، من می آیم تا سونیات خود را بازی کنم تا ببینیم چه صدایی این یادداشت جدید را می دهد.

بنابراین ، من طعم شادی داستان کوتاه.

 

بنابراین ، بیشتر شما رنج می برند، هماهنگی بیشتر شما را به عضو من اضافه کنید، بیشتر من من را خوشحال می کند."

 

پس از تجربه روزهای تلخ محرومیت و بعد از عشاج، من شکایت به عیسی مهربان من، گفت:

"واقعا به نظر می رسد مانند شما می خواهید" ترک من به طور کامل! اما حداقل به من بگویید اگر شما می خواهید من اين ايالت رو ترک کردم؟

چه کسی می داند چه کثیف کاری است در من پیدا کنید که شما ممکن است رفته اند در نتیجه. کمک- من: با تمام وجود به تو قول می دهم که بهتر خواهم شد

 

عیسی جواب داد: «دخترم، نگران نباش.

وقتی که من شما را از دست دادن هوشیاری، آرام می ماند،

وقتی من برعکس این کار را انجام می دهم، بی حال بمانید بدون اين که وقتت رو هديه کني، آره

 

همه چیز را از دست من بیرون کنید، مثل این برای شما اتفاق می افتد.

نمی توانم وضعیت شما را به حالت تعلیق در کنم برای چند روز؟

همانطور که برای اختلال در تو، اگر وجود داشت، من به شما می گفتم.

 

آیا می دانید چه چیزی باعث به هم می زنند؟ قلباً؟

فقط در صورتي که کوچک باشد.

اوه! همانطور که او آن را تحریف، بی نظمی، آن را ضعیف می کند.

 

با این حال ، ایالات مختلف روح و خصوصی سازی هیچ آسیبی به او نمی هد.

بنابراین، توجه داشته باشید نه به من توهین، حتی بسیار کم است. ترس از خوردن هیچ اختلالی در روح شما وجود ندارد."

 

تکرار می کنم:

ولي سرورم، بايد وجود داشته باشه من مشکلی دارم قبلاً، تو بدون اومدي و رفتي توقف

و در طول ملاقات شما، شما درگیر در صلیب، ناخن، و شاخ.

اما حالا که طبیعت من به این چیزها عادت کرده اند، که آنها به من تبدیل شده اند مانند به طوری که آن را آسان تر برای من به رنج می برند از نه رنج می برند،

تو کناره گیری کن چرا این است که دیگر هیچ چیز مهمی در من اتفاق نمی افتد؟"

 

به آرامی، عیسی مسیح به من گفت: گوش کن دخترم

مجبور شدم روحت رو از بین برم که شما ممکن است در رنج لذت، که من ممکن است قادر به انجام کار من وجود دارد.

حتماً تو رو آزمايش کردم، تو تعجب, اتهام خود را با درد و رنج به طوری که طبیعت خود را ممکن است دوباره متولد شده به یک زندگی جدید.

 

که کار ، من آن را از شرکت خود را در من به پایان رسید رنج دائمی شده است, گاهی اوقات بیشتر, گاهی اوقات کمتر.

حالا که این کار شده است تکمیل شده ، من از آن لذت ببرید. آیا شما نمی خواهید من به استراحت؟

 

گوش کن آیا در مورد آن فکر نمی کنم، اجازه دهید عیسی مسیح خود را که شما را دوست دارد آن را انجام خيلي زياد میدانم

-وقتي فعاليت من لازم در شما و

-وقتي مجبورم از دست خودم استراحت کنم کار"

 

بودن در ایالت من معمولاً، عیسی شیرین من به طور خلاصه می آمد.

 

او به من گفت، "دخترم،

کسی که در نظر صلیب از دیدگاه انسان آن را پیدا می کند

-گل آلود و بنابراین، سنگین و تلخ.

توسط در برابر، او که صلیب را از نقطه نظر در نظر می الهی آن را پیدا می کند

-پر از نور، نور و شیرین.

 

با نگاهی به زندگی یک دیدگاه انسان،

یکی از فضل و فضل است، از قدرت و نور.

 

در نتیجه، ما به چیزهایی مثل این بگویید، "چرا این شخص با من این کار را کرد؟ اين اشتباه بود؟

چرا اين يکي باعث شد من این تاسف، آیا او به من توهین کرد؟"

و ما پر از بی قراری هستیم، خشم، ایده های انتقام. بنابراین ، صلیب گل آلود، تاریک، سنگین و تلخ به نظر می رسد.

 

توسط در برابر، راه های الهی فکر می کنم با فضل، قدرت و نور پر شده است.، بنابراین، کسی احساس نمی کند که بگوید: «خداوندا، چرا این کار را با من کردی؟"

در برعکس، ما خودمان را فروتن می کنیم، خودمان استعفا می دهیم.

و صلیب نور می شود و نور و نور را به روح می آورد شیرینی."

 

بودن در ایالت من من قبلاً در مورد عذاب عیسی فکر می کردم. در باغ. خود را به طور خلاصه به من نشان می دهد، نوع من عیسی به من گفت:

 

دخترم، مردان عمل نکرده اند. از روی پارس انسانیت من. در حالی که عشق ابدی در تمام فضای داخلی من عمل کرد.

بنابراین ، در طول عذاب من ، آن نیست مرد نبودند،

-اما عشق ابدي

-عشق بزرگ،

-عشق بی حساب،

-عشق پنهان که

-زخم های بزرگی در من گشوده شد

-من رو با ناخن سوراخ کرد التهاب

-من رو با شاخ تاج کرد سوزاندن و

-من رو با فائل جوشان آب داد

 

"و، قادر به تحمل بسیاری از بزرگان در همان زمان،

 

-بشري بودن من باعث شد از جریان های بزرگ خون،

-اون تحریف و آمد به می گویند:

"پدر، انگار که ممکن است، حذف این آب میوه از من.

با این حال ، اجازه دهید آن را انجام می شود نه نه وسيد من، بلکه تو." این اتفاق نمی افتد تولید مثل بیشتر در طول بقیه اشتیاق من

تمام چيزي که تو اين دوره متحمل شدم از شور و شوق، من آن را همه با هم در طول عذاب رنج می برد و آن،

-با شدت بيشتر،

دردناک تر و

عميق تر

برای عشق به من نفوذ سپس

-به سمت استخوان

-پایین به بیشترین صمیمی از قلب من،

که در آن یک موجود نمی کند ممکنه بره پايين اما عشق به همه چیز می رسد، هیچ چیز به آن مقاومت میکنه

 

بنابراین ، اولین جلاد من بود عشق.

بنابراین، در طول اشتیاق من،

من حتی یک نگاه از سرزنش به کسانی که به عنوان جلاد من خدمت کرده است. چون من داشتم جلاد بی رحم تر و فعال تر در من: عشق.

 

و مکان هایی که جلاد بیرونی نمی توانستند به آنها برسند گام

که در آن بخش کوچکی از من بخشید، عشق به عهده گرفت و هیچ چیز را در بر گرفت.

 

و این چیزی است که در همه اتفاق می افتد روح: کار اصلی توسط عشق انجام می شود.

و وقتی عشق عمل کرده و روح را پر کرده است،

که که به نظر می رسد در خارج از تنها سرریز

-چيزي که بوده انجام شده در داخل.

 

پس از دریافت ارتباط ، من شکایت به عیسی خوب

-از خصوصی سازی های من و

-حقيقت اينه که وقتي اون مي آید تقریبا همیشه به عنوان یک فلش و یا در سکوت کامل.

 

عیسی به من گفت:

"دخترم، تقريباً در همه روح

-در که من خودم را به شکل فوق العاده ای نشان دادم،

من اجازه دادم در پایان آنها این دوره های غفلت زندگی می کند.

این، نه تنها به خاطر برخی از دلایلی که تعلق ندارد، بلکه برای من می شود افتخار و افتخار در تمام مداخلات من.

 

زیاد بگو:

"اینها روح برای یک سطح از به مقصد عالیقدر و آنها او را بسیار دوست داشت!

پس از دریافت بسیار از نفع، فضل و خیریه، آنها می توانست واقعا نه با رسیدن به این سطح.

اگر ما این چیزها را دریافت کرده بودیم، ما هم موفق می شدیم این سطح و حتی بیشتر."

 

همچنین ، برای توجیه رفتار من ، من آنها را غفلت زندگی می کنند و خصوصی سازی،

که برای آنها واقعی است برزک.

من هم باید در نظر

-وفاداری اونا

-قهرماني اونا فضیلت ها و

-از تحمل فقر را برای کسانی که تحمل می کنند آسان تر می کند که هرگز ثروت را نمی شناخته است به جز برای او که استفاده می شود غنی زندگی می کنند.

 

من هم باید در نظر داشته باشد که ثروت های ماوراط طبیعی مانند ثروت نیست موادی که در خدمت بدن و تنها خارجی است.

 

ثروت ماوراط طبیعی نفوذ به

-تو استخوان

-در صمیمی ترین فیبرهای باشد،

-در شریف ترین قسمت هوش.

کافی است آن را به می گویند که می شود سرباز بيشتر از يک مريد است

 

اين روح ها من رو خيلي زياد مي کنن ترفند که قلب من با مهربانی شکسته می شود برای آنها.

قادر به مقاومت نیستم، من می دهد قدرت برای رفتن به پایان استشهد خود را.

 

همه فرشتگان و قدیسان مراقب آنها باشید و مراقب آنها باشید تا آنها نکنند. تسلیم نمیشو، با دانستن بی رحمانه ای که از آن رنج می برند.

دخترم، شجاعت، حق با توست، اما بدانید که همه چیز عشق در کلام است

 

وقتي داشت اين رو ميگفت، اون به نظر می رسید که در حال دور شدن است.

من احساس ماهیت عمیق من بودن مصرف و ناپدید می شوند به هیچ چیز. این کرم ها از قدرت، نور و دانش است که من به نظر می رسید در اختیار داشتن به هیچ چیز تبدیل شده است. احساس کردم بمیرم و با این حال من زنده ماندم.

 

عیسی مسیح برگشت و، مرا در آغوش گرفت، به نظر می رسید که از هیچ چیز من حمایت می کند.

 

اون بهم گفت:

"می بینی، دخترم، که اگر

-يه يه ژند کوچک از قدرتت

-چراغ کم نور تو

- دانش کمی که شما از من و

-همه ویژگی های کوچک دیگر شما ناپدید می شوند،

سپس نیروی من، نور من، من حکمت، زیبایی من و تمام ویژگی های دیگر من را بیش از و آمده برای پر کردن هیچ چیز خود را.

آیا شما خوشحال نیستید؟"

 

بهش گفتم:

گوش کن، عیسی اگر اینطور ادامه پیدا کنید، تمایل به ترک من را از دست خواهید داد زمین."

من به او گفتم این را به چند زمان.

 

و عیسی، که نمی کند نمی خواستم به شنیدن کلمات من، پاسخ داد:

"گوش کن، دخترم، من نمي دونم من هيچوقت مزه ي تو رو از دست نمي دم

اگر من شما را روی زمین نگه می دارم، من طعم خود را روی زمین خواهم داشت. اگر من تو را به بهشت بیاور، من طعم خود را در بهشت خواهم داشت.

 

آیا می دانید که طعم و مزه از دست دادن پس از آن؟ اعتراف کننده ات"

 

امروز صبح، در مراسم بزرگي، من به عیسی شکایت کرد که من دیگر قادر به وضعیت من را به او آشکار کنید که من آن را مدیون او هستم انجام دهد. بله، اغلب، وقتی احساس می کنم پر از عیسی مسیح،

من احساس دست زدن به او در همه جا; حتی دست زدن به من من خودم به عیسی دست میزنم

 

اما من نمی دانم چگونه به صحبت می کنند. ای کاش می توانستم در سکوت خودم را در عیسی از دست بدم سخت گیرانه ترین.

و وقتي که من تحت فشار قرار گرفتم تا در موردش صحبت کنم اون، اوه! چه تلاشی باید در آن قرار داده! من احساس می کنم مانند یک کودک که بسیار خواب است و می خواهد به زور از خواب بیدار:

اون سر و صدا مي کنه ·

 

I پس به عیسی گفتم:

تو من رو از هم جدا کردی همه چیز، از رنج های خود را، از نفع خود را، از صدای هماهنگ خود را، شیرین و سواو. من دیگر خودم را در آنچه که من تبدیل شده اند به رسمیت نمی شناسد.

اگر شما به من چیزی را درک چیزی، آنقدر در عمق وجود من است که آن را نتواند به سطح افزایش یابد. بهم بگو، زندگي من، چه باید بکنم؟"

 

او پاسخ داد:

دخترم، انگار صاحب من هستی تو صاحب همه چیز هستی و این برای تو کافیه

اگر شما احساس می کنید با من پر شده است، آن است نشانه ای است که من شما را در خانه از خود را از خدای من نگه دارید.

 

اگر یک فرد ثروتمند اعتراف یک فرد فقیر در خانه، او به او می دهد همه چیز او نیاز دارد، حتی اگر او همیشه با او صحبت نمی کند و یا او را موهن.

در غیر این صورت، این یک ننگ خواهد بود براي اون

و من بيشتر از اين نيستم آدم پولدار؟

بنابراین، آرام و سعی کنید آنچه را که می توانید به اعتراف کننده خود نشان دهید.

 

برای بقیه، همه چیز را رها کنید تا مراقبت من"

 

حالت محرومیت من این است ادامه می یابد و حتی بدتر می شود. ای خدا! چه تلو تلو خوردن!

من هرگز نمی توانستم باور کنم که من آیا در نهایت از این راه!

امیدوارم حداقل هرگز حلقه مقدس ترین وی را ترک کنید. اون همه چيز من هست

من می خواهم به گریه در حالت تاهل من و این کاری است که من گاهی اوقات انجام می دهم.

 

اما عیسی به من می گوید سپس مرا به گفتن چیزهایی مانند:

"پس شما می خواهید برای همیشه بمانید. یه دختر کوچک؟

یک ببینید که من با یک دختر کوچک سر و کار دارم. من نمی توانم اعتماد به شما. من امیدوار بودم که در شما قهرمان پیدا کنم فداکاری برای من.

اما من به جای اشک از یک دختر کوچک که نمی خواهد به خودت رو قرباني نکن

 

بنابراین وقتی گریه می کنم، او سخت تر است و او تا آنجا پیش می رود که به تمام اون روز بيا بنابراین، من هستم داشته باشد

-که خودم رو با شجاعت مسلح کنم و

-تا اشک هایم را در او سرکوب کنم گفتن:

 

"تو بگو که از روی عشق است که من را از حضور خود محروم می کنی.

و به نوبه خودم، این از روی عشق است برای شما که من این محرومیت را قبول دارم.

از روی عشق به تو، نمی کنم من گريه نمي کنم

 

و اگر من به آنجا برگردم، او کمی نشان می دهد. بخشنده تر. در غیر این صورت اون من رو با شدت بیشتری مجازات میکنه

چه چیزی باعث می شود من زندگی می کنند مرگ مداوم، در حالی که زنده باقی مانده است.

 

پس، بعد از گذشتن در یک روز مثل این، من نمی توانستم اشک هایم را عقب برانم.

عیسی مرا مجبور به پرداخت به عنوان من سزاوار.

اما، در اواخر شب، داشتن ترفند از من، او خود را به عنوان اگر یک پنجره کوچک از نور آشکار در ذهنم باز شده بود.

 

اون بهم گفت:

'آیا نمی آیا شما نمی خواهید به درک که قبل از ترک این جهان، شما باید در می میرند همه:

-رنج، ميل، به نفع.

همه در تو باید در خواست من و در عشق من می میرند.

 

در بهشت، آنچه وارد می شود ابدیت تنها وی و من است عشق.

همه فضیلت های دیگر را پایان: صبر، بی قراری، رنج، میل.

فقط وس ما و من وجود داره عشقی که هرگز به پایان نمی رسد.

پس بايد بميري در پیش در من خواهد شد و در عشق.

 

باید برای همه اینقدر باشه قدیسان من.

و من خودم نمی خواستم یک استثناء ایجاد کنید

در توسط پدر کنار زده شده بودم

به منظور مرگ کاملا در او و در عشق او.

 

اوه! چگونه آرزو می کنم من رنج می برد بیشتر!

اوه! چطور دوست داشتم بیشتر برای روح انجام دهید! اما همه اینها در ويول و در عشق پدر این است که چگونه روح که واقعا من را دوست داشت.

و شما نمی خواهید به درک که!"

 

امروز صبح، عیسی عزیزم به طور خلاصه آمد و او به من گفت:

 

"من دختر، قصد درست نور به روح است.

او آن را با نور پوشش می دهد و به آن می گوید که چگونه به عمل الهی.

 

روح مثل یک اتاق است مبهم

و قصد درست به عنوان خورشید که آن را وارد می کند و آن را نشان می دهد،

با این تفاوت که خورشید دیوارها را به تغییر نمی نور، در حالی که اقدام با یکدستی همه چیز را دگرگون می کند در نور."

 

من در ايالت خودم بودم معمولا و عیسی خوب به طور خلاصه آمد.

 

او به من گفت، "دخترم،

من کامل خواهد شد عشق آن را تغییر می دهد، آن را به هم می بسته و آن را قربانی می کند. عشق می خواهد گاهی اوقات فرار و همه چیز را می دیدم.

 

اما وی خواهد شد من به دنبال او را با گفتن او را تحت تاثیر قرار:

"آروم، مثل دلیل این است که شما می توانید خودتان صدمه دیده است. با اين ميخواستم همه چيز رو بترسونم ممکنه خودت رو احمق کنی

عشق خالص است تا حدی که آن را به من خواهد شد.

دو دست در دست هم قدم می زنند و یکدیگر را می بینند. بوسه صلح را بی وقفه.

 

گاهی اوقات به دلیل خلق و خوی خود را یا چون بعد از فرار، این کار را نکرد اون طور که ميخواست موفق نبود

عشق می خواهد به من انتقاد و یا تنبل نشستن.

بعدش ويدي من اونو بهم مي بره با گفتن:

"ادامه بده، واقعی ها دوستداران تنبل نیست، آنها در نقطه انجام نمی دهد." عشق تنها زمانی امن است که آن را زندگی می کردند در ويه من

 

عشق به جذب چپ و راست و به بیش از حد آورده است.

و ميل من اون رو متوسط مي کند او را آرام می کند و او را با غذای جامد و الهی غذا می دهد.

در عشق می تواند وجود داشته باشد بسیاری از نقص ها، حتی در مقابل چیزهای مقدس.

در ويه من، اين اتفاق نمي افته هرگز، همه چیز کامل است.

 

دخترم، این اتفاق می افتد به خصوص در روح های دوست داشتنی که فضل دیدارهای من را داشته اند، از بوسه و موی سر من

این روح ها به عشق وقتی که من آنها را از حضور من محروم. عشق تصاحب از آنها و آنها را نفس نفس زدن، لنگ، توهم، دیوانه، نگران، بی تاب.

 

اگر به خاطر ويه من نبود که آن ها را می نوشد، آرام می کند و تقویت می کند، عشق آن ها را می کشد.

درست است که عشق اولین متولد از من خواهد شد، او همیشه نیاز به اصلاح توسط من خواهد شد

و من اونو به اندازه من دوست دارم خودم را دوست دارد."

 

در طول بحث بین من اعتراف کننده و من

اون بهم گفت که سخته نجات داده شود زیرا عیسی مسیح گفت:

"در تنگ است و شما باید تلاش کنید تا از آن عبور کنید."

 

پس از ارتباط، عیسی مسیح به من گفت:

"بیچاره از من، همانطور که هستم در نظر خرده.

دس به اعتراف کننده خود را که آن را از خود است خرده که آنها به من در نظر خرده.

آنها مرا به عنوان وجود نمی بینند بزرگ، بی حد و حصر،

-قدرتمند و بی نهایت در تمام آن کمالات

که می تواند بسیاری بزرگ را از طریق دروازه های باریک بهتر دریافت کنید تا از درهای پهن."

 

همانطور که او صحبت کرد، آن را به من به نظر می رسید مشاهده یک مسیر بسیار باریک که منجر به درب بسیار باریک، اما شلوغ با مردم در قطار برای رقابت

برای ببینید چه کسی می تواند به جلو حرکت بیشتر و راه رفتن را از طریق درب.

 

وی افزود:

"ببینید، دخترم، چه عالی جمعیت تقلا می کنند تا ببینند چه کسی اول خواهد رسید. در یک رقابت، فعالیت های بسیاری وجود دارد.

اگر دنباله دار بودن گسترده بود ، مردم عجله نمی کنند، با دانستن اینکه وجود دارد

مقدار زیادی از اتاق به راه رفتن وجود دارد هر زمان که آنها می خواهند. با این حال ، در حالی که آنها خود را زمان

مرگ ممکن است رخ دهد و آنها ممکن است در مسیر در مسیر باریک باشد.

آنها سپس خود را در پیدا کردن آستانه دروازه گسترده جهنم.

 

اوه! همانطور که مفید است این تنگی!

پدیده رخ می دهد حتی در میان شما:

اگر یک حزب یا خدمات وجود دارد ارائه شده و ما می دانیم که محل کوچک است، بسیاری از عجله برای رسیدن به آنجا

و افراد بیشتری برای لذت بردن از حزب یا خدمات.

 

اما اگر بدانیم که مکان های زیادی وجود دارد،

یک عجله نخواهد کرد و تماشاگران کمتری وجود خواهد داشت

چون، با دانستن اینکه جا وجود داره برای همه، هر کس وقت خود را خواهد گرفت.

برخی از آنها در وسط می رسند نشان می دهد، دیگران نسبت به پایان، دیگران خواهد رسید زمانی که همه چیز است تمام شد و آنها از هیچ چیز لذت نمی برند.

 

او پس در رابطه با رستگاری است: اگر راه او گسترده بود، تعداد کمی از آنها را به رسیدن،

و جشن بهشت برای تعداد کمی از مردم."

 

من در ايالت خودم بودم و به عیسی من برای بودن شکایت از اون محروم شده او به طور خلاصه آمد و به من گفت:

 

دخترم

I توصیه شما را به ترک خواهد شد من به دلیل من ویل آنقدر قدرت دارد که مثل یک حمام جدید برای روح، و حتی بیشتر.

 

در حالی که

-در ساکرامنت ها، يکي دريافت مي کند فضل من تا حدی،

-در من خواهد شد، ما آن را به طور کامل دریافت خواهید کرد.

 

از طریق باپتیسم،

وظیفه سین اصلی حذف شده است ، اما احساسات و ضعف باقی می ماند.

 

در من خواهد شد ، در نابود کردن خواست شخصي اون

روح از بین می برد احساسات خود را, ضعف و همه که انسان است در آن. او زندگی می کند فضیلت، قدرت و تمام ویژگی های الهی."

با شنیدن این، فکر کردم، "او در نهایت به من بگویید

که زندگی در یک وی خواهد بود بزرگتر از خود ارتباط و همديگري

 

او ادامه داد:

"البته، البته.

برای ارتباط ساکرامنتی چند دقیقه طول می کشد. در حالی که زندگی در من خواهد شد

-یک ارتباط همشون، حتي بيشتر،

-یک ارتباط ابدی: تا ابد در بهشت ادامه دارد.

 

آرامش ساکرامنتی می تواند موانع برخورد: به عنوان مثال، ممکن است یکی قادر به ارتباط به خاطر بیماری یا دلایل دیگر،

یا باز هم ، کسی که به اداره آن ممکن است بی حال.

عشاج در الهی من وی ویل در معرض هیچ مانعی قرار ندارد. او کافی است که روح آن را می خواهد و آن را انجام می شود.

 

هیچ کس نمی تواند روح را متوقف کند برای به دست آوردن این خوب بزرگ، که به منزله شادی زمین و از بهشت:

-و نه شیاطین

-نه موجودات،

-و حتي تمام وجودم خودش روح آزاده

هیچکس هیچ حقی بر او ندارد و نمی تواند مانع از زندگی او در من شود و خواهد شد.

 

به همین دلیل من ترویج از من خواهد شد. و من به اندازه موجودات می خواهم قبولش کن

این چیزی است که برای من مهم تر است، که من بیشتر از همه گرامی می دارم.

 

همه چیز دیگر نمی من حتی به این همه هم علاقه ای ندارم

و وقتی که من به دست آوردن که روح زندگی می کند در من خواهد شد، من پیروزی

چون این چیزی است که بیشتر بزرگ در آسمان و بر روی زمین است."

 

 

من از روی بی قراری می نویسم.

اما من احساس می کنم قلب من شکستن به دلیل تلاش آن را ندارد. شگفت انگيزه باشد که آن را به عنوان ممکن است، زنده باد، زنده باد وکيلي خدا!

من می نویسم، اما میلرم و نمی دانم چه می گویم. ابتيض مي خواهد که من چیزی در مورد نوشتن

-چطور آماده ميشم به ارتباط و

-روز شکرگزاري رو چطور انجام مي دم

 

من نمی توانم چیزی در مورد آن بگویم.

چون، با دیدن اینکه نیستم خوب برای هیچ چیز، عیسی شیرین من همه چیز را به او انجام می دهد-

همان.

اون روح من رو آماده مي کند و به من می گوید تشکر داده می شود، و من هستم. راه عیسی همیشه بسیار زیاد است، و من، با او،

من من احساس می کنم بسیار زیاد به عنوان اگر من می دانستم که چگونه به انجام کاری.

 

پس از آن، هنگامی که عیسی مسیح کناره گیری، من هنوز هم دختر احمق، نادان کوچک، کتیوا کوچک [بد].

و دقیقا به همین دلیل عیسی مسیح مرا دوست دارد.

چون من نادانم، چون من هیچ کاری نیستم و هیچ کاری نمی توانم بکنم.

 

دانستن اینکه من می خواهم او را دریافت خواهید کرد به هر قیمتی،

و به منظور نمی شود در آمدن به من بی آب و بار،

-اما به جای دریافت بالاترین افتخار، او آماده اون خودش روح بیچاره من رو داره

 

اون چيزها رو به من مي ده، اون منشي ها، لباس هاش، کارهاش، ميل هاش،

به طور خلاصه، همه خودش.

اگر او او همچنین به من می دهد آنچه را که قدیسان انجام داد، برای همه چیز او است. در صورت لزوم، او حتی به من می دهد چه مقدس ترين مادرش رو مي کنه

 

و من هم به همه می گویم:

"عیسی، به خودت افتخار کن" با آمدن به من.

مادر، ملکه من، همه قدیسان و تمام فرشتگان،

من آنقدر فقیر هستم که همه اینها تو اونو تو قلبم قرار دادي

-نه برای من، اما برای عیسی مسیح."

و من احساس می کنم که تمام بهشت در حال همکاری است تا خودم رو آماده کنم

 

و بعد از عیسی مسیح است به من فرود، من احساس می کنم که او کاملا راضی

- دیدن خود را با او افتخار چیزهای خود را.

 

گاهی اوقات او به من می گوید:

"براوو، براوو، دخترم، به عنوان من خوشحالم، چگونه من آن را دوست دارم در اینجا! هر جا که نگاه می کنم، من چیزهایی را شایسته خود می بینم.

تنها چيزي که من هستم اينه که شما.

چند تا کار زيبا با من کردي در شما پیدا کنید."

 

دانستن اینکه من بسیار فقیر، که من هیچ کاری نکرده ام و هیچ چیز من نیست، من شادی در راضی عیسی مسیح است.

و من می گویم:

 

"من من خوشحالم که عیسی فکر می کند تا! برای من کافی است که او بيا

من مهم نیست که خدمت توسط امور خود را : فقرا باید دریافت خواهید کرد پولدار"

درست است که اینجا و آنجاست در من از راه عیسی مسیح از انجام کارها به ارتباط، اما من نمی دانم که چگونه به جمع آوری این درخشش و آماده سازی مناسب و تشکر: من ظرفیت ندارم به نظر من

-که من خودم را در خود عیسی مسیح آماده و

-که من از اون براي کمک تشکر ميکنم از خودش.

 

بودن در ایالت من معمولاً، احساس می کردم که واقعاً بی فایده هستم. من هستم احساس می کردم قادر به گفتن چیزی نیستم،

-نه در مورد يه کاري،

-و نه در مورد سردی ،

-نه با علاقه .

من همه چيز رو مثل قبل ديدم يه سري

I احساس بی تفاوتی به همه چیز ، مراقبت از هیچ چیز به جز وسيم مقدس خدا و همه اينها بدون اضطراب در آرامش کامل ترین.

 

با خودم گفتم: "در چه رقت انگیزی دولت من هستم! اگر من فقط در مورد خدایان من فکر می کردم!

حتي به نظر مي رسد که من يکي هستم خوشحال.

اوه خدای من، در چه بدبختی فرو رفتم!

 

در حالی که من حفظ این افکار، عیسی محبوب من آمد و

اون بهم گفت:

 

دخترم

کسانی که اینجا روی زمین زندگی می کنند و تنفس هوایی که هر کس دیگری نفس می زند مجبور به تغییرات مختلف آب و هوا را احساس کنید:

سرما، گرما، باران، تگرگ، بادها، شب ها، روزها.

 

اما کسانی که اون بالا زندگی می کنند که در آن هوا دیگر وجود ندارد، به تغییرات در آب و هوا.

چون، اونجا، فقط روز وجود داره کامل.

این تغییرات را احساس نمی کنند، آنها در مورد هر چیزی نگران نباشید. این مورد برای که تنها با هوای الهی زندگی می کند.

 

از آنجا که وجود من نیست موضوع را تغییر دهید اما

-هميشه همان

-همیشه در آرامش و کامل راضی

چه تعجب آور است که او که در من زندگی می کند، با من و با هوای خود من،

نگران چيزي نباشيد؟

آیا شما ترجیح می دهند زندگی می کنند در اینجا بر روی زمین به عنوان اکثریت می کند،

که خارج از من است، با هوای انسان، احساسات و غیره؟"

 

احساس بسیار بد به عنوان اگر همه چیز برای من تمام شده بود،

I شکایت به عیسی مسیح در مورد غفلت کامل که اون من رو زنده کرد

 

اون بهم گفت:

دخترم، اينها راه های خدا: مرگ و برخیز دوباره و دوباره. طبیعت اون خودش در معرض اين مرگ ها و رستجيه ها قرار داره

بنابراین، گل متولد شده است و پس از آن می میرد، اما برای احیای زیباتر. انگار هيچوقت نمُرده

پیر می شود، آن را از دست می دهد زنده بودن رنگ های آن، عطر عطر آن است.

 

یک می یابد در اینجا بیش از حد شبیه به وجود من : همیشه قدیمی و همیشه جدید.

دانه در زمین قرار داده شده است به عنوان برای اونو به مرگ برسون و در واقع، او می میرد، تا نقطه تبدیل شدن به گرد و غبار.

سپس او حتی زیباتر احیا می کند، و حتی چند برابر می شود. آن پس برای هر چیز دیگری می رود.

 

اگر این اتفاق می افتد در جهت طبیعی

این اتفاق می افتد بسیار بیشتر در نظم معنوی، که در آن روح باید این مرگ و میر و این زندگی می کنند رستغي ها

 

در حالی که او به نظر می رسد

-با غلبه بر همه چيز و

-فراوان در فضیلت، در فضل، در اتحاد با من، در فضیلت،

و به نظر می رسد که به دست آورد زندگی جدید در تمام نقاط ، من پنهان و همه چیز به نظر می رسد به مرگ براي اون

 

من اونو مثل یه استاد واقعی زدم به طوری که همه چیز برای او می میرد.

و وقتی می بینم که همه چیز برای او مرده است، مثل خورشید، من ظاهر شدم

 

و با من، همه چیز دوباره احیا می شود و می شود

زیباتر، شدیدتر، بیشتر وفادار، سپاسگزار تر، فروتن تر. به طوری که اگر وجود دارد يه چيز انساني تو بدنش بود

مرگ نابودش کرد و ساخت احیای همه چیز را به یک زندگی جدید است."



 

من در ايالت خودم بودم به طور معمول، پر از خصوصی سازی و تلخی، و من مراقبه در عذاب پروردگار ما.

 

اون بهم گفت:

"من دختر

من می خواستم به عذاب در رنج می برند باغ برای کمک به خصوص در حال مرگ برای انجام بمير

ببینید که چگونه این عذاب مکاتبه خوب به عذاب مسیحیان:

-فرسایش، غم، اندوه و خون عرق کرده

 

من مرگ همه رو احساس کردم و همه

انگار که من در واقع در حال مرگ بودم برای هر یک به طور خاص.

بنابراین، من احساس ضعف کردم، غم و اندوه همه و اضطراب. و با رنج های من من به آنها پیشنهاد کمک، راحتی و امید دادم.

 

احساس مرگ همه، من به دست آمده برای آنها فضل به مرگ در من،

-انگار نفس و نفس من ساخته شده یکی ، و به بلافاصله مورد ضرب و شتم قرار توسط خدای من.

 

اگر من رنج می برد عذاب من در باغ بیشتر به خصوص برای مرگ، عذاب من در صلیب بود برای کمک به آنها

-در آخرین لحظه

-تا آخرین نفسشون

 

اینها دو عذاب متفاوت بودند:

-عذاب من در باغ بود پر از غم، ترس، اضطراب و ترس، در حالی که - عذاب من بر روی صلیب بود پر از صلح و آرامش غیر قابل انعطاف.

 

اگر من فریاد می زدم سیدیو - تشنه ام، تشنگی شدیدی بود

که من احساس کردم که همه بیرون زده آخرین نفس آنها در من.

 

دیدن که بسیاری از رفتن به برای لغو این میل، در اندر عمیق،

من فریاد زدم "سیدیو ». این "سیدیو" هنوز هم ادامه دارد انجام می شود به همه بشنوید

مثل زنگ در درب قلب آنها:

 

"من تشنه تو هستم، ای روح. لطفا

-هيچوقت از من بيرون نکن، ولي بين در من و با من بازنش

 

بنابراین ، من شش ساعت از اشتیاق من اختصاص داده شده برای کمک به مردان به خوبی می میرند:

-سه تا تو باغ کمک به آنها در طول عذاب خود و

-سه نفر روی صلیب برای کمک به آنها را با آخرین نفس خود را.

 

در نتیجه، نه همه نباید با لبخند به مرگ نگاه کنند، همه چیز به خصوص کسانی که مرا دوست دارند و سعی می کنند خود را قربانی کنند روی صلیب خودم؟

 

آیا می بینید که مرگ چگونه است؟ زیبا و چقدر چیزها تغییر کرده اند؟

 

در طول زندگی ام، من نفرت داشتم و حتي معجزات من هم اثر مرگ من رو نداشت حتی در صلیب من توهین رنج می برد

اما، به محض اينکه من منقضی شدم، من مرگ قدرت تغییر چیزها را داشت: همه به یکدیگر ضربه می زنند سینه من را به عنوان پسر خدا می شناسد. شاگردان من قلبم رو گرفتم

برخی از که به مخفی شده بود جسور شد، خواستار بدن من و به من یک دفن افتخاری داد.

 

در یک متحد، بهشت و آنها اعتراف کردند که من پسر خدا بودم.

 

مرگ چیزی است عالی، عالی!

 

این است که چگونه آن را برای من است فرزندان خود را: در طول زندگی خود، آنها نفرت، تحت ستم

آنها فضیلت هایی که مانند نور باید در چشمان اطرافان آنها، نیمه شلیک باقی می ماند.

قهرماني اونا در رنج

خود فداکاری و تعصب خود را برای روح پروژه هر دو

-نور، و

-شک و تردید در افرادی که اونا رو محاصره کن

 

و این خودم هستم که اجازه می دهد که

به طوری که حفظ شده است فضیلت فرزندان عزیزم.

 

اما به محض اينکه اونا بميرند از آنجا که این نقش ها دیگر لازم نیست، من آنها را حذف می کنم و

-شک و تردد ها قطعیت ها

- نور پر است و باعث قدردانی از قهرمانان خود را.

یک سپس شروع به تخمین همه چیز در آنها، حتی بیشتر چیزهای کوچک. بنابراین، آنچه نمی توان انجام داد در طول زندگی، مرگ آن را می سازد.

 

این راهی است که در آن است در اینجا زیر

اما آنچه اتفاق می افتد تا وجود دارد واقعا تعجب آور و شایسته حسادت به همه ي فاني ها

 

من خيلي ناراحت بودم با محرومیت از من عالی خوب است.

در دریافت ارتباط، قدیس میزبان در گلو من متوقف شد که من سعی کردم به بلع آن، من تا به حال طعم شیرین و نفیس در گلو من. بعد از براي مدت طولاني تلاشم براي بلعیدن ميزبان ادامه داشتم

اون رفت طبقه پايين و من مي ديدمش تغییر به یک نوزاد که به من می گوید:

 

"بدن شما تابرناکل من،

روح خود را سیبوریوم که شامل من و

ضربان قلب شما - میزبانی که می سازد اجازه می دهد تا من خودم را به شما تبدیل.

 

با این تفاوت که ، -- چون میزبان مصرف می شود، من در معرض مرگ و میر مستمر.

در حالی که که ضربان قلبت که نماد عشق توست تحت قرار دادن نیست.

این اجازه می دهد تا زندگی من در شما تا پیوسته باشد.

 

چرا پس از آن خودتان را غم و اندوه بسیار با خود محرومیت؟ اگر شما من را نمی بینید، شما من را احساس می کنید.

اگر تو من رو حس نمیکنی، بهم دست میزنی

گاهی اوقات آن را عطر عطر من که در اطراف شما پخش, گاهی اوقات نوری که با آن احساس سرمایه گذاری می کنید،

گاهی اوقات یک مشروبر است که نمی تواند در زمین یافت نمی شود و در حال فرود به شما،

گاهی اوقات این واقعیت ساده وجود دارد ممکن است به شما دست بزنم

و راه های بسیار دیگری هم وجود دارد کسانی که برای شما نامرئی هستند."

 

حالا، از روی بی قراری،

من قصد دارم در مورد این چیزها صحبت کنید که عیسی می گوید که آنها اغلب به من اتفاق می افتد، و حتی زمانی که من من کاملاً بیدارم

 

که عطری که من قادر به توصیف آن نیستم، من آن را عطر عشق. وقتي دعا ميکنم احساس مي کنم وقتی که من کار می کنم، به خصوص وقتی که من آن را ندیده ام.

و من به خودم می گویم:

"امروز تو ن اومدی

آیا نمی دانید، ای عیسی مسیح، که من نمی توانم و نمی خواهم بدون شما باشد؟ » بلافاصله، احساس می کنم با این عطر سرمایه گذاری شده است.

 

زمان های دیگر ، زمانی که من حرکت می کند و یا ورق های تخت من را هم بزنید، من بوی این عطر و از داخل من من می شنوم که عیسی به من گفت: «من اینجا هستم

زمان های دیگر ، در حالی که من همه پریشان و در مورد به بالا نگاه کنید ، اشعه نور خود را به چشم من نشان می دهد.

 

اما من، این چیزها، من واقعا آنها را در نظر نمی, آنها نمی

را برآورده نمی کند.

تنها چیزی که مرا خوشحال می کند خود عیسی است هر چیز دیگری، من با بی تفاوتی خاصی دریافت می کنم.

 

من این را از روی خالص نوشتم بی قراری.

 

من در ايالت خودم بودم معمول و احساس بسیار شیطان.

علاوه بر این ، من مشکل بود چون اعتراف کننده ام به من گفته بود که من خيلي چيزها رو از خودم جدا کردم از دولت قبلی من و آن ، اگر آن را نمی شد نه، عیسی مسیح خواهد آمد.

 

پس از دریافت ارتباط ، من شکایت به عیسی مسیح پر برکت با خصوصی سازی من در او درخواست مهربانی به من بگویید چه شر من آیا

-چون با خوشحالی زندگی ام رو می دادم نه اینکه او را ناامید کنیم:

چند بار بهت ن گفتم می گوید که اگر شما مرا در مورد به شما توهین، حتی به آرامی، من را به مرگ است."

 

عیسی به من گفت:

"من دختر، گيج نشيد

بهت نگفتم، چند تا هست سال ها

- که به منظور قادر به مجازات جهان، من نمی خواهد تخلیه بر شما اغلب و

-پس، من اين کارو نکنم من نمی خواهد به عنوان اغلب به عنوان قبل از آمده است ، اگر چه من هرگز من تو رو رها مي کنم

 

I من همچنین به شما گفت که، برای تکمیل مکرر من سوئیچ دو طرفه

من برای شما اجازه می دهد توده و هر روز به هم می زنند به طوری که شما می توانید از آن قرعه کشی قدرت است که شما قبلا از طریق بازدیدکننده داشته است مستمر من دریافت کرد.

من حتي اومدم اگر خود را به این قرض نمی دهد، اعتراف کننده خود را تهدید کنید.

 

چه کسی نمی داند مجازات هایی که از آن زمان اتفاق افتاده است؟

کل شهرها نابود شدن شورش، کناره گیری از فضل من برای کسانی که شر و همچنین برای شیطان مذهبی، به طوری که این سم، اون زخم هایی که داخلش دارن می تونن به بیرونی.

آه! من دیگر نمی توانم بگیرم، مقدسات بسیار زیاد است. با این حال همه اینها در مقایسه با مجازات ها چیزی نیست بيا.

 

انگار قبلاً بهت ن گفته بودم اینطور صحبت می شود، شما کمی حق دارید که نگران باشید.

به برای اینکه قادر به زندگی با اعتماد به نفس ، شما باید در دو اعتماد به نفس ستون ها.

 

یکی از آنها خواهد شد من است.

در آن، می تواند وجود داشته باشد نه "هي، "هي، ".

ویه من کاهش می یابد به همه احساسات و گناها را خرد می کند، که من می گویم، او آنها را به نقطه ای از بین بردن آنها را pulverizes ریشه ها

 

اگر تو به پای وییل من تکیه میکنی

- تاریکی به نور تبدیل می شود،

-شک و تردد در یقین،

-اميدها در واقعيت .

 

ستون دوم که بر اساس آن شما را مورد نیاز است

شرکت خواهد شد و توجه مداوم به حتي يه کم هم بهم توهین کن

با ترتیب دادن وی خواهد شد

همه چیز را رنج می برند،

به صورت همه چیز و

-برای تسلیم شدن به همه چیز به جای اینکه من رو ناراحت کنه

 

وقتي روح به طور مداوم فشار داده شده بر روی این ستون ها ، چه می گویم ، زمانی که این ستون ها هستند براي اون بيشتر از زندگي خودش

او می تواند با بیش از زندگی می کنند اعتماد کنید که اگر او با نفع مستمر من زندگی می کردند ، همه بیشتر از آن بیش از من همچنین اجازه می دهد این دولت به شما آماده برای اين زمين رو ترک کن"

 

بودن در ایالت من معمولا، عیسی خوب به طور خلاصه آمد و او به من گفت:

 

"گوش کن" دخترم، بدبختی ها و ضعف ها

هستند يعني به بندر "ديوي" برسيم.

چون با احساس بار بدبختی انسان،

روح حوصله، اذیت و تلاش برای خلاص شدن از شر از خودش. و با این کار، او خود را در خدا می یابد."

 

سپس پس از قرار دادن بازوی من در اطراف گردن او ، او خود را در برابر من فشرده صورت و ناپدید شد. بعداً، او برگشت و من در این مورد شکایت کردم که او مثل رعد و برق فرار کرد، بدون اینکه به من وقت بده.

 

او پاسخ داد:

"از آنجا که شما آن را دوست ندارم، من رو ببر

هر طور که می خواهید مرا به من بگو و مرا نپیچید اجازه ندهید که من فرار کنم."

 

گفتم، "براوو، براوو، عیسی مسیح، چه پیشنهاد زیبایی به من می کنید! با این حال آیا ما واقعاً می توانیم این کار را با شما انجام دهیم؟

شما ممکن است به خوبی به خودتان اجازه گره خورده است و تا آنجا که می خواهید در آغوش اما، در وسط، شما ناپدید می شوند و اجازه ندهید که خودتان را یافت می شود دیگر. خوب انجام شده، عیسی مسیح، شما می خواهید شوخی با من!

اما، بعد از همه، انجام آنچه شما می خواهید. چیزی که برای من مهم است این است که شما به من بگویید

-وقتي بهت توهین می کنم و

-در چيزي که ازت دوستشون دارم که مثل قبل نمی آیی."

 

عیسی ادامه داد: "من دختر، نگران نباش.

اگر یک تقصیر واقعی وجود دارد، آن نیست نیازی نیست که من این را بگویم. روح آن را درک به تنهاي خودش

چون، وقتي که يه سینت داوطلبانه است، خلق و خوی طبیعی را مختل می کند. مردم به عنوان یک تبدیل به شر رنج می برد.

و او احساس می کند که او باردار است از تقصیر او به طور داوطلبانه مرتکب شده است.

 

برعکس، فضیلت واقعی روح را به خوبی تبدیل می کند،

-او خلق و خوی در هماهنگی باقی می ماند و

- طبیعت خود را احساس می کند از ملایم، خیریه و صلح. این برعکس چیزی است که که با سین رخ می دهد.

 

آیا شما در خودتان احساس این يه سري بهم خورد؟

خودت انجام دادی؟ احساس می کردم که با بی صبری، خشم، دردسر؟ »

 

و در حالی که او این را می گفت، او به نظر می رسید که به اعماق وجودم نگاه می کنم تا ببینم آیا این چیزها آنجا بودند، و به نظر می رسید که آنها نبودند.

او ادامه داد: "شما از خود دیده اید چشمان خود را!"

 

من نمی دانم چرا، اما برای مدتی که او گفت که، او مرا به دیدن

-زلزله های بیشتر با شهرها به طور کامل نابود شده اند،

-بعضي ها انقلاب ها و بسیاری از بدبختی های دیگر. بعدش، اون ناپديد شدم

 

بودن در ایالت من معمولاً خودم رو از بدنم بيرون ميکردم من دیدم بعضی از کشیش ها، و همچنین عیسی مسیح همه در حال از بین رفت،

که اعضای آن بودند نوشته شده.

 

عیسی مسیح انگشت اشاره در این کشیش ها و ساخته شده من را درک کنند که حتی اگر آنها کشیش بودند، آنها بودند اندام های جدا شده از بدن او.

 

او شکایت کرد، گفت، "من دختر، چقدر به من توهین شده توسط برخی از کشیش ها! آنها مافوق بیش از راه خود را تماشا نمی برای اداره ساکرامنت ها و آنها مرا در معرض عظیم فحش دادن

 

آنهایی که می بینید عضو هستند جدا شدم اگر چه آنها به من توهین زیادی ، من بدن دیگر با اقدامات شوم خود تماس ندارد.

اما بقيه

-کسي که وانمود مي کرد که نيست جدا از من و

- که به ورزش خود ادامه می دهند وزارت کشیش، اوه! چقدر بیشتر آنها به من توهین!

در چه قتل عام وحشیانه من در معرض, چگونه بسیاری از مجازات آنها جذب! من دیگر نمی توانم آنها را تحمل کنم."

 

در حالی که او می گفت که ، من دیدم چند کشیش فرار از کلیسا و عطف عليه اون که با اون جنگ کنه

 

من با این کشیش ها نگاه کردم خيلي غم و اندوه من نوری را احساس کردم که مرا ساخت درک

-که منشاء شر در برخی از کشیش است:

که آنها روح مستقیم بر روی چیزهای انسان، همه مواد،

-بدون ضرورت سخت

 

این چیزهای انسانی را شامل می شود برای کشیش شبکه ای که

-ذهنش رو وسواس داره

-قلبش رو به چیزهای الهی و

-جلوی قدم های اون رو می بره باید خود را با توجه به وزارت خود را.

 

همچنین یک شبکه برای روح.

چون این کشیش ها اشغال بیش از حد با چیزهای انسانی، فضل باقی می ماند به عنوان غایب از آنها.

اوه! چقدر شر توسط این کشیش ها مرتکب شده است، چقدر قتل قتل روح هایی که انجام می دهند."

 

باشد که خداوند روشنگری کند همه

 

من در ايالت خودم بودم معمول.

I خودم را از بدنم در داخل پیدا کردم از یک کلیسا.

 

بالا از محراب ملکه آسمانی با عیسی کودک وجود دارد همه در اشک.

 

با نشانه ای از چشمان، آسمانی من مادرم باعث شد بفهمم

-تا بچه رو در آغوش بغلم بغل کنم و

-هر کاري که بتونم براي آروم باش

من نزدیک شدم، در خودم گرفتار شدم بازو، او را بر من در آغوش گرفت و به او گفت:

"چي هست، بچه زيباي من؟" به من اعتماد کن

آیا عشق مومیایی نیست و دلخراشي از همه ي انده ها؟

آیا این عشق نیست که همه چیز را می سازد فراموش کنید، چه کسی همه چیز را نرم می کند و چه کسی پس از نزابت تسکین می دهد؟

 

انگار گریه میکنی

باید یه چیزی باشه اختلاف بین عشق خود را و موجودات.

بنابراین، بیایید یکدیگر را دوست داشته باشد یکدیگر.

عشق خودت و من رو به من بده، با تو عشق خود را، من شما را دوست دارم."

 

چه کسی می تواند همه مزخرف می گویند که من به او گفتم؟

به نظر می رسید که او آرام شده است. کمی، اما نه به طور کامل. بعدش ناپديد شد

 

روز بعد، خارج از بدنم

من خودم رو تو باغی که من در آن راه صلیب را انجام دادم.

با این کار، خودم را پیدا کردم با عیسی مسیح در آغوش او.

 

هنگامی که من به ایستگاه یازدهم رسیدم

مقدس ترین عیسی مسیح، انجام نمی قادر بودن به عقب نگه داشتن، متوقف کردن من و،

-نزدیک شدن دهنش از من

-چيزي رو توش بريختم که هر دو مایع و متراکم.

قسمت مایع، من قادر به نوشیدن آن بودم، اما قسمت متراکم نمی خواست پایین برود،

در آنقدر که وقتی عیسی دهان خود را از من گرفت، مجبور شدم اونو به زمين برسونم

 

سپس من در عیسی مسیح نگاه کرد و دیدم که متراکم و بسیار سیاه و سفید از دهان او جریان.

I وحشت زده بود و به او گفت:

"من فکر می کنم

-که تو عیسی نیستی پسر خدا و مریم مادر خدا،

-اما شیطان

 

درست است که من شما را می خواهم و من دوستت داره

-اما فقط عیسی است که من می خواهم،

-هرگز شیطان.

من نمی خواهم چیزی در مورد شیطان بدانم.

من ترجیح می دهم به بدون عیسی مسیح به جای برخورد با شیطان در هیچ موردی نیست."

 

برای امن تر شدن، من علامت صلیب در عیسی مسیح و سپس در خودم ساخته شده است. پس، برای حذف همه ترس ها،

عیسی مسیح مايه سياه رو به اون برگرديد

-اين مايه که من نتوانم از منظره حمایت کنید.

 

او به من گفت:

دخترم، من نيستم شیطان.

چیزی که می بینید چیز دیگری نیست

-اون ناهيني بزرگي که موجودات در برابر من و

-که من برمي دارم آنها.

برای من دیگر نمی تواند آنها را در نگه دارید من.

 

من مقداری به تو و تو بریختم همه چیز را به یاد نمی آورد.

تو اونو انداختی زمین I من به بریختن آن بر روی آنها ادامه خواهم داد."

 

در حالی که او این را می گفت، او مرا درک چه طاعون آن را از بهشت باران.

این مردم در پاکت سوگوار و با اشک های تلخ.

 

اون کوچک به من سر زد حداقل تا حدی شهر ما رو از دست میده اون من رو ساخت مشاهده بسیاری از مرگ و میر به عنوان یک نتیجه از بیماری های همه گیر و زلزله،

بنابراین نسبت به سایر بدبختی ها.

خيلي ويولن، خيلي سریال!

 

بودن در ایالت من معمولاً، از هوش رفته بودم

من افراد زيادي رو ديدم که مقدس ترین عیسی مسیح را به پرواز قرار داده است. اون داشت فرار مي کرد و فرار کرد، اما هر جا که می رفت، هیچ پیدا نمی کرد محل. بالاخره، اون با عرق به طرف من اومد خسته و پریشان.

 

او خود را به آغوش من انداخت، مرا در آغوش گرفت. با صدای بلند به کسانی که او را تعقیب کردند گفت:

"از این روح شما نمی می تواند من را فراری دهد." گوسفند، اونا کناره گیری کردن

 

عیسی به من گفت:

دختر، من دیگر نمی توانم آن را بگیرم، به من کمی طراوت بده." و اون شروع کرد به از سینه ام بنوشید. بعدش دوباره با هم قرار گرفتم بدنم

 

 

داشتم به عیسی فکر میکردم

-حمل صلیب خود را در راه به کالواری در حال حاضر

که در آن او با زنان ملاقات کرد و در کجا، نادیده گرفتن او رنج و عذاب

او به آنها کمک کرد و به آنها پاسخ داد و به آنها پاسخ داد آموزش.

 

چگونه همه عشق در بود یا عیسی!

اون کسي بود که نياز داشت با اين حال، اون کسي بود که راحت و در چه حالتی بود!

همه با زخم پوشیده شده،

سر سوراخ شده جرقه های تیز،

نفس نفس زدن و تقریبا در حال مرگ تحت صلیب.

 

با این حال ، او به دیگران کنسول. چه مثالی!

که شرم بر ما که آن را تنها طول می کشد صلیب کوچک برای ما مردم را فراموش کرده ام وظیفه به دیگران کنسول!

 

بعدش بعضي وقت ها يادم مي اومد که در آن، غرق

با رنج و یا

با محرومیت عیسی، و

پر از تلخی تا استخوان های من

من سعی کردم به کنسول و برای آموزش کسانی که در اطراف من

-خودم رو فراموش کردم

- برانگیخته به این توسط خود عیسی مسیح

به منظور تقلید از او در این زمان خاص از اشتیاق خود را.

 

بعدش، شروع کردم به تشکر

-تا حالا آزاد باشه و معاف از محاصره شدن توسط مردم -

-به خاطر يه سري ضيابت که مرا عقب نگه می دارد - که به من اجازه می دهد تا مراقبت از خودم.

 

پس، در حال حرکت در من، عیسی مسیح به من گفت:

 

"من دختر

-خيلي راحت بود برای من و من احساس تسکین،

-مخصوصا به خاطر اينکه اين زن ها واقعاً اومد تا من رو خوب انجام بده

 

در این روزها،

فقدان واقعی از این وجود دارد افرادی که روح درونی واقعی در روح قرار داده:

نداشتن آن در خود،

آنها قادر به دم کردن آن در دیگران.

 

اونا روح های مستعدی هستند بی پروا، بیهوده،

بدون جدا شدن واقعی از همه چیز و از همه.

این تولید فضیلت استریل که قبل از تخم گذاری می میرند.

 

و بعضی ها هستند که باور دارند که این کار را می کنند روح پیشرفت با حمایت از دقیق و scruple.

آنها نسبتاً برای روح ها جنین واقعی هستند. عشق من روزه با آنها.

 

در مورد تو

-همون طور که خيلي بهت دادم نور در راه های درونی و

-که مجبورت کردم بفهمي حقیقت در مورد فضیلت واقعی و عشق واقعی، من می تواند دیگران را درک

-حقيقت درباره راه های واقعی از فضیلت. من در مورد آن خوشحال بود."

 

بهش گفتم:

"اما، عیسی مسیح بسیار مقدس، پس از فداکاری بزرگ من ساخته شده بود،

این افراد میخواستند این کار را بکنند ترديد. حضانت دقیقاً آمدن را ممنوع کرده است از این افراد."

 

او ادامه داد:

"این اشتباه است: وام دادن مراقب باشید از همه چیز و نه از خوب است که یکی بدهکار انجام دهد.

با من هم شروع کردن

اگر من متوقف شده بود به این داستان ها، من رستگاری را برآورده نمی کردم مردان.

 

توسط بنابراین، لازم است به مراقبت از

-کاري که بايد بکنيم و

-نه از اون چيزي که مردم مي گن

در مورد فرضيه ها، اونا باقی می ماند به حساب کسانی که آنها را."

 

بودن در ایالت من معمولا, مقدس ترین عیسی مسیح در قالب آمد کودک. او مرا بوسه زد، مرا در آغوش گرفت و برای مدت طولانی مرا مورد مراقبت قرار داد.

 

من تعجب کردم که او چنین نمایش محبت را، من خیلی بدبخت. من این نشانه های محبت را برگرداندم، اما ترسو.

 

توسط نوری که از او بیرون آمد، او مرا به درک که وقتی که او می آید آن است که همیشه یک برکت و رحمت بزرگ،

-نه فقط براي من

-اما همچنین برای تمام جهان

چون با دوست داشتن روح و با سر زدن به آن، او به همه انسان ها می رسد.

 

در واقع، در این روح، وجود دارد لینک های متعددی آن را به همه دیگران لینک : لینک

شبیه،

از پدری یا تحقیر،

انجمن برادری، از داشتن همه توسط دست های او ساخته شده بود،

که همه بوده اند رستگاری شده توسط او، به طوری که همه با مشخص شده اند خون او.

 

بنابراین، هنگامی که او را دوست دارد و به یک روح کمک می کند،

دیگران نیز دوست و مورد علاقه،

اگر نه به طور کامل، کمتر تا حدی.

 

به همین دلیل است، آمدن به من در طول این زمان از طاعون و بوسیدن، و به من نگاه میکنی

مقدس ترین عیسی مسیح می خواستم برای پیوستن به تمام موجودات دیگر و

بخشی از آنها را ذخیره کنید، اگر نه به طور کامل.

 

توسط بعدش، من یه مرد جوان رو دیدم، فکر کنم یه فرشته بود، که مشخص شده کسانی که تحت تاثیر قرار می شود طاعون ها

به نظر می رسید که او به یک تعداد زیادی از مردم،

 

من در ايالت خودم بودم عیسی مسیح معمول و مقدس ترین نمی آمد.

من فکر کردم، "مثل عیسی مسیح. تغییر کرده است، او دیگر مرا دوست دارد به عنوان او استفاده می شود!

قبل از اینکه به میخ تخت خواب به طور مداوم، در حالی که وبا وجود دارد، او به من می گوید که اگر من این رنج را برای چند روز قبول، او وبا را متوقف می کرد، و همانطور که من آنها را پذیرفتم، طاعون متوقف شد

 

اما حالا که اون من رو نگه داشته به طور مداوم در تختخواب،

یک می شنود در مورد وبا، ویرانی او در wreaks مردم فقیر.

و او نمی خواهد به من گوش دهد. مثل این است که او دیگر نمی خواهد از من استفاده کند."

 

وقتي داشتم اين رو ميگفتم، من به درون من نگاه کرد و من عیسی مسیح را دیدم که، با سرم بلند شد، به من نگاه کرد و به همه من گوش داد مناقصه.

وقتي ديد که من دارم با دیدن اینکه او به من نگاه می کرد، به من گفت:

دختر خوبم، مثل تو من را اذیت می کند!

شما می خواهید با زور برنده شوید، نه؟ قدم؟

خوب است، خوب است، اما این کار را نکنید بیشتر مرا آزار می دهد." بعدش ناپديد شد

 

من در ايالت خودم بودم معمول

او به نظرم رسید که اعتراف کننده ام از من می خواهد که از مصلوب شدن رنج برم. بعد از چند مشکل، خیرخواهان عیسی همکاری تا حدودی و او به من گفت

 

دخترم، به خاطر دنیا، من دیگر نمی توانم آن را بگیرم.

بسیاری از من با بی قراری پر و طاعون ها را از دستانم پاره کنم

با زور." در حالی که او گفت : این ، به نظر من که باران شدید آسیب دیده تاکستان ها

 

پس من براي خودم دعا کردم اعتراف کننده که به نظر می رسید وجود دارد.

من می خواستم دست خود را به که عیسی او را لمس کرد، و به نظر من که عیسی مسیح انجام داد بنابراین. من از عیسی خواستم که به این کشیش بگوید که چه که اون ازش انتظار داشت عیسی به او گفت:

 

«من عشق می خواهم، تشنگی برای حقيقت و درستي

چه کمک بیشتر به ساختن موجودی متفاوت از من این نیست که دارای این سه ویژگی است."

 

سپس، با تلفظ کلمه عشق، او به نظر می رسید با عشق مهر و موم

-همه اعضا،

-قلب و

-هوش کشیش اوه! عیسی چقدر خوب است!

 

بیشتر دير وقت، وقتي به اعتراف کننده ام گفتم چي نوشتم در نهم این ماه، من مردد بودم و با خودم گفتم، "مثل کاش مجبور نبودم این چیزها را بنویسم!

آیا این است درست است که عیسی طاعون ها را برای من معلق می کند خواهش می کنم، یا تصور من است؟"

 

عیسی به من گفت: «من دختر، عدالت و رحمت در مبارزه هستند مداوم.

اما رحمت برنده بیشتر اغلب از عدالت.

هنگامی که یک روح کاملا متحد به من خواهد شد ، او طول می کشد در من اعمال.

و هنگامی که آن را با آن را راضی رنج و عذاب

رحمت بزرگترین پیروزی های خود را بر عدالت به دست می آورد.

 

از آنجا که من خوشحالم به تاج تمام ویژگی های من از رحمت،

از جمله عدالت، وقتی که من ببینید که توسط یک روح متحد به من ناراحت.

پس، برای راضی کردنش، تسلیم شدم در مقابل او

از آنجا که او همه چیز را رها کرده است از خودش در خواهد شد من.

 

این توضیح می دهد که چرا من نمی نه وقتی که من نمی خواهم به عملکرد. چون فکر نکنم قادر به مقاومت در برابر.

پس کجاست شک دارم؟"

 

امروز صبح، من تو بودم حالت معمول من.

مقدس ترین عیسی مسیح است به طور خلاصه آمد و او به من گفت:

 

"دخترم، هر فضیلت یک بهشتي که روح به دست مي آورد

بنابراین، روح به عنوان بسیاری از شکل گرفته است آسمان که آن را به دست می آورد فضیلت.

این آسمان ها

شکست در روح همه تمایل انسان، نابود کردن همه است که زمینی و

آن را آزادانه روم

در خالص ترین فضاها،

در لذت هولی ترین،

در ستاره های بزرگ عطرهای الهی،

و او را با طعم پیش بینی کمی از شادی های ابدی." بعدش اون ناپديد شدم

 

پس از صمیمت و هم صمیمی گرفته شده ، من احساس همه به مقدس ترین عیسی مسیح و من تبدیل گفت:

 

«چگونه می توانیم انجام دهیم که این تحول در عیسی حفظ شود؟"

 

پس فکر کردم شنيدم عیسی به سمت خود به من گفت:

دخترم، انگار مي خواي

-همیشه تغییر شکل داده باقی می ماند در من، و

-همان تا با من یکی باشد:

 

من را همیشه دوست دارم.

اینتبدیل به من حفظ خواهد شد.

 

در واقع، عشق یک آتش.

همه تکه ای از چوب است که به آن پرتاب, کوچک یا بزرگ, سبز یا خشک,

شکل این آتش را می گیرد و

خود به آتش تبدیل می شود

پس از چندین آهنگ چوب سوخته بود

-آنها دیگر از یکی از متمایز اون يکي

-از جمله قطعاتی که سبزی کسانی که خشک بودند. ما فقط آتش رو مي بينيم

 

پس برای روح است که هرگز از دوست داشتن من دست برنداره

عشق آتشی است که روح را به خدا تبدیل می کند.

عشق متحد می شود. شعله های آتش آن

-سرمایه گذاری تمام سهام انسان و

- به آنها شکل اعمال الهی."

 

من در ايالت خودم بودم معمول. من به عیسی عشق من دعا

-برای گرفتن عبور خوشحال به زندگی بعدی یک کشیش

-کسي که من بودم اعتراف برای چند سال.

 

I به عیسی عزیزم گفت:

"به یاد داشته باشید

چند تا فداکاری کرد

چقدر با ميل و حالش برای افتخار و شکوه شما کار می کرد، و

همه اون براي من چي کار کرد؟ چقدر زجر ن کشیده؟

با انجام این کار آن را به او پس بده مستقيم برو به بهشت"

 

مقدس ترین عیسی مسیح می گوید:

دخترم، من نگاه نمي کنم هر دو به فداکاری

تا عشقی که با کدام یک آنها را انجام می دهد و

به اتحاد با من که در آن آنها ساخته شده است.

 

هر چه روح با هم متحد تر باشد من

هر چه بیشتر مورد توجه قرار بگیرم فداکاری های او.

 

اگر روح خيلي از نزدیک با من متحد شدم

-من اهمیت زیادی به فداکاری های کوچک او به دلیل، در این اتحادیه، وجود دارد اندازه گیری عشق.

اندازه گیری عشق یک اقدام ابدی و بی حد و حصر است. از طرف دیگر، برای روح

-کي فداکاری های زیادی اما

-کسي که با من متحد نيست

من به فداکاری های او به عنوان آن نگاه می کنم یک خارجی، و

من به اون پاداش مي دم که او سزاوار، پاداش محدود است.

 

تصور کنید یک پدر و یک پسر که یکدیگر را بسیار دوست دارند. پسر قربانی های کوچکی می دهد.

و پدر، به خاطر لینک ها

پدری،

از filiation و

از عشق ، -- این آخرین لینک بودن قوی ترین - ،

به این فداکاری های کوچک به عنوان اگر آنها چیزهای بزرگ بودند. اون پیروز شده

او احساس افتخار می کند،

اون تمام ثروتش رو به پسرش و

اون تمام احتراماتش رو به اون احترام ميزاره و تمام مراقبت های او.

در حال حاضر در نظر بگیرید خدمتی که

-تمام روز کار میکنه

-خود را در معرض گرما و سرد

-اجرا می شود همه سفارشات به نامه و در صورت لزوم،

- بیدار شدن از خواب حتی در شب برای آن رئیس. و اون چي مي ه؟

حقوق و دستمزد بدبخت از روز.

به طوری که اگر او کار نمی کند هر روز، او مجبور خواهد شد که غذا را تمام کند.

 

این تفاوت است بین روح است که متحد به من و روح است که نمی نیست."

 

وقتي داشت اين رو ميگفت

احساس کردم از بدنم خارج شدم در شرکت عیسی مقدس ترین و من به او گفت:

«عشق شیرین من، به من بگویید، که در آن اون روح اونجا هست؟"

 

او پاسخ داد: "در برزک.

اوه! اگر شما دیدید که او در چه نوری شنا می کرد، شما می بودید شگفت زده شدم

 

من تکرار کردم: "شما می گویید او در برزق و در عین حال، شنا کردن در نور؟" عیسی مسیح از سر گرفته شد:

"بله، او در نور شنا می کند، چون اين نوري که اون در سپرده داشت

وقتي مرد، اون سرمايه گذاري کرد و او هرگز به او اجازه نمی دهد."

 

من فهمیدم که این نور آمد

از کارهای خوب او انجام شده با خلوص قصد.

 

من خيلي به محرومیت از عیسی دوست داشتنی من. داشتن من از نبودش شکايت کردم

 

اون به سمت خودم گفت:

 

دخترم

چیزهای غم انگیز وجود دارد، بسیار غمگین، که اتفاق می افتد و در حال رفتن به اتفاق می افتد." من از این کلمات وحشت زده بودم.

چند روز گذشت بدون آمدن عیسی مسیح. من فقط شنيدم که اون به من گفت چند بار:

 

"دختر خوبم، صبر، من بعداً به شما خواهم گفت که چرا نمی آیم."

بنابراین، من در تلخی حرکت، اما در آرامی. من خوابی دیدم که خیلی بهم داد غمگین و حتی مشکل. حتی بیشتر که، عیسی مسیح را نمی بینم،

من کسي رو نداشتم که به اون آدرس من را به یک فضای احاطه شده صلح

که فقط می تواند از عیسی مسیح آمده است.

 

اوه! همانطور که به ترفند روح مشکل دار

 

مشکل مثل هوای نابارور است بيا نفس بکشيم اين هواي جهنم

شکار هوای ستاره ای صلح و

جای خدا را در روح می گیرد. با دودهای نابارور آن،

-اين اختلال روح رو خيلي تحت سلطه داره

-که حتي بيشتر از همه مقدس، خالص ترین، به عنوان زشت ترین ظاهر می شود و خطرناک تر.

 

همه چيز رو بهم مي زنه روح،

-از اين هواي جهنم بدم مي اومد

- از همه چیز و توسط اذیت خدا خودش

 

من اين هواي جهنم رو حس کردم

-داخل نه از من، اما در اطراف من.

اون خيلي بهم آسيب زد که من من دیگر نگران این نبودم که عیسی نمی آید. حتی به نظر من که من نمی خواستم او را ببینید.

 

چيز خيلي خوبي بود جدي

این واقعیتی بود که من داشتم تضمین شده

-که من تو وضعیت خوب

 

و بنابراین،

-که رنج و آمدن عیسی مسیح بود ويلي خدا و

-که مجبور شدم يکبار بهش پايان مي دادم برای همه.

 

من همه چيز رو در موردش نمي گويم چون فکر نکنم لازم باشه من می نویسم این فقط از روی بی قراری است.

 

شب بعد من آن را دیدم

-آب از آسمان فرود می آید: سیل، برای انجام بسیاری از آسیب و دفن تمام مناطق. این رویا مرا تحت تاثیر قرار آنقدر که من نمی خواستم چیزی ببینم.

 

در این لحظه، یک لحظات که دور من بود، به من گفت:

تکان دهنده برگ ها و گیاهان,

-يه صداي آب

-نوري که به اون حمله کرد زمین

-حرکت تمام طبیعت،

-همه چيز، همه چيز از انگشتان خدا.

آیا می توانید تصور کنید که تنها وضعیت شما آیا این از انگشتان خدا نمی آید؟"

 

پس از آن، اعتراف کننده من است بيا من همه اینها را برای او توصیف کردم. اون بهم گفت که اين شیطانی که میخواست من رو به دردسر بینند

وقتي که اون من رو ترک کرد

-من يکم بيشتر بودم آرام

-اما به عنوان کسي که زير نظر بیماری جدی.

 

من در ايالت خودم بودم معمول.

به نظرم رسید که عیسی مسیح کمی به او نشان داد و من گفتم:

"زندگی از زندگی من، عیسی عزیز من، این آخرین روز من بوده است مشکل داره تو که به صلح من حسادت کردی

تو در طول اين همه چيز نداشتي یک روز کلمه

تا اون آرامشی که تو بهم می دی رو بهم بدی خیلی چیزها می خواهم."

 

او پاسخ داده شده:

"آه! دخترم، من بودم با قطار

شلاق زدن و نابود کردن تمام مناطق و

دفن کردن زندگی انسان ها. به همين خاطر من ن اومدم امروز بودن یک روز آتش بس،

-من عجله کردم که بيام بازدید از شما

-قبل از اينکه دوباره شلاق رو باز کنيم .

 

بدانید که اگر من پاداش نمی گام

کارهایی که با خلوص قصد انجام می شود،

آثار درست و

هر کاری که از روی عشق انجام می شود برای من،

من در یک وظیفه شکست می خوردم مربوط به عدالت من

و تمام ویژگی های دیگر من در مبهم خواهد بود.

 

که گفت در اینجا سه قدرتمندترین سلاح ها

برای از بین بردن این درول زهره و نابارور است که اختلال است.

 

در فرض کنید

-که نياز به شلاق مرا مجبور می کند که برای چند روز نمی آیم و

-که اين هواي جهنم دوست داره سرمایه گذاری خودتان ، مخالفت با او این سه سلاح :

خلوص قصد،

کار درست و خوب در خود -

برای قربانی شدن، فداکاری برای من تنها به منظور دوست داشتن من.

 

بنابراین

شما هر گونه مشکل غلبه بر و

شما آن را به بیشترین کشتی عميق از جهنم

 

با بی تفاوتی خود را، شما کلید را تبدیل خواهد کرد به طوری که او دیگر نمی تواند

-برو بيرون و

-بيا دوباره اذیتت میکنم

 

بودن در ایالت من معمولاً، مقدس ترین عیسی می آمد و او به من می گفت:

 

"من دختر

اتحادیه عالی محل

 

هنگامی که روح می رسد در اتحادیه بسیار نزدیک با من خواهد شد

-که هر سايه ي خودش رو مصرف مي کند خواست خود را، به طوری که دیگر نمی تواند تمایز

-که وي خواهد بود و

-که ميل اون هست

 

سپس من خواهد شد زندگی این روح به طوری که

-مهم نيست براي چي دارم او

-از حتی برای دیگران، او راضی است.

 

همه به نظر می رسد برای او بد است: مرگ، زندگی، صلیب، فقر، و غیره.

 

این در نظر همه این چیزهایی مانند او متعلق به او و خدمت به حفظ زندگی خود را.

او به چنین نقطه ای می رسد که حتی مجازات ها هم نمی رسد او را نترسون.

پر از الهی است در همه چیز خواهد شد.

 

-انگار چيزي مي خواستم ، اون همچنین می خواهد، و

-اگر او چیزی می خواهد، من آن را به او اعطا می کنم.

من هر کاري که اون مي خواد انجام مي دم و اون کاری که من می خواهم را انجام می دهد.

 

این آخرین نفس از مصرف ويه انسان در من،

-که چند بار ازت پرسيدم و

-اون ضيابت و خیریه نسبت به همسایه به شما اجازه نمی دهد.

 

چند بار

-اين من هستم که تسليم شدم قبل از شما با مجازات نیست

-اما تو تسلیم من نبودی

اين من رو مجبور کرد که پنهان کنم از شما، آزاد باشید

-وقتي عدالت مجبورم کرد دست و

-وقتي مردها من رو به اين کار برانند شلاق رو بگیر تا مجازاتشون کنی

 

اگر

در طول عمل پرچم دار کردن،

من تو رو با خودم داشتم، با من ویل، ممکنه محدود و کاهش یافته باشه اون يه سري سري

 

چون هيچ قدرتي وجود ن داره در بهشت و روی زمین بیشتر از یک روح است که،

-در همه و برای همه، مصرف می شود در ويه من

 

این روح به نقطه می رسد

-که من رو تضعیف کنی و

-من هر طور که دوست داره بي سلاح بشه این اتحادیه است عالی.

 

اتحادیه مختلط نیز وجود دارد

-که در آن روح است استعفا دادم، آره،

اما آن را در نظر نمی من اقدامات

-مثل چيز خودش بودن،

-مثل زندگي اون

 

او

آیا در من عیاشی نیست ویل، یا

آیا خود را در حل نمی معدن.

 

I به او نگاه می کند، بله اما او اتفاق نمی افتد

-که عاشق شدم از او،

-که من ديوانه ميشوم از او،

همانطور که برای روح است در اتحادیه عالی"

 

امروز صبح، عیسی مسیح بسیار سنت خود را در داخل کشور من در نگرش نشان داد ماشه

به منظور بهبود از همه تلخی به او داده شده توسط موجودات او به من گفت این ساده کلمات: "شما بهشت من بر روی زمین، راحتی من است."

 

بعدش ناپديد شد



 

عشق آتش است و هر قطعه از چوب است که به آن پرتاب, کوچک یا بزرگ, سبز یا خشک, طول می کشد به شکل این آتش و تبدیل به آتش خود را.

 

پس از چندین آهنگ از چوب سوخته اند، آنها نیست بیشتر یکی را از دیگری متمایز می کند، از جمله قطعاتی که سبزی کسانی که خشک بودند.

 

ما فقط آتش رو مي بينيم

پس این برای روح است که هرگز متوقف به من عشق.

 

عشق آتشی است که دگرگون می شود روح در خدا.

عشق متحد می شود.

شعله های آتش آن حمله به همه اعمال انسان و آنها را به شکل اعمال الهی است."

http://casimir.kuczaj.free.fr//Orange/afganski.html