کتاب بهشت

 http://casimir.kuczaj.free.fr/Orange/perski.html

جلد 15 

 

من دعا کردم و علیرغم شک و تردیدهایی که در ذهنم وجود داشت در مورد آنچه عیسی نازنینم در مورد اراده خود به من گفت، به اراده مقدس خدا پیوستم.

با روشن شدن ذهنم   به من گفت  :

 

"دخترمن،

اراده من نطفه و راه و غایت هر فضیلتی است.

بدون بذر اراده من حتی نمی توان از فضیلت صحبت کردمثل درخت است:

با بذرش شروع می‌شود که کل درخت در قدرت استریشه آن از این دانه شروع شد.

 

وقتی اینها در زمین فرو می روند، شاخه های آن رشد می کنند تا یک تاج باشکوه را تشکیل دهند.

که جلال خود را انجام خواهد داد.

درخت با تولید میوه زیاد برای کسانی که آن را کاشتند سود و شکوه می آوردرشد کردن به زمان نیاز دارد و برخی از درختان قرن ها طول می کشد تا میوه دهندهر چه درخت ارزشمندتر باشد، مدت زمان بیشتری طول می کشد.

 

در مورد درخت اراده من نیز چنین است:

از آنجایی که گرانبهاترین، شریف ترین، الهی ترین، بالاترین است، رشد و ثمر دادن آن زمان بیشتری می برد.

 

درخت کلیسا  ، از سوی دیگر، بذر خود را از   درخت اراده من بیرون کشید،   بدون آن هیچ تقدسی وجود نخواهد داشت.

 

سپس درخت کلیسا شاخه هایش را دید که هنوز به درخت اراده من بسته شده اند.

اکنون کلیسا باید میوه ها را درو کند تا از خود لذت ببرد و تغذیه کنداین میوه ها جلال و تاج من خواهند بود.

 

پس چرا تعجب می کنی که

- آیا به جای اینکه ثمره اراده خود را در ابتدا آشکار کنم، پس از قرن ها انجام آن را از طریق شما انتخاب کردم؟

از آنجا که درخت اراده من هنوز رشد نکرده بود، چگونه می تواند میوه دهد؟

 

همه چیز همین است.

یک پادشاه تاج گذاری نمی شود مگر اینکه قبلاً پادشاهی، ارتش، وزیران و قصر داشته باشد.

تنها پس از آن او تاج گذاری می کند.

اگر بخواهیم تاج گذاری کنیم بدون اینکه پادشاهی و لشکری ​​داشته باشد، به پادشاهی کمدی می گذرد.

 

اراده من باید باشد

تاج همه چیز   و

تحقق جلال من در مخلوقات.

 

وقتی همه چیز مطابق میل من در درخت آفرینش برآورده شود،

نه تنها آن را به ثمر می   رسانم،

اما من به او غذا می دهم و

من به او اجازه می دهم به   ارتفاعی بی نظیر برسد.

 

فقط با اراده من  می توان گفت" همه چیز تمام  شد". 

 

به همین دلیل است که من واقعاً می خواهم آنها شناخته شوند.

میوه ها و برکات عظیمی که به   اراده من متصل است،

و همچنین خیر بزرگی که روح با زندگی در   او دریافت می کند.

 

اگر این حقایق شناخته نشده باشد،

چگونه می توان آنها را خواست و پرورش داد؟

 

اگر معنای زندگی در اراده و شایستگی های آن را آشکار نکردم، کار خلقت من است

- ناقص خواهد بود

- نمی توانست تاج گذاری باشکوه او را بشناسد.

 

حالا ببین

- چقدر لازم است

بگذار هر آنچه در مورد اراده ام به تو گفته ام معلوم شود

-چرا اینقدر بهت فشار میارم و از دیگران عذرخواهی میکنم؟

 

شما همچنین درک می کنید که چرا، در مورد افراد دیگر،

من فقط بعد از مرگشان فیض هایی را که دریافت کرده بودند آشکار کردم.

-در حالی که من این کار را برای تو انجام می دهم که هنوز زنده هستی؟

برای این   است که هر آنچه در مورد وصیتم به شما گفته ام معلوم شود.

 

چیزی که معلوم نیست را نمی توان قدر دانست یا دوست داشت.

آگاهی از اراده من به عنوان کود برای درخت عمل می کند و میوه ها را می رساند.

خوشبختی من و تو خواهد آمد



 

من در مصائب  عیسی نازنینم مراقبه    کردم و دردهای او را همانطور که او احساس می کرد احساس کردم.

 

به من نگاه   کرد و به من گفت  :

 

"دخترمن،

من تمام دردهای شوقم را   در اراده ام متحمل شده ام  .

در حالی که آنها را احساس می کردم، راه های بیشتری در اراده من برای رسیدن به هر موجودی باز شد.

 

اگر در اراده ام که همه چیز را در بر می گیرد، رنج نمی بردم

-به تو ملحق نمی شدم و

- به هیچ موجود دیگری نمی پیوست.

آنها منحصراً در انسانیت من باقی خواهند ماند.

 

چگونه رنج های خود را در وصیت نامه خود فرض کردم،

-مسیرهای مختلف به روی موجودات باز می شود و

-مسیرهای زیادی نیز برای اجازه دادن به موجودات در طول تاریخ باز شده است

- نزد من بیا و با رنج های من متحد شو.

 

همانطور که مژه ها بر من باریدند،

اراده من باعث شد که هر موجودی را بزنم  .

 

به گونه ای که نبود

-نه تنها موجودات حاضر که مرا شلاق زدند،

- بلکه آنهایی که در همه زمانها،

آنها با جنایات شخصی خود در این شلاق های وحشیانه شرکت کردند.

 

برای تمام رنج های دیگر من هم همین اتفاق افتاد.

اراده من همه موجودات را نزد من آورده استهیچکس غایب نبود.

 

"آه! رنج های من بسیار دردناک تر و بزرگ تر از آن هایی بود که فقط قابل مشاهده بود!

 

در مورد شما،   اگر می خواهید به آن برسید

شفقت تو، جبران تو و رنج های کوچکت به من،

- نه فقط برای همراهی من،

-اما راههای خودم را باز کنم و

-  برای آوردن همه چیز به اراده من،

آنگاه همه نسل ها اثرات آن را دریافت خواهند کرد.

 

نه تنها رنج های من به همه مخلوقات رسید، بلکه به کلمات من نیز رسید، زیرا آنها در اراده من بیان شده بودند.

 

به عنوان مثال،   وقتی پیلاطس از من پرسید که آیا من پادشاه هستم، من پاسخ دادم  :

 

«پادشاهی من از این دنیا نیست.

اگر از این دنیا بود، لشکر فرشتگان به دفاع از من می آمدند

 

پیلاطس که مرا تا این حد رقت‌انگیز، تحقیر شده و تحقیر شده دید، شگفت‌زده شد و از من جزئیات بیشتری خواست و گفت: "پس، آیا تو پادشاهی؟"

 

من قاطعانه به او و همنوعانش پاسخ دادم:

 

"  من پادشاه هستم. من به این دنیا آمده ام تا   حقیقت را بیاموزم.

این نیست

و نه مقام بالاتر،

و نه   پادشاهی ها،

و نه حق   سفارش

که به یک مرد اجازه حکومت می دهد،

که او را بزرگ می کند و او را بر دیگران برتری می بخشد.

 

این چیزها فقط بردگی و بدبختی استآنها

- انسان را برده هوس های پلید،

- او را به ارتکاب اعمال ناعادلانه ای سوق دهد که او را خوار می کند

- نفرت زیردستان خود را برانگیزد.

 

ثروت بردگی است و

قدرت شمشیری است که تعداد زیادی را زخمی یا می کشد.

 

قدرت واقعی است

-تقوا،

- دست از همه چیز بردار،

-فراموش کردن،

-تسلیم شدن به دیگران

همه چیز و همه را در عشق متحد می کند.

سلطنت من پایانی نخواهد داشت و سلطنت تو در شرف پایان است

 

من مشتاق این کلماتی هستم که در وصیت نامه ام گفته شده است،

- به گوش همه کسانی که در مناصب قدرت هستند بپیوندید،

تا بدانند خطر بزرگی که در آن قرار دارند.

 

آنها هشداری بودند برای کسانی که آرزوی عزت و قدرت دارند



 

من از روی اطاعت می نویسم.

من همه چیز را به عیسی نازنینم در اتحاد با فداکاری از اطاعت او تقدیم می کنم تا فیض و قدرت را برای انجام هر کاری که او می خواهد به دست آورد.

 

ای عیسی من،

- دست مقدست را به من بده

-چراغ هوشت را به من بده و با من بنویس.

 

داشتم به معجزه بزرگ فکر می کردم

از مفهوم   پاک ملکه و مادر بهشتی من

و در خودم احساس کردم:

 

"دخترمن،

لقاح پاک مادر عزیزم چنان معجزه‌آمیز و شگفت‌انگیز بود که آسمان و زمین شگفت‌زده و جشن شدند.

 

سه شخص الهی با یکدیگر رقابت کردند:

پدر دریای عظیمی از   قدرت فرستاد،

من، پسر، دریای عظیمی از حکمت   و

روح القدس دریایی بیکران از   عشق ابدی.

 

این دریاها به هم پیوستند و یکی را تشکیل دادند.

و در میان او باکره آبستن شد که از میان برگزیدگان انتخاب شدالوهیت بر جوهر این تصور نظارت داشت.

 

این دریا

او نه تنها مرکز زندگی این موجود منحصر به فرد و شگفت انگیز بود، بلکه او او را احاطه کرد.

برای محافظت از آن در برابر هر چیزی که ممکن است آن را کدر کرده باشد، و   همچنین

آن را به شیوه ای    همیشه  تجدید شده ارائه کنیم

زیبایی، لطف، قدرت، حکمت، عشق، امتیازات و غیره

 

شخص کوچک او در میان این دریا آبستن شد و تحت تأثیر امواج الهی رشد کرد.

 

به محض اینکه این موجود بزرگوار و استثنایی آبستن شد، خواست به درگاه خداوند تقدیم کند.

- بوسه هایش

- عشق متقابل او،

- بوسه هایش و

- جذابیتی که از لبخندهای صریح او می آمد.

او نمی خواست منتظر بماند، همانطور که در سایر موجودات مرسوم است.

 

علاوه بر این، از زمان تصور آن،

-من به او استفاده از عقل دادم و

-من آن را با موهبت همه علوم غنی کردم.

 

به او اجازه دادم که شادی های ما و همچنین دردهای ما را در مورد آفرینش بداند.

 

از شکم مادرش در پای عرش ما به بهشت ​​آمد

- ما را ببوس،

- عشق او به یکدیگر و بوسه های لطیف او را به ما تقدیم کنید.

خودش را در آغوش ما انداخت، چنان با سپاس و تشکر به ما لبخند زد که لبخند ما را برانگیخت.

 

اوه چقدر زیبا بود دیدن این موجود معصوم و ممتاز

- بسیار غنی از تمام صفات الهی،

در میان ما بیا، سرشار از عشق و اعتماد، بدون ترس.

 

فقط گناه

- مخلوق را از خالق جدا کنید،

- عشق و امید را از بین می برد،

- ترس را افزایش می دهد.

 

او به عنوان یک ملکه در میان ما آمد که به عشقش،

- سپرده شده توسط ما -،

ما را به خواسته های او پاسخ داد، ما را خوشحال کرد،

او ما را تشویق کرد که جشن بگیریم و عشق ما را تسخیر کردو همه اینها را به او اجازه دادیم.

 

با لذت بردن از این عشقی که ما را مسحور کرده است، او را ملکه آسمان و زمین کرده ایم.

 

آسمان و زمین   با ما شادی و شادمانی کردند تا بالاخره بعد از قرن ها ملکه داشته باشیم.

 

خورشید   در نورش لبخند زد

و او از خدمت به ملکه خود با دادن نور خود به او احساس خوشحالی کرد.

 

آسمان ها، ستارگان و تمام کائنات   شاد شدند.

و آنها جشن گرفتند زیرا می توانستند ملکه خود را مجذوب خود کنند

به آنها اجازه دهید زیبایی و هماهنگی خود را که در آن غوطه ور شده اند ببینند.

 

گیاهان   لبخند زدند زیرا می توانستند به ملکه خود غذا بدهند.

حتی   زمین هم   لبخند می‌زد و احساس شرافت می‌کرد که بتواند به ملکه‌اش خانه‌ای بدهد و بتواند در رکاب او قدم بگذارد.

 

تنها   جهنم گریست  که با آمدن این فرمانروا احساس ضعف کرد.

 

آیا می دانید   اولین اقدام این موجود آسمانی چه بوده است؟

چه زمانی او برای اولین بار به تاج و تخت ما آمد؟

 

او می دانست که همه شرارت انسانها از گسست اراده آنها و اراده خالقشان ناشی می شود.

 

لرزید و بدون اتلاف وقت و بدون تردید،

او اراده خود را در پای تخت ما نهاد.

 

اراده ما به او گره خورد و مرکز زندگی او شد، به طوری که همه روابط و ارتباطات بین او و ما باز شد و هیچ رازی وجود نداشت که ما به او اعتماد نکرده باشیم.

 

این دقیقاً   عملی بود که اراده او را زیر پای ما گذاشت.

که زیباترین، بزرگترین و قهرمانانه ترین اعمال او بود.

خوشحال از این، ما او را ملکه همه چیز ساختیم.

پس آیا می‌بینید که به اراده خود گره بخوریم در حالی که اراده او را نادیده می‌گیریم؟

 

دومین اقدام او این بود  که از روی عشق به ما تقدیم کند  .  

در دسترس بودن کامل او برای هر فداکاری که از او می خواهیم.

 

سومین اقدام   او بازگرداندن عزت و شکوه خلقت بود که انسان با انجام اراده خود آن را آلوده کرده بود.

 

او از اولین لحظه ی شکمش از عشق به ما و با درد برای سقوط   انسان گریست.

 

اوه چقدر گریه های معصومانه ما را تحت تأثیر قرار داد و به تحقق رستگاری که مدت ها در انتظارش بودیم سرعت بخشید.

این ملکه ما را راهنمایی کرد، ما را به بند کشید و فیض های بی پایان را از ما درید.

 

او آنقدر تلاش کرد که ما به نسل بشر نگاه کنیم که نتوانستیم در برابر التماس های بی وقفه او مقاومت کنیم.

 

اما او از کجا چنین قدرت و نفوذی بر الوهیت یافت؟

 

آهشما قبلاً فهمیده اید که این قدرت اراده ما است که در آن عمل می کنددر همان زمان بر آن حکومت کرد،

این اراده به او قدرتی بر خود خدا داد.

 

چگونه می توانستیم در برابر چنین موجود بی گناهی مقاومت کنیم،

- پر از قدرت و قداست اراده ماست؟ این می‌شد در مقابل   خودمان مقاومت می‌کردیم.

 

ما   صفات الهی خود را در او دیدیم.

طنین صفات الهی او را مانند امواج فراگرفت، طنین حضرت ما، عشق ما، قدرت ما و غیره.

 

اراده ما در آن قرار داشت

-که این همه طنین صفات الهی ما را در او ترسیم کرد و

- که تاج و دفاع از الوهیت ساکن در آن را تشکیل می داد.

 

اگر این باکره مطهر اراده الهی را به عنوان مرکز زندگی خود نداشت،

تمام امتیازات دیگری که ما آن را غنی کرده بودیم بی اثر می ماند.

 

این اراده الهی بود که آن را تأیید کرد و امتیازات فراوان آن را حفظ کردو مدام در حال افزایش بودند.

 

وقتی عمل می کنیم، آن را با عقل، خرد و عدالت انجام می دهیم.

دلیل اینکه ما او را ملکه همه مخلوقات کردیم به شرح زیر است:

-  هرگز اراده انسانی خود را به دنیا نیاورد.

- اراده ما همیشه در آن یکپارچه بوده است.

 

چگونه می توانستیم به موجودی بگوییم:

"  تو ملکه آسمانها، خورشید و ستارگانی."

اگر به جای اینکه توسط اراده ما هدایت شود با اراده خود او هدایت می شد؟ در این صورت همه چیزهای آفریده شده از اختیار او می گریزند.

 

به زبان ساکت خود می گفتند:

"ما آن را نمی خواهیم.

ما از او برتریم زیرا هرگز اراده ابدی تو را ترک نکردیمچگونه ما را آفریدی، چگونه هستیم."

 

این چیزی است که آنها می گفتند:

خورشید با   نورش

ستاره ها با   درخشششان،

دریا با امواجش و   غیره

 

با این حال، دیدن این باکره متعالی

- کسی که هرگز نمی خواست اراده خود را بداند، بلکه فقط خواست خدا بود،

جشن گرفتند و حتی بیشتر

آنها خود را مفتخر به داشتن او به عنوان ملکه کردند.

 

به طرفش دویدند،

با گذاشتن به او ادای احترام کردند

-ماه زیر پای او به عنوان یک پله،

ستاره ها به عنوان تاج او،

- خورشید به عنوان دیادم او،

-فرشتگان به عنوان بندگان او، e

مردان به او کمک کنند.

 

کاملاً همه او را تکریم کردند و به او ادای احترام کردند.

هیچ افتخار یا جلالی نیست که نتوان به اراده ما داد، در ما عمل کن،

یا در موجودی ساکن است.

 

آیا می دانید اولین اقدام این ملکه نجیب هنگام بیرون آمدن از شکم مادرش چه بود؟

و چشمانش را به نور این دنیای پست گشود؟

 

وقتی او به دنیا آمد، فرشتگان برای او لالایی خواندنداو خوشحال شد.

 

روح زیبای او بدن کوچکش را ترک کرد و با همراهی یک میزبان فرشته در بهشت ​​و زمین چرخید و همه عشق را جمع کرد.

که خداوند بر خلقت ریخته بود.

او به پای تخت ما آمد و این عشق را به ما تقدیم کردسپس ابتدا از طرف همه تشکر کرد.

 

اوه چقدر خوشحال شدیم که این تشکر را از این ملکه کوچک شنیدیمو ما آن را از همه نعمت ها و همه نعمت ها پر کردیم،

از همه موجودات دیگر   با هم پیشی گرفت.

 

سپس خود را در آغوش ما انداخت و با ما شادی کردو با شنا در دریای سعادت، به دست آورد

- یک زیبایی جدید، یک نور جدید و یک عشق جدید.

 

باز هم برای بشر شفاعت کرد،

-با اشک دعا کنید که کلام ابدی برای نجات برادرانش نازل شوددر حالی که او این کار را انجام می داد،

وصیت ما به او خبر داد که کلمه بر روی زمین فرود خواهد آمد.

 

سپس بلافاصله شادی ما را ترک کردبرای انجام چه کاری؟ برای تحقق اراده خود

اراده ما چه آهنربای قدرتمندی بود

-در این ملکه تازه متولد شده روی زمین زندگی کنید!

 

زمین دیگر مانند گذشته برای ما بیگانه به نظر نمی رسید.

و ما دیگر نمی خواستیم او را با اختیار دادن به عدالت خود مجازات کنیم.

قدرت اراده ما در این کودک معصوم کوچک بازوی   عدالت ما را  گرفته بوداز روی زمین به ما لبخند زد و مجازات را به شکر و لبخند شیرین تبدیل کرد.

 

کلام ابدی که قادر به مقاومت در برابر طلسم نبود، مقدم بر مداخله او بودای عجب اراده الهی: همه چیز به توست، همه چیز برای تو برآورده می شود.

 

هیچ شگفتی بزرگتر وجود ندارد

که اراده ما در موجودی ساکن است! "

 

من در مورد عملی فکر می کردم که با آن کلمه ابدی از بهشت ​​نازل شد و در رحم ملکه معصوم آبستن شد.

.

از درون عیسی نازنینم دستی دراز کرد و گردنم را بوسید و   به من گفت  :

 

"دختر عزیزم،

تصور مادر بهشتی من فوق العاده بود،

از زمانی که سه شخص الهی در دریا آبستن شدند،

 

من  در این دریا  آبستن نشدم  

اما   در دریای بزرگی که در ما ساکن است  ، در الوهیت ما، و در آغوش این مادر آسمانی فرود آمده است.

 

«حتی اگر منصفانه باشد که بگوییم کلمه   تصور شده  است،

پدر آسمانی و روح القدس از من جدایی ناپذیر می مانند  .

 

اگرچه من عامل این مفهوم بودم،

سه شخص الهی در عین حال "برنامه ریز" بودند.

 

دو آینه را در مقابل هم تصور کنید و یک شی را در بین آنها منعکس می کنند.

سپس سه شی ظاهر می شود:

مرکزی که نقش فعال را بر عهده می گیرد، e

دو مورد دیگر نقش دوگانه شرکت کننده و   تماشاگر را دارند.

 

شیئی که در مرکز قرار می گیرد با کلمه تجسم یافته مطابقت دارد،

- یکی از اشیاء منعکس شده در تثلیث مقدس،

-و دیگری به مادر عزیزم.

همیشه در اراده من زندگی می کنم،

مادر عزیزم در رحم باکره‌اش «زمین الهی» کوچکی را آماده کرده است، جایی که من، کلام ابدی، خود را بر تن انسان پوشانده‌ام.

 

من هرگز وارد عرصه ای کاملا انسانی نمی شدم.

با انعکاس تثلیث در مادرم، انسانیت من آبستن شد.

 

بنابراین، در حالی که تثلیث در بهشت ​​ساکن بود،

انسانیت من در آغوش این ملکه بزرگوار شکل گرفت.

 

همه چیزهای دیگر،

- هر چقدر هم که بزرگ، نجیب، عالی یا شگفت انگیز باشد، حتی تصور ملکه باکره،

آنها در بهترین حالت ثانویه هستند.

 

هیچ چیز را نمی توان با تصور من مقایسه کرد:

نه   عشق،

نه عظمت،

و نه   قدرت

 

طرح من

- ایجاد یک زندگی جدید نبود

-اما این حقیقت محصور کردن در جسم انسان بود که زندگی را به همه می بخشد.

 

نبود

چیزی نیست که من را بیشتر از آنچه   بودم ساخته باشد،

اما چیزی که مرا محدود به   دادن کرد.

 

او که همه چیز را آفرید در یک انسانیت کوچک محبوس شداینها کارهایی است که فقط خدا می تواند انجام دهد،

-خدای که دوست دارد و

- که به هر قیمتی که باشد می‌خواهد مخلوق را به عشق خود ببندد تا او مجاز به عشق باشد.

 

اما همه اینها چیزی نیست.

آیا می دانید عشق، قدرت و خرد من کجا رفته است؟

 

به محض اینکه قدرت الهی انسانیت من را شکل داد

- به اندازه یک فندق،

-اگرچه با تمام اعضایش کاملاً شکل گرفته است) و این که کلام این انسانیت را در اختیار گرفت، بنابراین عظمت اراده من،

شامل تمام موجودات گذشته، حال و آینده، زندگی همه این   موجودات را تصور می کرد.

با پیشرفت زندگی من، آن زندگی ها در من رشد کردند.

 

حتی اگر به نظر می رسید تنها هستم، از طریق میکروسکوپ اراده ام می توان زندگی همه موجودات را در من درک کرد.

.

مانند آب بود که به دو صورت مشاهده می شد:

با چشم غیر مسلح شفاف به نظر می رسد   اما

زیر میکروسکوپ دیده می شود، مملو از   میکروب است.

 

این تصور من بود.

سپس چرخ و فلک ابدیت با دیدن آن به وجد افتاد.

-افراط های غیرقابل قیاس عشق من ه

-از این همه شگفتی

 

وسعت عالم متزلزل شد

ببیند کسی که تمام زندگیش را می دهد در خود بسته است، خود را محدود می کند و خود را کوچک می کند.

 

برای انجام چه کاری؟

تا تمام زندگی آفریده شده ظاهر شود."

 

من خارج از بدنم بودم و از غیبت عیسی دوست داشتنی ام بسیار ناراحت بودم.

 

در واقع احساس شکنجه کردم.

قلب بیچاره من بین مرگ و زندگی دست و پنجه نرم کرد.

هر چه به نظرم رسید که قرار است بمیرم، نیرویی پنهان مرا تقویت کرد تا به رنج تلخم ادامه دهم.

 

آه بدون عیسی، چه وضعیت رقت انگیز و بی رحمانه ایخود مرگ در   قیاس با چیزی نیست!

در حالی که مرگ ما را به زندگی ابدی هدایت می کند، محرومیت عیسی باعث   فرار خود زندگی می شود.

 

با این حال، همه اینها هیچ بود.

روح بیچاره من برای من آرزوی زنده ماندن دارد

که بدن من امیدوار است حداقل در بیرون زندگی پیدا کند.

 

در عوض، خود را در بیکرانی بیکران یافتم.

در این ورطه به هر طرف نگاه کردم و با خود گفتم:

"چه کسی می داند، شاید بتوانم او را حداقل از راه دور ببینم و خودم را در آغوشش بیندازم؟"

 

اما همه چیز بیهوده بودمی ترسیدم در پرتگاه بیفتم.

بدون عیسی کجا می رفتم؟ چه اتفاقی برای من می افتاد؟

من می لرزیدم، جیغ می زدم، گریه می کردم، اما هیچکس به من رحم نکرد.

می خواستم به بدنم برگردم، اما نیروی ناشناخته ای مانع این کار شد.

 

این حالت وحشتناکی بود زیرا خارج از بدن من،

روح من معمولاً خود را به سمت خدای خود و به سمت مرکز خود فرافکنی می کند.

- سریعتر از سنگ

که از ارتفاع زیاد رها شده به سمت مرکز زمین می افتد.

 

ماهیت سنگی دارد

- در هوا آویزان نشوید

-اما به دنبال زمین به عنوان تکیه گاه و آرامگاه است.

 

به همین ترتیب، در ذات روح است که وقتی بدن خود را ترک کرد، خود را به سمت مرکزی که از آن بیرون آمده پرتاب کند.

 

این وضعیت باعث ترس و دلشکستگی من شد.

که می توانم آن را به عنوان رنج مستقیم از جهنم توصیف کنمبیچاره هایی که بی خدا هستند چگونه این کار را می کنند؟

فقدان خدا برای آنها چه رنجی استآهعیسی من، اجازه نده کسی تو را از دست بدهد!

 

بعد از مدتی با این حالت وحشتناک به بدنم برگشتم.

 

عیسی نازنینم که به من ملحق شد، دستانش را دور گردنم انداخت و به من نشان داد که دختر بسیار کوچکی را در آغوش گرفته است.

 

به نظر می رسید کودک در آستانه مرگ است.

عیسی کمی بر او دمید و سپس او را محکم به قلب خود گرفت.

طفل بیچاره به عذاب خود بازگشت، اما نه مرد و نه نزد او بازگشت.

 

عیسی بسیار حواسش بود، بر او نظارت داشت، به او کمک کرد، از او حمایت کرد.

کوچکترین حرکت کودک در حال مرگ از او دور نماند.

 

تمام رنج های این کوچولوی بیچاره دلم را شکستعیسی که به من نگاه   کرد به من گفت  :

 

«دخترم، این بچه کوچولو روح توست.

می بینی چقدر دوستت دارم؟ با چه نگرانی به تو نگاه کنم؟ من تو را با نفس   اراده ام زنده نگه می دارم.

 

اراده من شما را کوچک می کند، شما را می میرد و شما را زنده می کنداما نترس، من هرگز تو را رها نخواهم کرد!

بازوهای من همیشه تو را روی   سینه ام فشار خواهند داد."



 

من دعا کردم و کاملاً تسلیم مقدس ترین اراده خداوند شدم.

عیسی همیشه خوب من که از درون آمد و به من دست داد   به من گفت  :

 

"دخترمن،

با من بیا و ورطه ای را که بین زمین و آسمان است ببین.

 

قبل از اینکه فیات من اعلام شود، دیدن این شکاف بزرگ وحشتناک بودهمه چیز به هم ریخته بود.

هیچ جدایی بین زمین و آب و کوه وجود نداشتاین یک تجمع ترسناک بود.

 

به محض اینکه فیات من اعلام شد،

همه عناصر جدا از یکدیگر، هر کدام در جای خودهمه چیز

- مرتب شده اند و

- من نمی توانستم بدون رضایت فیات حرکت کنم.

 

زمین دیگر ترسناک نبودآنها گل آلود بودند،

دریاها و آبهای وسیع با زمزمه شیرین خود شفاف شدند

گویی صداهایی هستند که با آرامش زیبایی زمین را می سراینداین منظره چه نظم و چه توجهی را در موجودات برانگیخت!

چه منظره زیبایی است زمین با پوشش گیاهی و گل هایش!

 

اما این کافی نبود.

خلاء به   اندازه کافی پر نشد.

 

 در حالی که فیات من بر فراز زمین پرواز می کرد  ،

من همه چیز را جدا کرده ام و نظمی را بر روی زمین تحمیل کرده ام،

همچنین به اوج رسید و به وسعت آسمان ها افزود.

 آنها را با ستاره آراسته می کند  .

برای پر کردن خلأ تاریک، خورشیدی را آفریدم که زمین را روشن کرد،

بدرقه کردن تاریکی و آشکار ساختن زیبایی   آفرینش.

 

علت این همه مزیت چه بود؟

فیات توانا من  .

 

اما این فیات   نیاز به پوچی داشت

برای ایجاد این ماشین بزرگ که جهان را می سازد.

دخترمن

آیا این خلأ بزرگ را می بینی که من چیزهای زیادی از آن آفریده ام؟

با این حال پوچی روح حتی بیشتر  است.

 

در حالی که قرار بود فضای خالی جهان به عنوان مسکن انسان عمل کند،

تهی بودن روح باید به عنوان جایگاه خدا باشد.

 

آنجا، در خلأ روح،

من مجبور نیستم فقط شش روز فیات خود را تلفظ کنم

- مثل زمانی که من جهان را خلق کردم،

اما در هر لحظه ای که روح اراده اش را برای تحقق بخشیدن به من کنار می گذارد.

 

چگونه فیات من باید چیزهای بیشتری در روح ایجاد کند

که وقتی جهان را ایجاد می کند، به فضای بیشتری نیاز داردآیا می دانی چه کسی به من این فرصت را می دهد تا این خلاء بزرگ روح را پر کنم؟ این روح است که در اراده من زندگی می کند.

 

فیات های من در آنجا مکررا تلفظ می شوند.

 

هر فکر   او با قدرت فیات من همراه استاوه چقدر ستاره ها آسمان این روح را زینت می دهند

 

اعمال او با   فیات من همراه است و اوهچقدر خورشید در آن طلوع می کند!

سخنان او با لباس فیات من شیرین تر از زمزمه آب های دریاست.

 

و دریای لطف من جاری می شود تا خلاء عظیمش را پر کندفیات من با تشکیل امواج شادی می کند

- که به بهشت ​​می رسند و برای وسعت بخشیدن به دریای این جان فرود می آیند.

 

فیات من بر قلبش می وزد  و ضربانش را شعله عشق می کندهیچ چیز از فیات من فرار نمی کند:

او تمام خواسته ها، محبت ها و تمایلات خود را به تن می کند،

- به آنها اجازه می دهد تا به زیبایی شکوفا شوند.

 

فیات من در خلأ بزرگ روحی که در اراده من زندگی می کند، متوجه چند چیز می شود!

 

اوه ماشین بزرگ کیهان چقدر عقب استآسمان ها حیرت زده اند و می لرزند

به   فیات قادر مطلق که در اراده این موجود عمل می کند نگاه کنید.

 

آنها احساس خوشحالی مضاعف می کنند

هر بار که این فیات وارد عمل شده و نیروی خلاق خود را تجدید می کند.

آنها مراقب هستند که ببینند چه زمانی فیات خود را تلفظ خواهم کرد تا شکوه و شادی بیشتری دریافت کنم.

 

اوه اگر همه بدانند

- قدرت فیات من

- تمام مزایای موجود در آن،

همه آنها تسلیم اراده قادر متعال من خواهند شد!

 

آیا این برای گریه کردن شما کافی نیست؟

"چند روح،

با این خلأ بزرگ در آنها،

- من بدتر از پوچی کیهان قبل از تلفظ فیاتم هستم!

 

بدون سکان فیات من در داخل، همه چیز بی نظم است.

تاریکی آنقدر غلیظ است که وحشت و ترس را بر می انگیزد.

ما مجموعه ای از چیزها را می بینیم، اما هیچ چیز در جای خود نیست.

 

در آنها کار آفرینش معکوس است.

چون   فقط فیات من نظم استاراده انسان بی نظمی است.

 

بنابراین، دختر اراده من،

-اگر می خواهید درون خود سفارش دهید،

بگذار فیات من در تو زندگی همه چیز باشد.

 

شما از دیدن استقرار فیات من رضایت زیادی به من خواهید داد،

- آشکار ساختن عجایب و برکاتی که او می آورد».

 

وقتی خودم را در حالت همیشگی خود یافتم، شنیدم که عیسی شایان ستایش در من دعا کرد و گفت:

 

پدرم لطفا

- تا اراده ما با اراده این فرزند اراده ما یکی شود.

باشد که اراده او زادگاه اراده ما در مخلوقات باشد.

 

اوه برای افتخار اراده ابدی ما،

چیزی از آن بیرون نمی آید که از   اراده ما سرچشمه نگیرد.

برای رسیدن به این،

من تمام اعمال انسانیت خود را به شما پیشنهاد می کنم،

- همه در اراده شایان ستایش ما انجام شد.

 

سپس سکوتی عمیق برقرار شدنمی دانم چطور، احساس کردم

-که من در داخل اعمالی که عیسی انجام می داد و

- که آنها را یکی پس از دیگری پخش کردم و اعمالم را در اتحاد با او انجام دادم.

 

این نور بزرگی به من تزریق کرده است،

به طوری که من و عیسی در دریای نور غوطه ور شدیم.

 

از درون من بیرون آمد، ایستاد و کف پاهایش روی قلب من بودفرستادن دستی که از آن نور بیشتر از خورشید ساطع شد،

با صدای بلند فریاد زد:

 

همه بیایید، فرشتگان، مقدسین، مسافران، نسل‌ها، بیایید و بزرگترین معجزه‌ای را ببینید که تا به حال دیده شده است:

اراده من در یک موجود کار می کند! "

 

با صدای آهنگین و پر جنب و جوش عیسی که آسمان و زمین را پر کرده بود، آسمان ها باز شد و همه هجوم آوردند تا به درون من نگاه کنند.

تا ببینیم اراده الهی چگونه عمل کرد.

همه خوشحال شدند و از عیسی برای چنین خیری بیش از حد تشکر کردند.

 

گیج و تحقیر شده بودم و به او گفتم:

"عشقم چه کار میکنی؟

به نظر می رسد که شما می خواهید همه چیز را به من نشان دهید، که من یک نقطه کانونی هستمچقدر احساس تنفر دارم! "

 

سپس   عیسی به من گفت  :

"آه! دخترم، این اراده من است

که می خواهم به همه اطلاع دهم   و

به عنوان آسمان های جدید و راهی برای رسیدن به   نسل جدیدتو چنان خواهی بود که گویی در   وصیت من دفن شده‌ای.

 

باید مانند هوایی باشد که تنفس می کنیم: حتی اگر آن را نبینیم، آن را احساس می کنیم.

به همه جا نفوذ می کند، حتی مات ترین پارچه هابه هر ضربان قلب جان می بخشد.

هر جا وارد می شوید، باشد

-در تاریکی،

- در اعماق زیاد o

-در مخفی ترین مکان ها از زندگی همه چیز پشتیبانی می کند.

اراده من بیشتر از هوا در تو خواهد بود.

از تو، او زندگی همه چیز را خواهد ساخت.

 

پس بسیار مراقب باشید و از اراده   عیسی خود پیروی کنید.

با هوشیاری خود متوجه می شوید که کجا هستید و چه می کنید   .

هوشیاری شما باعث قدردانی و ارزش بیشتر شما برای قصر الهی اراده من خواهد شد.

 

فرض بر این است که شخصی در کاخ پادشاه است، بدون اینکه بداند ساختمان متعلق به پادشاه است.

حواسش پرت می شود و می چرخد ​​و می خندداو حاضر به دریافت هدایایی از پادشاه نخواهد بود.

 

با این حال، اگر او بداند که این کاخ پادشاه است،

او همه چیز را با دقت بررسی می کند و از همه چیز قدردانی می کند.

روی کف پاهایش راه می رود، آهسته صحبت می کند و با دقت تماشا می کند تا ببیند پادشاه از کدام اتاق بیرون خواهد آمد.

او مملو از امید به دریافت هدایای زیبا از پادشاه خواهد بود.

 

می بینید که   هوشیاری راه شناخت  است.

دانش فرد و همچنین درک او را از چیزها تغییر می دهد و او را برای دریافت هدایای مهم آماده می کند.

 

از آنجایی که تو در قصر اراده من هستی،

شما بسیار دریافت خواهید کرد تا بتوانید به همه برادران خود بدهید. "

 

 

از غیبت عیسی عذاب می‌کشیدم و با خود فکر می‌کردم:

"چرا نمیاد؟

چه کسی می‌داند چه اهانتی می‌توانستم او را مجبور کنم برایم پنهان کند.

به خیلی چیزهای دیگر مثل این فکر می کردم که نیازی به ذکر آنها نیست.

 

عیسی شایان ستایش من در من حرکت کردمرا محکم به قلبش گرفته،

 با صدای لطیف و دلسوزانه ای به من گفت  :

 

«دخترم، بعد از این همه تأخیر که به سراغت آمدم،

باید بتوانید بفهمید که چرا من از شما پنهان شده اممن در درون تو پنهان می شوم، نه بیرون."

 

سپس آهی کشید و   افزود  : افسوس که ملت ها برای مصیبت عمومی دوم آماده می شوند، من در تو پنهان می مانم تا ببینم چه می کنند!

من هر کاری کردم تا آنها را منصرف کنم: از آنها نور و تشکر کردم.

 

در طول چند ماه گذشته، بیشتر از حد معمول شما را رنج داده ام

به طوری که ملاقات با شما به عنوان یک مانع،

عدالت من می تواند اجازه دهد که نور و فیض آزادانه تر در ذهن آنها فرود آید تا آنها را از شروع این مصیبت دوم منصرف کند.

 

اما همه چیز بیهوده بود.

"ائتلاف های بیشتری شکل می گیرد،

هر چه بیشتر آتش اختلاف، نفرت، بی عدالتی و

به این ترتیب مظلومان مجبور می شوند برای دفاع از خود اسلحه به دست بگیرند.

 

وقتی صحبت از دفاع از مظلوم و حتی عدالت طبیعی می شود، باید موافق باشم.

علاوه بر این، باید بگویم که ملت های فاتح با فریب بی عدالتی آشکار به پیروزی می رسند.

 

آنها باید آن را درک کنند

و با ستمدیدگان سازگارتر باش.

 

برعکس، آنها حتی غیرقابل تحمل تر هستند،

- نه تنها به دنبال تحقیر،

-اما نابودی چه   کلاهبردار شیطانی!

و از این همه خونریزی ناراضی هستندچقدر مردم فقیر از بین خواهند رفتزمین نیاز به پاکسازی دارد.

 

چندین شهر ویران خواهند شد.

من نیز برای مجازات هایی که از بهشت ​​می فرستم، جان های بسیاری خواهم گرفتوقتی این اتفاق بیفتد، من در تو پنهان خواهم ماند و مشاهده خواهم کرد

به نظرم می رسید که پس از آن او بیشتر در من پنهان شده استسخنان او مرا در دریای تلخی فرو برد.

بعداً متوجه شدم که اطرافم را افرادی که نماز می خوانند احاطه کرده اند.

 

مادر بهشتی من که  وارد من   شد،  بازوی عیسی را گرفت و او را از من بیرون کشید و گفت:

«پسرم بیا میان مردمآیا آن دریای طوفانی که می خواهند در آن شیرجه بزنند، آن دریای خون را نمی بینی؟ "

اما عیسی نمی خواست بیرون برود.

 

رو به من   کرد و گفت  :

"دعا کنید همه چیز به شکلی مهربان تر اتفاق بیفتد".

 

پس شروع کردم به دعا کردن با او.

بعد گوشش را در گوشم گذاشت و

این باعث شد که حرکت مردم و صدای سلاح ها را بشنومسپس او به من نشان داد که افراد از نژادهای مختلف به هم پیوسته بودند:

- کسانی که آماده جنگ هستند

- کسانی که در حال آماده شدن بودند.

 

در حالی که او را محکم به خودم گرفته بودم، به او گفتم:

"آروم باش، عشق من، آرام باش.

آیا آشفتگی بزرگ میان مردمان، آشوب بزرگ را نمی بینیداگر این آماده سازی است، وقتی همه چیز شروع شود چگونه خواهد بود؟ "

 

عیسی گفت  : «آه، دخترم، این همان چیزی است که آنها می‌خواهند! فریب انسان به حدی می‌رسد، هر کدام می‌خواهند دیگری را به ورطه بیاندازند.

اما از آن به بعد،   اتحاد نژادهای مختلف در خدمت شکوه و جلال من خواهد بود."

 

چند روز گذشته را در دریای تلخی گذراندم

زیرا عیسی عزیز من را از حضور مهربان خود محروم کردوقتی خودش را نشان داد، این کار را در درون من انجام داد،

غوطه ور در دریایی که امواجش از بالای سرش بلند می شدبرای اینکه خفه نشود با دست امواج را دفع کرد.

 

با نگاهی رقت انگیز به من نگاه کرد و کمک خواست و جملاتی از این قبیل گفت:

 

«دخترم، ببین امواج چگونه می‌خواهند مرا غرق کنند، اگر دستم نبود، مرا غرق می‌کردند.

چه بد روزگار چنین عواقبی دارد! "

 

بعد عمیق تر در من پنهان شد.

چقدر برایم دردناک بود دیدنش در این حالتروحم تکه تکه شداوه اگر او می توانست عیسی نازنینم را تسکین دهد، چقدر دوست داشتم به شهادت برسم!

 

امروز صبح به نظرم آمد که او نمی تواند بیشتر از این را تحمل کند.

او با استفاده از قدرت خود از دریا پر از سلاح های آماده برای صدمه زدن و کشتن بیرون آمد که همین دیدن آن وحشت را برانگیخت.

سرش را روی سینه ام گذاشت

او رنگ پریده و خالی از سکنه بود، هرچند به طرز لذت بخشی زیبا.

او به من گفت:  «عزیزم، نمی توانم ادامه دهم.

 

اگر عدالت مسیر خود را طی کند،

عشق من می خواهد گسترش یابد و راه خودش را دنبال کند.

به همین دلیل این دریای وحشتناک را ترک کردم

امّا که امواج آن توسط گناهان مخلوقات شکل گرفته است

-دست دادن آزادانه به عشق من e

-برای تسکین قلبم

در جمع فرزند اراده منشما هم نمی توانید بیشتر از این انجام دهید.

ناله مرگت را در دریای هولناک شنیدم، زیرا از من محروم شدی.

بنابراین، به اصطلاح، با نادیده گرفتن دیگران، به سمت شما دویدم.

تا خودم را از این بار رها کنم   و

تا شما را با عشق متقابل خود بالا ببریم و بدین ترتیب   زندگی جدیدی به شما ببخشیم

 

همینطور که این را گفت، مرا محکم بغل کرد و بوسید و دستش را روی گلویم گذاشت.

انگار می خواست به من در مورد رنج هایی که به من داده بود اطمینان دهد.

 

با توجه به روزهای قبل گلویم تقریباً در حالت خفگی باقی مانده بودعیسی من تماماً عشق بود و از من می خواست که بوسه ها، نوازش ها و آغوش های او را به او پس بدهم.

 

بعداً فهمیدم که او می‌خواهد وارد دریای عظیم اراده او شوم تا در برابر دریای گناهان مخلوقات مستحکم شوم.

 

محکم بغلش کردم و بهش گفتم:

"عشق من، با تو می خواهم تمام اعمالی را که بشریت تو در اراده الهی انجام داده است، دنبال کنم.

آنچه شما به دست آورده اید، من نیز می خواهم انجام دهم

به طوری که در تمام اعمال خود، من را بیابید.

 

در اراده عالی شما، روح شما از تمام ارواح مخلوقات عبور می کند

- تقدیم جلال، افتخار و غرامت به پدر آسمانی در راه الهی برای هر فکر شیطانی موجودات.

تا هر یک را با نور و فیض   اراده خود مهر و موم کنید،

 

بنابراین، من نیز می‌خواهم هر فکری را که در مورد مخلوقات وجود دارد، از اول تا آخر، مرور کنم تا آنچه انجام داده‌اید تکرار کنم.

 

و در این کار من می خواهم   به مادر بهشتی خود بپیوندم.

که هرگز عقب نمی ماند و مرا با تو نگه می داردمن هم می خواهم به    مقدسات شما ملحق  شوم  

 

سپس عیسی به من نگاه کرد و با مهربانی   به من گفت  :

 

"دخترمن،

در اراده ابدی من   ،

تمام کارهای من و تمام کارهای مادرم را مثل یک خرقه خواهی یافت   ،

که شامل اعمال تمام موجوداتی بود که وجود داشته یا خواهند بود.

 

در این کت دو قسمت وجود دارد:

یکی به آسمان برخاسته و به پدرم تسلیم شده است تا همه چیزهایی را که موجودات به او مدیون هستند، مانند عشق، جلال، جبران و رضایت به او بازگرداند.

- دیگری برای دفاع و کمک به موجودات باقی ماند.

 

 

اولیای من به وصیت من عمل کردند، اما وارد آن نشدند

در تمام فتوحات من شرکت کن و همه انسانها را از اول تا آخر با خود بیاور و آنها را بازیگر، تماشاگر و پیشگو بساز.

 

اگر   کسی به تنهایی اراده من را انجام دهد،

کسی برای تکرار تمام کارهایی که اراده ابدی من انجام می دهد، مناسب نیستسپس فقط به صورت محدود در مخلوق فرود می آید، تا جایی که بتواند آن را در خود نگه دارد.

 

در عوض  او که وارد اراده من می شود

-در رشد ابدی آن شرکت می کند.

-اقدامات او مطابق با من و مادرم است.

 

به وصیت نامه من نگاه کن:

آیا شما نیز آن را تنها یک عمل انجام شده توسط موجودی (غیر از مادرم) می بینید که به من ملحق شده و تمام اعمالی را که روی زمین انجام می شود، پوشش می دهد؟

 

ببین هیچی پیدا نمیکنی

به این معنی که هیچ کس وارد اراده من نشده است.

 

برای دختر کوچکم رزرو شده بود

- برای باز کردن درهای اراده ابدی من

- اعمال خود را با من و مادرم یکی کند

-و بدین ترتیب همه اعمال خود را در پیشگاه حضرتعالی به نفع مخلوقات سه برابر می کنیم.

با باز بودن درها،

- موجودات دیگر می توانند وارد آن شوند،

- تا زمانی که چنین دارایی بزرگی دارید.

 

در جمع عیسی،

- در وصیت نامه او به سفر ادامه دادم

-هر کاری که انجام داد را انجام می دهد.

 

سپس به زمین نگاه کردیم:

- چه چیزهای زشتی در آنجا دیدیم.

- چقدر از آمادگی برای جنگ وحشت داشتیمبا لرز به بدنم برگشتم.

 

عیسی کمی بعد برگشت و

او مدام در مورد مقدس ترین وصیت نامه اش با من صحبت می کرد و می گفت:

 

"دخترمن،

اراده من در بهشت، اراده پدر، پسر و روح القدس استاو یک است.

اگرچه این سه شخص متمایز هستند، اما اراده آنها یکی استاز آنجایی که این تنها یک اراده است که در ما عمل می کند،

این شادی و برابری ما را در عشق، قدرت، زیبایی و غیره تشکیل می دهد.

 

اگر به جای یک اراده الهی، سه نفر وجود داشته باشند،

ما نمی توانیم خوشحال باشیم چه برسد به اینکه دیگران را خوشحال کنیمعلاوه بر این، ما از نظر قدرت، خرد و تقدس و غیره نابرابر خواهیم بود.

 

تنها اراده ما تنها خیر ماست  که دریاهای خوشبختی از آن جاری است.

 

با دیدن ارزش عظیمی که حاصل وحدت عمل ما در اراده الهی است،

اراده ما همچنین می خواهد متحد عمل کند

در سه شخص متمایز روی زمین: مادر، پسر و عروس.

 

از میان این سه نفر دریاهای شادی دیگری جاری خواهد شد و خیری عظیم برای همه مسافران به ارمغان می آورد».

با تعجب به او گفتم:

"عشق من که مادر، پسر و عروس هستند،

آن سه خوشبخت که تثلیثی را بر روی زمین تشکیل می دهند و اراده شما تنها در آنها یکی است؟ "

 

او پاسخ داد  : «نمی‌فهمی؟

دو نفر از این افراد قبلاً این افتخار را به دست آورده اند:   من و مادرم  ،

من که کلام ابدی هستم، پسر پدر ابدی و پسر مادر آسمانی هستم.

به موجب تجسم خود در رحم او، من واقعاً پسر او هستم.

-عروس فرزند وصیت من است.

 

من در مرکز هستم، مادرم در سمت راست من و عروس در سمت چپ من استوقتی اراده من عمل می کند، به سمت راست و چپ طنین انداز می شود و یک اراده را تشکیل می دهد.

 

سپاس فراوانی که برای شما ریخته اممن درهای اراده ام را به روی تو باز کردم

افشای اسرار و شگفتی هایی که مستلزم آن   است

راه های زیادی را برای تو باز کنم تا   پژواک اراده من به تو برسد.

 

با از دست دادن اراده خود، باید فقط در اراده من زندگی کنیدخوشحال نیستی؟ "

من جواب دادم:

"از تو متشکرم، ای عیسی، و لطفاً به من اجازه بده که همیشه از اراده تو پیروی کنم."

 

برای غیبت عیسی نازنینم احساس می کردم مرده اماگر در درونم حرکت کرد،

او خود را در این دریای هولناک گناهان مخلوق دیددیگر طاقت نیاوردم، بلند و بلند ناله کردمعیسی تکان خورده از این دریا بیرون آمد و در حالی که مرا محکم  گرفته بود   به من گفت  :

"دخترم، چه مشکلی دارد؟

 

ناله هایت را شنیدم

من همه چیز را کنار گذاشته ام تا به کمک شما بیایم.  صبور باش

من و تو برای خیر انسانیتی که در دریای گناهان غرق می شود می میریم  ، اگرچه عشق ما را نگه می دارد و ما را از مردن باز می دارد

 

این را که گفت، صدای امواج این دریا بود

هر دوی ما را تحت تأثیر قرار دادچگونه می توان این رنج را توصیف کرد!

با دیدن مقدمات جنگ در این امواج، به عیسی گفتم:

 

"عشق من، چه کسی می داند این جنگ دوم چقدر طول می کشد؟ اگر جنگ اول اینقدر طول کشید،

در مورد دومی که به نظر می رسد ویرانگرتر هم باشد چطور؟

 

عیسی مضطرب   به من گفت  :

"مسلماً ویرانگرتر خواهد بود، اما این مدت طولانی نخواهد بود، زیرا   من از آسمان عذاب هایی خواهم فرستاد که عذاب   هایی را از زمین کوتاه می کند.

 

پس بیایید دعا کنیمدر مورد تو، هرگز اراده من را رها نکن

 

خوشحال بودم.

خیلی زود عیسی نازنین من ظاهر شد و   به من گفت  :

 

«شجاعت، دخترم!

وفادار و همیشه مراقب باشید،

زیرا وفاداری و توجه

تثبیت روح e

- به او آرامش و کنترل کامل بدهید تا به آنچه می خواهد برسد.

 

کسی که در اراده من زندگی می کند مانند خورشید است

-که هرگز تغییر نمی کند ه

-که در تولید نور و گرما ثابت می ماندامروز یک کار و فردا کار دیگری نمی کند.

او همیشه به رسالت خود وفادار است.

 

اگرچه عمل آن یکی است،

این به مقدار بی شماری از مزایای زمین ترجمه می شود:

 

- اگر گلی بیابد که باز نباشد، آن را بگشاید و به آن رنگ و عطر بدهد.

- اگر میوه نارس پیدا کند می رسد و نرم می کند.

- اگر مزارع سبز پیدا کرد، آنها را به طلا برمی گرداند.

-اگر هوای آلوده پیدا کند با بوسیدن نورش آن را تصفیه می کند.

 

به طور خلاصه، خورشید هر آنچه را که برای وجودش نیاز دارد می دهد،

تا بتواند آنچه را که خداوند برایش در نظر گرفته است تولید کند.

برای وفاداری و ثبات او،

خورشید اراده الهی را در مورد همه موجودات انجام می دهد.

 

اوه اگر او همیشه وفادار نبود که نور خود را بفرستد، چه آشفتگی بر روی زمین حاکم می شد!

انسان نمی داند چگونه مزارع و محصولات خود را مدیریت کند.

 

می گفت: اگر خورشید نور و حرارتش را به من ندهد،

من نمی دانم چه زمانی برداشت می شود یا میوه ها کی می رسند."

 

پس برای روح مؤمن و توجهی است که در اراده من زندگی می کندعملش یکی است ولی آثارش بی شمار است.

 

برعکس، اگر روح متزلزل و پریشان باشد،

نه من و نه شما نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم که چه چیزی تولید می‌کند

 

 

من ستایش همیشگی خود را در مقابل صلیب انجام دادم، کاملاً خود را به اراده شایان ستایش عیسی عزیزم رها کردم، در حالی که این کار را انجام می دادم، احساس کردم که او در درون من جلو آمد.

 

او به من گفت   :

"دخترم،   عجله کن  ،

وصیت   نامه من را وارد کنید

هر کاری را که بشریت من در اراده عالی انجام داده است انجام دهید تا بتوانید اعمال خود را با اعمال من و   مادرم یکی کنید.

 

چنین مقرر شد

اگر هیچ موجود دیگری (غیر از مریم) وارد اراده ابدی نشود و اعمال ما را سه برابر کند.

- اراده اعلی بر زمین نازل نمی شود

راه خود را در میان نسل های انسانی باز کنداو می خواهد مجموعه ای از اعمال سه گانه خود را نشان دهد.

پس عجله کن."

 

عیسی ساکت بود و من احساس کردم که به اراده ابدی پرتاب شده ام.

نمی دونم چطوری اتفاقی که برام افتاد رو توصیف کنم

جز اینکه به کارهای عیسی ملحق شدم و کارهایم را اضافه کردم.

بعداً   عیسی به من گفت  :

 

«دخترم، چند نفر هستند

کارهایی که بشریت من در اراده ابدی انجام داده است!

 

برای اینکه رستگاری کامل و کامل باشد، انسانیت من باید در اراده ابدی عمل کند.

اگر اعمال من در او انجام نمی شد، محدود و تمام می شداما در اراده ابدی،

نامحدود و بی نهایت بودند   و

آنها تمام خانواده بشری، از اولین تا   آخرین مرد را در آغوش گرفتند.

 

من همه نوع رنج را در خود جذب کرده امهمه مخلوقات صلیب من را تشکیل دادند.

 

در اینجا این است که چگونه آنقدر بزرگ شد:

- طول تمام قرون ه

- وسعت همه نسل های بشری.

 

اینجا فقط صلیب کوچک کالواری نبود که یهودیان مرا به صلیب کشیدنداین فقط تصویری از صلیب بزرگ بود

- که اراده اعظم بر آن من را مصلوب کرد.

همه مخلوقات صلیب من را تشکیل دادند.

 

اگرچه او مرا بر روی این صلیب دراز کرد و در آنجا مصلوبم کرد، اما اراده الهی تنها در تشکیل صلیب من نبوداما همه کسانی که بخشی از آن هستند به او کمک کردند.

 

برای این من به فضای ابدیت برای این صلیب نیاز داشتماندازه زمین برای مهار آن کافی نبود.

 

اوه وقتی موجودات یاد بگیرند چگونه مرا دوست خواهند داشت

- آنچه بشریت من در اراده الهی برای آنها انجام داده است

-و چقدر برای عشقشون زجر کشیدم!

 

صلیب من   از   چوب ساخته نشده بودنه،   از روح ساخته شده بود.

 

احساس کردم که آنها در صلیب که اراده الهی من را بر آن قرار داده بود می لرزند.

من کسی را رد نکرده ام.

به همه جا دادم

 

به این ترتیب،

مجبور شدم دراز بکشم

-به طرز وحشتناکی و

-با چنین درد طاقت فرسایی

که در مقایسه، دردهای عشق من کوچک به نظر می رسند.

 

پس عجله کن

که اراده من می تواند آشکار کند

تمام آنچه اراده ابدی در انسانیت من به دست آورده است.

 

این معرفت در موجوداتی که تسلیم آن می شوند و اجازه می دهند که در وجودشان حکومت کند، محبت زیادی به وجود می آورد».

 

پس با گفتن، آنقدر مهربانی و محبت نشان داد که متحیر به او گفتم:

 

"عشق من، چرا وقتی از اراده خود صحبت می کنی این همه عشق نشان می دهی؟ برای این عشق بزرگ به نظرم می رسد که خودت می خواهی دیگران  را خلق کنی  .

 

وقتی در مورد چیزهای دیگر صحبت می کنید، چرا این مازاد عشق را نشان نمی دهید؟ "

 

عیسی ادامه داد:

"دخترم، می خواهی بدانی چرا؟"

وقتی از اراده ام برای آشکار کردن آن به مخلوقات صحبت می کنم،

می‌خواهم الوهیت خود را به شما تزریق کنم و بدین ترتیب دیگران را از خود بیافرینمعشق من برای این منظور تا حد زیادی آشکار می شود.

من عاشق موجوداتی مثل خودم هستم

 

اینجا چون،

- وقتی از اراده ام صحبت می کنم،

عشق من به نظر می رسد فراتر از محدودیت های خود است

تا شالوده اراده ام را در دل مخلوقات تشکیل دهموقتی در مورد چیزهای دیگر صحبت می کنم، این فضایل من است که القا می کنم.

سپس من موجودی را مانند یک دوست دارم

خالق او، پدرش،   نجات دهنده اش،

استادش، دکترش    و غیره

 

این همان شور و نشاط عشق نیست که وقتی می‌خواهم دیگران را خودم خلق کنم



 

من خیلی ناراحت بودم که وضعیت من می تواند یک توهم بزرگ باشد.

این فکر من را عمیقاً آزار می داد و حالم را بدتر از بدترین مردم و حتی نفرین شدگان می کرد.

 

روحی منحرف تر از روح من تا به حال وجود داشته است!

چیزی که بیش از همه مرا غمگین کرد این بود که نتوانم از این وضعیت واهی بیرون بیایم، هر چند به گناهم اعتراف کردم و برای این کار جانم را می دادم.

 

برای این منظور، من صمیمانه از خیر و رحمت بی‌پایان عیسی، که بدترین روح از همه بود، استفاده کردم.

پس از طوفان، عیسی عزیزم بر من ظاهر شد و به او گفتم:

 

"عیسی عزیزم، اینها چه افکار بدی هستند! آه! اجازه نده اینقدر منحرف باشم!

بجاش بذار بمیرم

از اینکه به من اجازه بدهی با زشت ترین بدی ها یعنی فریب تو را آزار بدهم.

 

مرا می ترساند، درهم می شکند، نابودم می کند،

مرا از شیرین ترین آغوشت جدا کن   و

مرا زیر پای همه می گذارد، حتی   لعنتی ها.

 

عیسی من، تو به من می گویی که من را خیلی دوست داری.

با این حال اجازه بده روح من از تو دریده شودقلبت چگونه می تواند در برابر درد من مقاومت کند؟ "

 

او پاسخ داد  :

«دخترم، شجاعت، ناامید نشو.

هر که باید از همه بالاتر برود، باید از همه پایین تر فرود آید.

 

در مورد   مادر من، ملکه همه، که از همه فروتن تر بود، می گویند  .

 

با شناختی که از خداوند خالقش داشت و مخلوق او بود.

او تا آنجا متواضع بود که

- به اندازه تواضعش

ما آن را از هر موجود دیگری بالاتر برده ایم.

 

برای شما باید اینگونه باشد:

مهمتر از همه بزرگ کردن فرزند اراده ام

- و به او مقام اول را در وصیت نامه ام بدهم،

باید عمیقاً تحقیرش کنم، پایین تر از همه.

 

هر چه فروتن تر باشد،

بیشتر می توان آن را بلند کرد و جای خود را در اراده الهی گرفت.

 

اوه وقتی موجودی را می بینم چقدر   خوشحال می شوم

-که بیش از هر چیز باید تعالی یابد،

- از همه آنها پست تر باشید!

 

من می دوم، به سوی تو پرواز می کنم

-تا تو را در آغوشم بگیرم و

-برای گسترش مرزهای خود در اراده من.

 

همچنین   من همه چیز را به نفع شما دور می کنم

برای برآورده شدن عزیزترین آرزوهایم برای شما

 

با این حال، نمی‌خواهم وقت خود را با فکر کردن به این موضوع تلف کنیموقتی تو را در آغوشم گرفتم،   همه چیز را کنار بگذار و به اراده من عمل کن  

 

احساس می کردم دارم می میرم چون از عیسی نازنینم جدا شده ام.

اگر آمد، وقت فلش بوداز آنجایی که دیگر نمی‌توانستم همه اینها را تحمل کنم، عیسی در درون من پر از شفقت جلو آمد.

 

به محض اینکه دیدمش بهش گفتم:

"عشق من، چه رنجی! بدون تو به نظر می رسد که می میرم، اما از مرگی که واقعاً از آن نمی میرم، که از خود مرگ دردناک تر است.

نمی دانم چگونه می توانم خوبی های دلت را تحمل کنم که تنها بمانم و در این حالت مرگ به خاطر تو ادامه یابد

 

او به من گفت  :

«دخترم، دلت را از دست نده!

تو در تحمل این درد تنها نیستی،

-چون من قبل از تو تجربه کردم

- همینطور مادر عزیزم.

اوه درد من از تو بدتر بود!

 

چند بار انسانیت ناله من احساس تنهایی کرده است

گویی خدای من او را رها کرده است، حتی اگر از او جدایی ناپذیر باشد!

دلیل این بود

در انسانیت من جایی بساز

- برای کفاره ه

- برای رنج،

که برای الوهیت من ممکن نبود.

اوه چه تلخ این ویرانی را حس کردم با این حال، لازم بود.

باید بدانید که وقتی الوهیت من کار خلقت را آغاز کرد،

او نیز راه اندازی کرد

تمام شکوه،

مزایا   و

سعادتی که هر موجودی باید داشته   باشد،

نه تنها در این زندگی، بلکه در میهن بهشتی.

 

سهمیه ارواح از دست رفته به حالت تعلیق باقی ماند زیرا کسی برای اهدای آن وجود نداشت.

 

چرا مجبور شدم

 همه چیز را در من کامل و جذب کنم  ،

من دچار ویرانی شده ام که خود لعنتی ها در جهنم تجربه می کنند.

 

اوه چقدر این رنج برای من دردناک بوداین یک مرگ بی رحم بود.

با این حال، همه اینها لازم بود.

 

از آنجایی که باید هر چیزی را که در خلقت از ما بیرون می‌آمد (جلال، برکت، سعادت و...) در خود جذب می‌کردم.

تا آن را به نفع کسانی که از آن منتفع می شوند، دفع کنیم،

 

مجبور شدم جذب کنم

تمام رنج   و

همچنین محرومیت از   الوهیت من.

 

اکنون که تمام فواید خلقت در من جذب شده است و   من   سر آن هستم که همه فواید از آن سرچشمه می گیرد  .

که بر همه نسل ها فرود می آید  ،

 

من به دنبال روح هایی هستم که شبیه من هستند

- از رنج آنها و

-از آثارشان برای   مشارکت آنها

- با شکوه و عظمت و

-خوشبختی

آنچه انسانیت من به ارمغان می آورد.

از آنجایی که همه آنها روح نیستند

-که می خواهند از این و

-که از خود و از چیزهای زمین تهی شده اند، به دنبال آن هستم

- که می توانم با آن صمیمی شوم و

-که در آن می توانم رنج محرومیت از حضورم را ایجاد کنم.

 

روحی که دچار این مهجوریت خواهد شد برای کسب جلال خواهد آمد

-که انسانیت من مستلزم و

- طرد شده توسط دیگران

 

اگر تقریباً همیشه با شما نبودم، مرا نمی شناختید و دوست نداشتید و آن وقت نمی توانستید درد این مهجوریت را تجربه کنید.

از آنجایی که برای شما غیر ممکن بود.

شما اساس این رنج را نداشتید.

 

اوه چه بسیار جانهایی که از من جدا شده و حتی مرده اند!

این ارواح اگر از اندک لذت یا هر تمایل دیگری محروم شوند، غمگین می شوند.

 

اما در مورد محرومیت از من،

- ذره ای پشیمان نباشید

- آنها حتی به ما فکر نمی کنند.

 

بنابراین رنج شما باید شما را تسلی دهد زیرا نشانه ای مطمئن است

-که اومدم پیشت

-که شما خانم می دانید و

-که عیسی شما می خواهد به شما بدهد

جلال، برکت و سعادتی که دیگران آن را رد می کنند».

 

 

همه را به اس اس تسلیم کردموصیت نامه عیسی نازنینم. از غیبت او ناراحت شدم، در خودم فکر کردم:

«چرا اگر اکنون مرا رها کند، این همه از اراده ابدی خود به من گفت؟

به راستی که سخنان او قلبم را سوراخ کرد و آن را پاره کرد.

 

اگرچه من استعفا داده ام و این زخم های حاد را نیز در آغوش گرفته ام

همانطور که او مرا سوراخ می کرد، احساس مشخصی دارم که همه چیز برای من تمام شده است.

 

دستاشو دور گردنم انداخت و   بهم گفت  :

"دخترم، دخترم، نترس. هیچ چیز بین من و تو به پایان نرسیده است. عیسی تو همیشه "عیسی تو" است.

آنچه مرا شدیداً در روحم می بندد از دست دادن اراده اش در من  است.

 

چگونه می توانستم تو را رها کنم؟

با گفتن خیلی از اراده ام به شما، پیوندهای ناگسستنی زیادی بین من و شما برقرار کردم.

 

اراده ابدی من با هر کلمه ای که به تو خطاب می کنم، اراده کوچک تو را به اراده من متصل می کند.

 

باید بدانید که در خلقت انسان، هدف ما این بوده است.

- باشد که او در اراده ما زندگی کند و

- کسی که به این ترتیب چیزی را که مال ماست می گیرد و از امکانات ما زندگی می کند،

تبدیل اعمال انسانی که انجام می داد به بسیاری از اعمال الهی.

 

اما انسان می خواست مطابق میل خود زندگی کند و با امکانات خود زندگی کند.

از آن لحظه به بعد از وطن واقعی خود و از تمام مزایای آن تبعید شد.

 

بنابراین مزایای بی‌شمار من بدون وارث ماند و هیچ کس از آنها بهره‌ای نبرد.

 

در نتیجه، انسانیت من جای انسان را گرفته است و با زندگی هر لحظه در اراده ابدی، همه این مزایا را به خود اختصاص داده است.

 

انسانیت من در بدو تولد، در طول رشد، در طول زحماتش و در هنگام مرگش، همیشه دلبسته باقی مانده است.

به بوسه های ابدی اراده عالی.

بدین سان، تمام منافعی را که ناسپاسان انکار کرده بودند، تصاحب کرد.

 

دخترم، حکمت بیکران من به وفور از اراده من با تو سخن گفته است،

- نه فقط برای اطلاع شما،

-بلکه باعث شود تو در آن زندگی کنی و

-به شما اجازه می دهد از مزایای آن بهره مند شوید.

 

انسانیت من نه تنها برای او بلکه برای همه برادرانش همه چیز را به انجام رسانده و همه چیز را در اختیار گرفته است.

من قرن ها صبر کرده ام، نسل های زیادی می گذرد و باز هم منتظر خواهم بود، اما انسان باید به سوی من بازگردد

بر بالهای اراده من که از آن می آید.

 

اولین نفری باشید که می آیدسخنان من شما را ترغیب می کند

تصاحب این چیزها   e

تا زنجیرهایی بسازم که تو را به   اراده من گره بزند

 

به مصائب مادر بهشتی ام فکر می کردمعیسی نازنینم در حال حرکت در من   به من گفت  :

 

"دخترمن،

من سلطان دردها هستم

از آنجایی که انسان و خدا با هم بودم، باید همه چیز را در درون خودم متمرکز می کردم تا بر همه چیز، حتی بر رنج، تقدم داشته باشم.

رنج های مادرم طنین من بودو بنابراین، او در تمام رنج های من شرکت کرد.

 

رنج های او چنان بود که با هر طنین احساس می کرد که می میرد، اما عشق او را نگه داشت و زنده نگه داشت.

اینگونه است که او ملکه دردهاست

 

همانطور که او این را گفت، فکر کردم که مادر بهشتی خود را قبل از عیسی دیدم.

رنج ها و قلب سوراخ شده عیسی

آنها در قلب ملکه غم ها منعکس شدندمثل شمشیرهایی بود که از قلبش گذشت.

این شمشیرها توسط Fiat of Light مهر و موم شدند که کاملاً او را با نور غرق کرد.

 

این فیات ها، با نوری درخشان، او را چنان با شکوه پوشانده بودند که کلمات نمی توانند او را توصیف کنند.

 

عیسی می گوید:

«این دردها نبود که مادرم را ملکه دردها کرد و او را با شکوه فراوان درخشید، بلکه فیات قادر مطلق من بود که به هر یک از اعمال او و به هر یک از دردهای او پیوست.

 

فیات من جان تک تک دردهای او بود و اولین کاری که شمشیرها را شکل داد و شدت رنج را به آنها داد.

او می‌توانست هر قدر که می‌خواست در قلب سوراخ شده‌اش القا کند،

- اضافه کردن زخم پشت زخم، درد به درد، بدون مواجهه با کوچکترین مقاومتی.

احساس افتخار می کردم که زندگی تک تک تپش های او شدمفیات من تمام شکوه خود را به او بخشید و او را به عنوان ملکه قانونی و واقعی تثبیت کرد.

 

«روح هایی که می توانم طنین رنج ها و زندگیم را در آنها بگذارم چیست؟

 

اینها کسانی هستند که فیات من در آنها ساکن هستند.

آنها طنین مرا در خود جذب می کنند و من سخاوتمند هستم تا آنها را در تمام کارهایی که اراده من در من انجام می دهد شرکت کنند.

 

من در اراده خود منتظر ارواح هستم که آماده اند برای همه اعمال و دردهایشان شکوه کامل را به آنها عطا کنم.

 

با این حال، خارج از اراده من،

من اعمال یا رنج روح ها را نمی شناسم.

می‌توانم به آنها بگویم: "من چیزی ندارم که به شما بدهم. چه چیزی شما را در اعمال و رنج‌هایتان زنده می‌کند؟ پاداش خود را در آنجا جستجو کنید."

 

انجام نیکی و رنج بدون اشاره به اراده من چیزی جز بردگی بدبختی نیست.

فقط اراده من عطا می کند

-دامنه واقعی،

-یک فضیلت واقعی e

یک شکوه واقعی

می تواند آنچه انسان است را به الهی تبدیل کند.

 

 

پس از عشای ربانی، عیسی شیرین من بر من ظاهر شد.

به محض دیدنش ایستادم تا آنها را ببوسم.

 

او به من گفت  :

دخترم، بیا در آغوش من و همچنین به قلب من.

من در عشای ربانی پنهان می شوم تا ترسی برانگیخته نشود.

 

این راز مرا در عمیق ترین ورطه ی ذلت فرو می برد تا مخلوق را به سوی من بالا ببرد.

- تا با من یکی شوی،

- که خون مقدس من در رگهای تو جاری است،

- جان تک تک تپش های قلبش، هر فکرش و تمام وجودش شوم.

 

عشق من مرا می بلعد و می خواهد موجودی خود را در شعله های آتشش ببلعد

تا او بتواند به عنوان خود دیگری دوباره متولد شود  .

 

می خواستم در عشای ربانی پنهان شوم

وارد موجود شوید و این تحول را انجام دهید.

 

اما برای اینکه این دگرگونی رخ دهد،

حالات مناسب روح مورد نیاز است.

 

هنگامی که من عشای ربانی را برقرار کردم، عشق من به افراط و تفریط منجر شد، پیش بینی کرد

با تشکر، مزایا،

نعمت و نور تا انسان لایق پذیرش من شود.

 

می توانم بگویم که عشق من فوایدی را برای انسان به ارمغان آورده است که حتی از فواید خلقت نیز فراتر رفته است.

 

می خواستم به آن مرد فیض لازم را بدهم تا بتواند

- مرا شایسته پذیرا و

- از ثمرات این آیین مقدس به وفور لذت ببرید.

 

اما برای دریافت این فیض ها،

- باید خالی شود،

- باید از گناه نفرت داشته باشد و میل به پذیرش من داشته باشد.

 

هدایای من به پوسیدگی و گل نمی افتنداگر روح تمایلات مناسبی برای پذیرش من نداشته باشد،

من فضای خالی را پیدا نمی کنم که بتوانم زندگی خود را در آن بریزم.

 

همه چیز طوری اتفاق می افتد که انگار من برای او مردم و او برای من مرد. من می سوزم اما او شعله های من را حس نمی کند.

من نور هستم اما او نابینا می ماند.

افسوس که در زندگی مقدسم چقدر درد دارمتعداد زیادی از ارواح، فاقد شرایط لازم،

از این راز بهره مند نشوید و در نهایت باعث تهوع من می شوید.

اگر اصرار داشته باشند که از من اینگونه پذیرایی کنند، نتیجه می دهد

-برای من ادامه کالواری و

برای آنها لعنت ابدی.

 

اگر این   عشق نیست که آنها را تشویق به پذیرفتن من می کند  ، همین است

- توهین دیگری که به من حمله می کند

- گناهی دیگر بر وجدانشان.

 

دعا کنید و جبران بسیاری از بدرفتاری ها و هتک حرمت های انجام شده در این مراسم مقدس را بکنید

 

من در حالت همیشگی خود بودم که عیسی عزیزم خود را در یک جنبه لطیف و باشکوه نشان داد.

همه اینها با نوری آغشته بود که به ویژه در چشمانش می درخشید و از دهانش تابش می کرد.

با تک تک حرکاتش، کلامش، ضربان قلبش و قدم هایش، انسانیتش غرق نور می شد.

 

در حالی که مجذوب چیزی بودم که دیدم، نگاهی به من کرد و   گفت  :

 

«دخترم، در قیامت،

انسانیت من با نور و شکوه عظیمی سرمایه گذاری شدچرا در طول زندگی من روی این زمین:

تمام اعمالم، نفس هایم، نگاه ها و گفتارم آغشته به اراده عالی بود!

 

در حالی که من همه چیز را در او درک می کردم،

او جلال و نور را برای قیامت من آماده کرد.

 

از آنجایی که من دریای عظیم نور اراده ام را در خود دارم،

جای تعجب نیست که اگر نگاه کنم، صحبت کنم یا حرکت کنم، نور بزرگی از من ساطع می شود و با همه ارتباط برقرار می کند.

 

من می خواهم

با این نور از تو پیروی کن، بر خود غلبه کن و به اندازه اعمالی که در   اراده من انجام می دهی، بذرهای رستاخیز را در تو بکار.

 

فقط اراده من است که جسم و روح را به شکوه می رساند.

او آنجا می کارد

فیض، قداست عالی، رستاخیز و   شکوه.

 

به اندازه ای که روح در اراده من کارهای خود را انجام می دهد، نور الهی را به دست می آوردزیرا

- ذاتاً اراده من نور است و

- روحی که در آن زندگی می کند، توانایی تبدیل خود را به دست می آورد

افکارش، سخنانش، کارهایش و هر کاری که در نور انجام می دهد

 

پس به عیسی نازنینم می گویم:

مرا به خواست خودت دعا کن تا با تکثیر در او، کلام من در همه کلمات مخلوقات جاری شود.

لهجه های دعا، حمد، برکت، محبت و جبران.

 

ای کاش با برافراشته شدن بین آسمان و زمین، صدای من همه صداهای انسان را جذب می کرد.

-برای ارائه آنها به شما به صورت رایگان e

برای جلال تو به شکلی که برای هر یک از کلمات مخلوقاتت می‌خواهی

 

در حالی که من این را می گفتم، عیسی عزیزم دهان خود را به دهان من نزدیک کرداز طریق نفسش نفس من و صدای من را جذب نفسش کرد.

او با قرار دادن آنها در وصیت نامه خود، تمام کلمات و هر صدای انسانی را در اختیار گرفت و آنها را به همان شکلی که گفتم تغییر داد.

سپس دفتر را در پیشگاه خداوند از طرف همه با صدای تمام انسانی قرائت کرد.

 

من بسیار شگفت زده شدم.

به یاد داشته باشید که عیسی دیگر بارها درباره اراده خود با من صحبت نکرد،

به او گفتم:  «عزیزم بگو چرا اینقدر در مورد وصیتت با من صحبت نمی‌کنی، شاید آنقدر به درس‌هایت توجه نکرده‌ام یا آن‌قدر وفادار نبوده‌ام که آنها را عملی کنم!

 

او پاسخ داد  :

"دخترم، به وصیت من،

فاقد اعمال الهی است.

این فضای آزاد باید توسط کسانی که در اراده من زندگی می کنند پر شود.

 

هر چه بیشتر خود را به کار گیرید تا در اراده من زندگی کنید و آن را به دیگران بشناسانید، این خلأ زودتر پر می شود.

 

از این رو

با دیدن حرکت انسان در آن به گونه ای که گویی به سرچشمه خود باز می گردد، اراده من برآورده می شود و آرزوهای آتشین او برآورده می شود.

شاید تعداد کمی از این اراده های انسانی وجود داشته باشد، اما حتی اگر فقط یکی را پیدا کنم،

اراده من با قدرتش می تواند همه چیز را بازیابی کند.

 

اراده انسانی می خواهد

- وارد وصیت نامه من شوید

- هر چیزی را که دیگران نادیده می گیرند درک کنید.

آنقدر برایم خوشایند خواهد بود که آسمان ها پاره می شود.

تا اراده ام بر زمین فرود آید

- فواید و شگفتی های آن را آشکار کند.

 

هر عمل جدیدی که در اراده من انجام می دهید مرا تحریک می کند

تا دانش بیشتری به شما بدهد   و

 تا از شگفتی های دیگر به شما بگویم 

 

چون من می خواهم

-اینکه بدانید کار خوبی انجام می دهید،

-که قدرش را می دانید و

- کسی که بیشتر و بیشتر می خواهد اراده من را تصاحب کندوقتی می بینم دوستش داری و ارزشش را می دانی به تو می دهم.

 

دانش چشم روح است.

روح ناخودآگاه نسبت به این مزایا و حقایق کور است.

 

در اراده من روح کوری وجود ندارد.

بلکه هر کسب دانش جدید، بینش بیشتری برای او به ارمغان می آورد.

 

اغلب به اراده من وارد شوید و افق های خود را در آن گسترش دهیدبعداً باز خواهم گشت تا در مورد آن بیشتر به شما بگویم.

 

همانطور که او گفت، ما هر دو دور دنیا رفتیماما، اوهچقدر ترسناک بود

بسیاری می خواستند عیسی محبوب من را آزار دهند، برخی با چاقو و برخی دیگر با شمشیر.

 

در میان آنها اسقف ها، کشیشان و مذهبی بودند که با خشونت وحشتناک قلب او را جریحه دار کردند.

اوه چقدر رنج کشیدخودشو انداخت تو بغلم تا ازش محافظت کنم!

 

او را نزدیک خود نگه داشتم و از او التماس کردم که اجازه دهد در رنج او شریک باشم.

او با سوراخ کردن شدید قلبم مرا راضی کرد که تمام روز به شدت آسیب دیدمو چند بار برگشت تا دوباره من را بزند.

 

صبح روز بعد، هنوز خیلی مریض بودمعیسی برگشت و گفت:  بگذار قلبت را ببینموقتی به او نگاه کرد از من پرسید:

"آیا می خواهی من تو را شفا بدهم و رنجت را رهایی بخشم؟"

 

من جواب دادم:

"عشق من، چرا می خواهی مرا شفا بدهی؟ آیا من لایق این نیستم که برای تو رنج بکشم؟

قلب شما کاملاً زخمی است و قلب من در مقایسه تقریباً سالم استدر عوض، اگر می خواهی، رنج بیشتری به من بده

 

با فشار دادن من به خودش، مدام قلبم را سوراخ کرد،

که باعث درد بیشتر من شد سپس مرا ترک کردباشد که همه چیز برای جلال او باشد!

 

من کاملاً در اراده الهی غوطه ور بودم و به عیسی خود گفتم:

"آه! لطفا هرگز اجازه ندهید که مقدس ترین وصیت شما را ترک کنم.

مطمئن باش که من همیشه به اراده تو فکر می کنم، حرف می زنم، عمل می کنم و عشق می ورزم! "

 

در حالی که این را می گفتم، خود را در محاصره نور بسیار خالصی دیدم و سپس عشقم را دیدم که به من گفت:

 

"دختر عزیزم،

من کارهایی را که در وصیت نامه من انجام می شود بسیار دوست دارم.

 

به محض اینکه روحی وارد اراده من برای عمل می شود، نور من آن را احاطه می کندو من می دوم تا مطمئن شوم که عمل من و روح یکی است.

 

از آنجایی که من اولین عمل همه خلقت هستم،

-بدون من به عنوان موتور اصلی،

- هر چیزی که ایجاد می شود فلج می شود و برای ساده ترین عمل مناسب نیست.

 

زندگی حرکت استبدون حرکت، همه چیز مرد.

 

آنها موتور اصلی هستند که همه حرکات دیگر را ممکن می کنندمثل ماشین است:

- وقتی دنده اول شروع به حرکت می کند، بقیه حرکت می کنند.

 

از این نظر است که تقریباً طبیعی است

- چه کسی به اراده من عمل می کند

-در اولین عمل من و در نتیجه در اعمال همه موجودات شرکت می کند.

 

من این موجود را می بینم و می شنوم

- بازی در اولین بازیگرم و

بنابراین، در اعمال همه موجودات.

 

این موجود به من می دهد

-عمل الهی

- برای هر عمل گناهکارانه انسانی که دیگران انجام می دهند.

او می تواند این کار را انجام دهد زیرا در اولین بازی من بازی می کند.

 

بنابراین می توانم بگویم کسی که در اراده من زندگی می کند.

- جایگزین من برای همه شو،

- از من از همه دفاع می کند و

-از عمل من، یعنی زندگی خودم محافظت می کند.

 

عمل به وصیت من عجب شگفتی استاما، با این وجود، بدون شرافت انسانی.

 

این پیروزی من بر همه خلقت است.

چقدر الهی است این پیروزی اراده عالی من

- هیچ کلمه انسانی نمی تواند آن را بیان کند."

 

من به موارد فوق فکر می کردم و ذهنم در دریای اراده الهی شنا می کرداحساس می کردم دارم در او غرق می شوم.

وقتی می‌خواهم   خودم را بیان کنم، کلمات اغلب من را ناکام می‌گذارند.

 

اغلب من همچنین نمی دانم چگونه بسیاری از چیزهایی را که می خواهم بنویسم سازماندهی کنم و به نظر می رسد که آنها را بدون   دنبال کردن می نویسم.

اما به نظر می رسد عیسی مرا تحمل می کندتنها چیزی که نیاز دارد این است که من بنویسم.

 

اگر این کار را نکنم، مرا سرزنش می کند و می گوید:

"شما نباید فراموش کنید که این چیزها فقط برای شما نیست، بلکه برای دیگران نیز هست."

 

در خودم فکر کردم:

«اگر عیسی آنقدر مشتاق است که شیوه زندگی در اراده خود را بشناسد و اگر دوران جدیدی فرا رسد،

که مزایای آن حتی از رستگاری نیز فراتر خواهد رفت.

 

سپس او باید با پاپ صحبت کند که

او به عنوان جانشین مسیح دارای اقتدار است

به طور مستقیم بر همه اعضای کلیسا تأثیر می گذارد و بنابراین این خیر بزرگ را به همه نسل ها منتقل می کند.

یا حداقل می تواند به افراد با نفوذ دیگری مراجعه کند که انجام کار برای آنها بسیار آسان باشد.

 

اما برای شخصی مثل من جاهل و ناشناس چگونه می توانیم این خیر بزرگ را بشناسیم؟ "

 

عیسی با آه و بوسیدن شدیدتر   به من گفت  :

 

"دختر عزیزم،

اراده عالی من همیشه بزرگترین آثار او را تولید می کند

-از طریق روح های باکره و نادیده گرفته شده

که نه تنها طبق طبیعت باکره هستند،

بلکه در محبت‌هایشان، در قلب‌ها و افکارشان.

 

باکرگی واقعی سایه الهی استتنها از طریق سایه من است که می توانم بزرگ ترین آثارم را بارور کنم.

 

در آن زمان که برای نجات آن مرد آمدم، پاپ ها و مقامات بودنداما من پیش آنها نرفتم زیرا سایه من در آنها نبود.

 

در عوض، من باکره ای را انتخاب کردم که همه آن را نادیده می گرفتند اما برای من کاملاً شناخته شده بوداگر بکارت واقعی سایه من است،

این که باکره ناشناخته ای را انتخاب کرده ام به خاطر حسادت الهی من است.

 

من آن را به طور کامل از من می خواستم.

به همین دلیل آن را برای همه غیر از خودم ناشناخته نگه داشتم.

از آنجایی که این باکره آسمانی ناشناخته بود، من آزادتر بودم تا خودم را بشناسم و راه را برای آگاهی همگان از رستگاری باز کنم.

 

هر چه کاری که می‌خواهم از طریق یک شخص بزرگ‌تر انجام دهم، بیشتر آن را عادی جلوه می‌دهم  .

 

از آنجایی که افرادی که از آنها صحبت می کنید شناخته شده هستند،

حسادت الهی نمی تواند اعلامیه های خود را مطرح کنداوه چقدر سخت است که سایه الهی را در این مردم پیدا کنیمهمچنین، من انتخاب می کنم که چه کسی را   می خواهم.

 

دو باکره مقرر شد که به کمک بشریت بیایند  :

-یکی برای کمک به نجات انسان،

- دیگری برای کمک به آمدن پادشاهی من بر روی زمین برای انجام این کار

-به انسان خوشبختی روی زمین بدهد،

- یکی کردن اراده انسان با اراده الهی ه

- اطمینان حاصل شود که هدفی که انسان برای آن آفریده شده است به تحقق کامل خود برسد.

اجازه دهید من انتخاب کنم که چگونه چیزهایی را که می‌خواهم معرفی کنم، فاش کنم.

 

آنچه برای من مهم است این است که اولین موجودی داشته باشم که بتوانم اراده ام را در آن متمرکز کنم

که در آن زندگی بر روی زمین مانند بهشت ​​می گیرد.

 

بقیه چیزها به دنبال خواهد آمد.

بنابراین، به شما تکرار می کنم، سفر خود را در اراده من ادامه دهید

زیرا اراده انسان دارای نقاط ضعف، اشتیاق و بدبختی است.

 

اینها موانعی هستند که مانع از عمل اراده ابدی می شوند.

«گناهان فانی مانند موانعی هستند که بین اراده انسان و اراده الهی برپا شده است.

 

این وظیفه شماست که موانع را بردارید، موانع را بشکنید و تمام اعمال انسانی را در اراده من متحد کنید.

- گذاشتن آنها زیر پای پدر آسمانی من

- به طوری که به خواست خود او تأیید و مهر می شوند.

 

با دیدن اینکه مخلوقی بر تمام خانواده بشری لباس اراده الهی پوشانده است،

- جذب و مسحور این،

او اراده خود را بر زمین فرود خواهد آورد تا در زمین مانند در آسمان سلطنت کند

 

امروز صبح، عیسی همیشه عاشق من، مرا به جایی برد که در آن پرچم‌ها به اهتزاز در می‌آیند و رژه‌هایی   با حضور همه طبقات مردم، از جمله کشیشان، دیده می‌شود.

 

به نظر می رسید که عیسی از این موضوع آزرده خاطر شده باشد.

و او می خواست موجودات را بلند کند تا آنها را خرد کند.

 

دستش را در دستم گرفتم و او را به سمت خودم کشیدمبه او گفتم  :

"عیسی من، چه کار می کنی؟

به طور کلی، به نظر نمی رسد که آنها کارهای بدی انجام می دهند، بلکه خوب هستند.

به نظر می رسد که کلیسا به دشمنان سابق شما می پیوندد.

و دیگر این بی میلی را برای برخورد با مردم کلیسا نشان نمی دهند.

برعکس، از آنها می خواهند که پرچم هایشان را برکت دهندآیا این نشانه خوبی نیست؟

و به جای خوشحالی، توهین شده به نظر می رسید. "

 

برعکس

برخی از آنها بدون اینکه به وجود من ایمان داشته باشند، قربانی الهی را جشن می گیرند   .

برای دیگران، اگر قبلاً ایمان آورده باشند، ایمان بدون اعمال استو زندگی آنها متوالی از   هتک حرمت های عظیم است.

 

اگر آن را در خود نداشته باشند چه سودی می توانند بکنند؟

 

چگونه می توانند دیگران را به رفتار یک مسیحی واقعی دعوت کنند؟

اگر از حیات فیض برخوردار نباشند، می‌دانند گناه چه شر بزرگی است؟

با تمام معاملاتی که انجام می دهند، مردان دیگر نسخه ها را اعمال نمی کنندبه همین دلیل است که تداعی پیروزی دین نیست.

این پیروزی   حزب آنهاست.

و در حالی که پشت آن پنهان می شوند،

آنها سعی می کنند شیطانی را که نقشه می کشند پنهان کننددر زیر این نقاب ها یک   انقلاب واقعی وجود دارد.

 

و من همیشه همان خدای توهین شده باقی می مانم، بسیار

از شر، که از   آن بارقه‌ای از ترحم آویزان است تا نقش را تقویت کند وآسیب جدی‌تری به بار آورد 

توسط افراد کلیسا   که با تقوای کاذب، دیگر در جذب مردم به دنبال من خوب نیستندبرعکس، آنها هستند که مردم را اخراج می کنند.

 

آیا زمان غم انگیزتر از این وجود دارد؟

نفاق زشت ترین گناه است و قلب من را بیشتر آزار می دهدپس دعا کنید و اصلاح کنید. "

 

احساس می کردم در نور بی پایان اراده ابدی غوطه ور هستم.

 

عیسی نازنینم به من گفت  :

 

«دخترم، الوهیت من برای انجام کارهایش نیازی به کار ندارد، همین که او آنها را بخواهد کافی است.

بنابراین، من می خواهم و می خواهم   .

بزرگترین آثار، زیباترین، به سادگی از اراده من بیرون می آیند.

از سوی دیگر، حتی اگر موجودی بخواهد،

اگر کار نمی کند، اگر حرکت نمی کند،   هیچ کاری نمی کند.

 

حال، به کسی که اراده من را از آن خود می‌کند و در آنجا ساکن می‌شود، همان قدرتی که به من ابلاغ می‌شود، تا آنجا که ممکن است به یک مخلوق منتقل می‌شود.

 

وقتی این را گفت، احساس کردم از خودم دور شدم،

و زیر پاهایم هیولای وحشتناکی دیدم که با خشم همه چیز را گاز می گرفت.

 

عیسی که در کنار من ایستاده بود، افزود:

 

"در حالی که مادر باکره من سر مار جهنمی را له کرد،

من همچنین یک باکره دیگر می خواهم که باید اولین کسی باشد که دارای اراده عالی باشد.

این سر جهنمی را دوباره فشار می دهد تا آن را خرد و ضعیف کند و   در جهنم محبوس کند.

برای

که بر آن تسلط کامل دارد   و

کسی که جرات نزدیک شدن به کسانی را ندارد که باید در اراده من زندگی کنندپس پای خود را روی سر او بگذارید و او را له کنید "

 

جسورانه انجام شد، آن را انجام دادم، و کمی بیشتر ...

اما برای اینکه لمس من را احساس نکند، خود را در تاریک ترین ورطه حبس کرد.

 

به همین دلیل است که   عیسی کلام خود را پذیرفت  :

"دخترم، آیا فکر می کنی زندگی در وصیت نامه من چیزی نیست؟ نه، نه -

بلکه فقط همین   است

تحقق تمام   قداست است،

این تسلط مطلق بر خود، بر امیال و گناهان مرگبار است: غرور، بخل، شهوت، ...

 

اگر مخلوق بپذیرد که اراده من را در او زنده کند و دیگر هرگز نخواهد اراده او را بشناسد، این پیروزی کامل خالق بر مخلوق است.

من دیگر چیزی برای دریافت از مخلوق ندارم و او چیزی برای دادن به من نداردتمام آرزوهای من برآورده شد، نقاشی های من محقق شد.

تنها چیزی که باقی می ماند این است که به خودتان تبریک بگویید، فقط برای شادی.



 

احساس کردم ذهنم در بیکران اراده ابدی گم شده است.

عیسی نازنین من به تعلیم خود در مورد مقدس ترین اراده خدا بازگشته است.

 

او به من گفت:

"دخترم، آه! چقدر آثار تو در وصیتنامه من هماهنگ است!

من با اعمال خود و مادر عزیزم هماهنگ هستم،

- در آنها ناپدید می شوند و یک عمل واحد را تشکیل می دهند.

مثل بهشت ​​روی زمین و زمین در بهشت،

پژواک یک در هر سه   و

هر سه در یکی از   تثلیث مقدس هستند.

 

اوه

چقدر برای گوش ما شیرین است، چقدر ما را خوشحال می کند،

آنقدر که اراده ما از آسمان به زمین نازل می شود!

 

"وقتی "فیات ولونتاس توا" من ("اراده تو انجام شود") تحقق آن را در زمین مانند بهشت ​​بداند،

 

آنگاه تداوم پدر ما به طور کامل تحقق خواهد یافت:

نان این روزمان را امروز به ما بده.

«به نام همه گفتم: «پدر ما، سه نوع نان از تو التماس می‌کنم.

اولی نان اراده شماست   که بیشتر از نان معمولی است.

چون نان معمولی فقط دو یا سه بار در روز مورد نیاز است

 

در حالی که نان اراده شما همیشه و در هر شرایطی استاو همان هوای مومیایی شده است که زندگی الهی را در مخلوق به گردش در می آورد.

 

پدر، اگر این نان اراده خود را به مخلوق ندهی،

هرگز نخواهم توانست از   تمام ثمرات   زندگی مقدسم لذت ببرم  ،

که   دومین نوع نان است که هر روز از شما می پرسم  .

 

اوه زندگی مقدس من در چه وضعیت بدی است:

- به جای غذا دادن به فرزندانم،

- نان مقدس به خواست خود آنها فاسد شده استاوه حالم رو به هم میزنه!

حتی اگر نزد آنها بروم نمی توانم به آنها برکت و قداست بدهم.

زیرا نان اراده تو در آنها نیست.

اگر من چیزی به آنها بدهم، آن فقط یک بخش کوچک است، با توجه به خلق و خوی آنها، نه تمام لطف هایی که در من است.

 

برای اینکه همه برکاتش را به آنها عطا کنم، زندگی مقدس من صبورانه منتظر است تا در برابر نان اراده عالی شما تغذیه شوند.

 

مراسم عشای ربانی و همه ی مقدسات دیگری که به کلیسای خود داده ام

آنها تمام ثمرات خود را خواهند داد   و

به   بلوغ خواهد رسید

تنها زمانی که اراده شما در زمین مانند بهشت ​​محقق شود

 

بعد از آن   نان سوم یعنی نان مادی را خواستم  چگونه می توانم به صراحت بگویم:

«نان مادی امروز ما را به ما بده» زیرا انسان،

- چه کسی باید اراده ما را انجام می داد،

- آیا او آنچه مال ماست را برای خودش گرفت؟

 

پدر نمی خواست بدهد

- نان اراده او،

- نان زندگی مقدس من ه

  - مواد نان

به فرزندان نامشروع، به مردان شرور و غاصب، اما   فقط

- برای قانونی کردن فرزندان،

-به مردان خوبی که به برکات پدر می چسبند.

 

برای همین   گفتم  : نان ما را به ما بدهید.

وقتی این نان مبارک را بخورند، همه به آنها لبخند خواهند زد.

آسمان و زمین در هماهنگی خالق خود زندگی خواهند کرد.

 

بعدا   اضافه کردم  :

گناهان ما را ببخش، همانطور که ما کسانی را که به ما توهین کرده اند می بخشیم.

 

هنگامی که اراده شما در زمین مانند بهشت ​​برآورده شود، صدقه کامل خواهد شد.

 

بخشش مانند زمانی که من روی صلیب بودم شخصیت قهرمانانه ای خواهد داشت.

این زمانی اتفاق می افتد که انسان نان اراده شما را همراه با نان انسانیت من بخورد.

 

آنگاه فضائل در اراده من زنده خواهد شد،

دریافت مهر قهرمانی واقعی و شخصیت الهیآنها مانند نهرهایی خواهند بود که از دریای بزرگ اراده من بیرون می آیند.

به حرف ها ادامه دادم و   نگذاریم تسلیم وسوسه شویم  زیرا انسان همیشه مرد و دارای اراده آزاد است.

هرگز آنچه را که با خلق کردنش به او داده ام از او نمی گیرم.

 

انسان از ترس خود باید فریاد بزند:

"نان اراده خود را به ما عطا کن تا در برابر وسوسه مقاومت کنیم و به موجب همان نان ما را از شر رهایی بخشیم. آمین".

 

مشاهده کنید که چگونه در اینجا ارتباطی با آن پیدا می کنیم

"  بیایید انسان را به صورت و شباهت خود  " در پیدایش بسازیم، زیرا هر عملی که توسط انسان انجام می شود معتبر است.

چگونه امتیازات از دست رفته بازگردانده می شود، چگونه بیمه به آنها بازگردانده می شود

که سعادت زمینی و آسمانی از دست رفته خود را بازیابد.

 

همچنین ببینید

- زیرا "اراده تو در زمین نیز مانند بهشت ​​انجام شود" اولین دغدغه من است و

زیرا من هرگز دعایی غیر از پدر ما یاد نداده ام.

 

کلیسا، مجری وفادار و نگهبان تعالیم من، همیشه این دعا را در هر   شرایطی بر لبان خود نگه داشته است.

 

و همه، دانشمند و نادان، پیر و جوان، کاهنان و عوام، پادشاهان و رعایا، همه می خواهند که اراده الهی در زمین نیز مانند بهشت ​​انجام شود.

 

آیا نمی خواهی اراده من بر این زمین فرود آید؟

 

رستگاری توسط یک باکره آغاز شد.

و من به صورت فردی در هر انسانی تجسم نکرده ام تا آن را بازخرید کنم، حتی اگر کسی چنین بخواهد.

می توانند از مزایای باج لذت ببرند

- او فقط می تواند من را برای او در آیین عشق من بپذیرد.

 

ملکوت اراده الهی در دلها نیز باید توسط یک باکره آغاز و رشد یابد.

 

اونی که خوش اخلاقه

آنها می توانند از کالاهایی که به کسانی که در وصیت نامه من زندگی می کنند ارائه می شود، بهره مند شوند.

 

اگر در عزیزترین مادرم حامله نشده بودم، رستگاری محقق نمی شد.

به همین ترتیب، اگر من نگذارم روحی در اراده عالی خود زندگی کند، امکان تحقق "اراده تو در زمین به عنوان در آسمان" وجود ندارد.



 

در حالت همیشگی بودم که احساس کردم از بدنم بیرون کشیده شدممن آسمان آبی و خورشید زمینی مان را ندیدم، بلکه آسمان های متفاوتی را دیدم، کاملاً طلایی و پر از ستاره هایی با رنگ های مختلف درخشان تر از خورشید.

 

احساس کردم به سمت بالا کشیده شدم.

آسمان در مقابلم باز شد و خود را در نوری بسیار ناب غوطه ور دیدم.

 

من تمام ارواح انسانی را که وجود داشته یا باید وجود داشته باشند، از لحظه ای که آدم با کناره گیری از اراده الهی پیوند روح خود را با روح خالق قطع کرد تا آخرین انسانی که  بر روی  زمین وجود خواهد داشت  ، در ذهن خود احضار کرده ام .

 

سعی کرده ام به خدا عزت، جلال، تسلیم و غیره بدهم.

-توسط همه ارواح آفریده شده

 

من همین کار را برای قوا و حواس مختلف انسان انجام داده ام،

- همه مخلوقات را در من می خواند.

من این کار را به خواست خدای خود انجام دادم، جایی که همه چیز هست و چیزی از آن فرار نمی کند،

حتی چیزهایی که در حال حاضر وجود ندارند.

 

همینطور که این کار را کردم، صدایی از عظمت گفت:

 

هرگاه روحی وارد اراده الهی شود

دعا کن کار کن عشق

یا به چیز دیگری افراط کنید،

راه های بسیاری را برای مخلوق به روی خالق می گشاید.

 

با دیدن این موجود که به سوی او آمد،

الوهیت همچنین راه هایی را برای دیدار با مخلوق او باز می کند.

 

در این دیدار، مخلوق

- از فضایل خالق خود تقلید می کند،

-زندگی خود را در او جذب می کند

- به طور کاملتر وارد اسرار اراده عالی می شود.

 

هر چیزی که مخلوق متوجه می شود دیگر انسانی نیست بلکه الهی است.

این امر باعث تولد آسمان های طلایی در جایی که الوهیت است

جلو می آید   و

او از دیدن شگفتی هایی که در   مخلوق می بیند خوشحال می شود.

بنابراین، در اراده من، مخلوق

- به شباهت من نزدیک می شود،

- نقاشی های من را انجام دهم، e

- هدف خلقت را برآورده می کند.

 

بعد از آن خودم را در بدنم دیدم.

 

در حالت همیشگی بودم که ناگهان بدنم را ترک کردماحساس می‌کردم مسیری طولانی را طی می‌کنم که در آن افراد زیادی را دیدم که تحمل بینایی‌شان وحشتناک بود.

برخی شبیه شیاطین مجسم شده بودندافراد خوب کمیاب بودند.

 

راه آنقدر طولانی بود که بی پایان به نظر می رسیدخسته، می خواستم به بدنم برگردم،

اما کسی که کنارم بود جلوی من را گرفت و گفت:

"برخیز و راه برو.

 

باید به آغاز رسید و برای رسیدن به آنجا باید از تمام نسل ها گذشت.

شما باید همه آنها را رعایت کنید تا آنها را به خالق بیاورید.

آغاز شما خداست و باید در ابدیت به آن نقطه ای برسید که خداوند انسان را آفریده است

تا او را به خاطر کار خلقتش جلال و افتخار بخشد و همه هماهنگی های بین خالق و مخلوق را بازگرداند

 

قدرت بالاتر مرا نگه داشت و

متأسفانه مجبور شدم تمام بدی های گذشته، حال و آینده زمین را ببینم: منظره ای وحشتناک.

 

بعداً عیسی نازنینم را پیدا کردم.

خسته بغلش کردم و گفتم:

"عشق من، چقدر باید می رفتم!

به نظرم قرن ها از دیدن تو می گذرد، ای تکیه گاه من! "

 

عیسی پر از عشق   به من گفت  :

"اوه بله! دخترم، در آغوش من استراحت کن. به ابتدای خود برگرد.

من مشتاقانه منتظر بودم که در وصیت نامه ام از تو دریافت کنی

- هر چیزی که خلقت به من مدیون   است

- به   وصیت من به تو بدهم

تمام آنچه را که باید به خلقت بدهم.

 

فقط اراده من می تواند با حسادت از همه چیزهای خوبی که می خواهم به مخلوقات بدهم محافظت کند و تضمین کند.

منافع من خارج از اراده من در خطر است و خیلی محافظت نمی شود.

 

"در اراده من فراوانی وجود دارد.

و من می خواهم آنچه را که می خواهم به همه بدهم به یک موجود خاص بدهممن می خواهم تمام آفرینش را در تو متمرکز کنم،

خود را در اوج خلقت انسان قرار دهید.

 

عادت من این است که به صورت تک به تک، یعنی فقط با یک نفر مذاکره کنم.

آنچه را که به این شخص می دهم، می خواهم به دیگران هم بدهماز طریق او، دیگران برکات من را دریافت می کنند.

 

"آه! دخترم، من انسان را مانند گلی آفریدم که باید در الوهیت من رشد کند، رنگین شود و معطر شود.

با کناره گیری از اراده من، انسان مانند گلی شد که از ساقه اش بریده شده بود.

 

تا زمانی که روی ساقه اش بماند،

- گل زیبا، به رنگ روشن و بسیار معطر است.

از ساقه بریده می شود، پژمرده می شود، رنگ خود را از دست می دهد، زشت می شود و بوی بدی می دهد.

 

سرنوشت انسان چنین بوده و مایه درد من است

زیرا من آنقدر می خواستم که این گل در الوهیت من رشد کند که خوشحال می شدم!

 

"اکنون، از طریق قدرت مطلق من،

من می خواهم این گل شاخه بریده را با پیوند آن در آغوش الوهیتم دوباره رشد دهم.

 

اما من یک روح می خواهم که مایل به زندگی در آنجا باشداین روح با رضایت، نطفه خواهد بودبقیه با وصیت من به دست خواهد آمد.

 

سپس من دوباره در خلقت شاد خواهم شدبا این گل عرفانی خوش می گذرد و

آنچه را که از خلقت انتظار داشتم، خواهم یافت



 

من در عذاب بزرگ زندگی کردم، تقریباً به طور کامل از عیسی نازنینم مصادره شدم.

غیبت او شهادتی هولناک است بدون امکان تصاحب بهشت ​​به زور، مانند شهدا که رنجشان را شیرین می کند.

 

جدا شدن از عیسی یک شهادت دلخراش است که ورطه ای بین روح و خدا می گشاید.

مثل مردن است، حتی اگر مرگ نیاید.

 

اوه خدای منچه بدبختی

در حالی که در این ورطه رنج غوطه ور بودم، احساس کردم عیسی در درونم حرکت می کند و به او گفتم: «آهعیسی من، پس تو دیگر مرا دوست نداری!».

او به من توجهی نکرد.

او به نظر من تسخیر شده بود، در حالی که یک شی سیاه در دست داشت که می خواست به سمت موجودات پرتاب کند.

 

سپس قلبم را در دستانش گرفت و محکم فشار داد و آن را سوراخ کرداز این رنج به عنوان تسکین و به عنوان عطری در مقایسه با رنج جدایی از او استقبال کردم.

اوه چقدر ترسیدم که این رنج را از من بگیرد و دوباره در ورطه رنج جدایی از او فرو ببرد!

 

سپس به من گفت:

"  دخترم، من به متن ها توجه نمی کنم، فقط به نتایج می دهم  .

 

آیا فکر می کنید یافتن روحی که واقعاً بخواهد رنج بکشد آسان است؟ اوه چقدر سخت است

آنها می گویند که می خواهند رنج بکشند اما

- به محض اینکه در معرض قضاوت قرار گیرند،

- فرار کن.

چقدر می خواهند خود را آزاد کنند!

من همیشه در رنجم تنهام!

 

همچنین وقتی روحی پیدا می کنم

-که از رنج نمی گریزد و

-کسی که می خواهد مرا در رنج هایم همراهی کند،

مدام منتظر است تا نان رنج را برایش بیاورم، او به من شور عشق می بخشد

و به من سخاوت فراوانی نسبت به او می کند، تا آنجا که بهشت ​​و زمین را حیرت آور می کند.

آیا فکر می کنید من از این واقعیت بی حس می شوم که

- در حالی که از من جدا شدی

- می خواستی رنج هایم را برایت بیاورم؟ "

 

این را که گفت به من اشاره کرد که مبارکه در خیابان می گذرد.

محکم مرا بوسید و از او پرسیدم:

"عیسی من، چه اتفاقی می افتد؟

کجا می روی و چه کسی تو را می برد؟ "

 

با ناراحتی جواب داد:

"من به سراغ یک بیمار می روم که توسط یک جلاد ارواح حمل می شود." ترسیده بهش گفتم:

«عیسی، چه می گویی؟ چگونه یکی از وزرای شما می تواند جلاد ارواح باشد؟ "

 

او پاسخ داد  :

«  در کلیسای من تعداد زیادی جلاد روح وجود دارد  اونها هستن

-که به پول دلبسته اند ه

- که با مثال های بد خود جان ها را قربانی می کنند.

به جای کمک به ارواح برای جدا شدن از هر آنچه از زمین است، آنها را بیشتر به آنها وابسته می کنند.

 

 افراد ناشایستی هستند که به جای تطهیر روح، آنها را زشت  می کنند.

جلادانی هستند   که فداکار هستند

-سرگرمی ها، تفریحات، پیاده روی یا موارد دیگر.

آنها به جای منحرف کردن روح ها

تا آنها را دور هم جمع کند و عشق به نماز و تنهایی را به آنها القا کند.

 

اینها همه راه هایی برای قربانی کردن روح است.

چقدر با دیدن همین آدما دلم میشکنه

چه کسی باید به آنها کمک کند تا خود را تقدیس کنند، آنها را به سمت تباهی سوق می دهد! "

 

غیبت عیسی نازنین من طولانی شد.

بالاخره آمد و من به او گفتم: "عزیزم بگو چه ظلمی به تو کردم که از من دوری؟ وای چقدر این رنج طاقت فرسا است!"

 

عیسی به من پاسخ داد  "شاید از اراده من کناره گیری کردی؟"

که بلافاصله جواب دادم:

"نه، نه. بهشت ​​از من در برابر چنین بدبختی محافظت می کند!"

 

عیسی ادامه داد:

«پس چرا از من می‌پرسی چطور می‌توانی به من توهین کنی؟

گناه تنها زمانی وجود دارد که روح از اراده من کناره گیری کند.

 

آهدخترم، برای تصاحب کامل اراده من،   باید تمام حالات ذهنی همه مخلوقات را در درون خود بگیریاین همان چیزی است که برای مادرم و برای انسانیت خودم اتفاق افتاد.   

 

چقدر رنج ها و حالات در ما متمرکز شده است!

در برخی موارد، مادر عزیزم در حالت ایمان خالص باقی مانده است در حالی که انسانیت ناله من در هم شکسته شده است.

زیر بار سنگین تمام گناهان و رنج های موجودات.

 

اما، در حالی که من در رنج بودم،

من بر همه کالاها بر خلاف بدبختی های موجودات اختیار داشتم.

 

مادر عزیزم ملکه ایمان و امید و عشق و نور ماند

به گونه ای که بتواند ببخشد

ایمان، امید، عشق و نور برای همهبرای اینکه بتوانید آن را انجام دهید   ،

ابتدا باید تمام بدبختی های موجودات را در خود متمرکز کرد

و با استعفا و عشق،

- بدی را به نیکی تغییر دهید،

-تاریکی در نور،

-سرما در شعله های آتش

 

اراده من پر بودن است  .

هر که می خواهد در او زندگی کند باید بر همه کالاهای ممکن و قابل تصور اقتدار داشته باشد.

تا آنجا که برای موجودی ممکن است.

 

چقدر می توانم به همه کالا بدهمیا مادرم

 

اگر ما آن را نمی دهیم به این دلیل است که هیچ کس نمی خواهد دریافت کندما می دهیم چون همه چیز را متحمل شده ایم.

 

زمانی که ما روی زمین بودیم،

جایگاه ما در کمال اراده الهی بود.

 

نوبت شماست

-به دنبال همان راه ما e

- جایی که ما در آن قرار گرفتیم.

 

باور کن که   در اراده خود زندگی کنیم

-یا یه چیز کوچیک یا اون

-آیا مثل یک زندگی است، حتی مقدس؟

 

نهمهمینهمه چیز باید محصور باشد.

اگر چیزی کم است،

پس نمی توانید بگویید که در تمام اراده ما زندگی می کنید.

بنابراین مراقب باشید و سفر خود را در اراده ابدی ما ادامه دهید.

 

 

زمانی که عیسی نازنینم مرا به سوی خود کشاند، در اراده ابدی غوطه ور شدم و باعث شد آسمان ها و زمین را ببینم.

 

آنها را به من نشان داد و به   من گفت  :

"دخترم عزیز، ما به اراده عالی خود ماشین بزرگ جهان، آسمان ها، خورشید، اقیانوس ها و بقیه را خلق کرده ایم تا به عنوان هدیه داده شود.

اما به چه کسی؟ به کسانی که اراده ما را انجام می دهند.

 

همه چیز به آنها به عنوان فرزندان مشروع ما عطا شده استما این کار را به احترام حرمت آثارمان انجام دادیم.

ما آنها را به غریبه ها یا فرزندان نامشروع نمی دهیم.

 

زیرا آنها نه ارزش عظیم این هدایا را درک می کنند و نه قدر قداست عظیم آثار ما را می دانندبلکه آنها را تحقیر و متفرق می کردند.

 

با تقدیم این هدایا به فرزندان مشروع خود، اراده ما که   زندگی واقعی آنهاست، آنها را وادار می کند تا تمام جنبه های عشق ما را که از طریق   خلقت تجلی یافته است درک کنند.

 

زیرا هر چیز آفریده شده جنبه خاصی از عشق ما را بیان می کند.

بنابراین آنها باید با دادن عشق، جلال و افتخار برای هر یک از این جنبه های عشق ما به ما جبران کنند.

بنابراین هماهنگی های بین ما ما را نزدیک تر و نزدیک تر می کند.

 

اگرچه به نظر می رسد کسانی که اراده ما را درک نمی کنند از این هدایا لذت می برند، اما این کار را به عنوان غاصب و فرزندان نامشروع انجام می دهند.

 

از آنجا که اراده ما در آنها ساکن نیست،

درک اندکی یا اصلاً از عشق ما به آنها که از طریق خلقت آشکار شده است،

و نه منافع بزرگ اراده ما.

 

بسیاری حتی نمی دانند چه کسی همه این چیزها را خلق کرده استآنها غریبه هایی هستند که با وجود زندگی در میان این همه کالا، نمی خواهند آنها را   مال ما بشناسند.

 

در مورد پسر مشروع،

پدر آسمانی هدیه بزرگ کل جهان را به بشریت من سپرده است.

 

چیزی نیست که من به او پیشنهاد عمل متقابل نداده باشم،

هدیه برای هدیه، عشق برای   عشق

 

سپس مادر آسمانی من آمد که به خوبی می دانست که با   خالق خود ارتباط برقرار کند حالا فرزندان وصیت من می آیند.

همه خلقت از شادی شاد می شود، معروف

و با من در وجود خود دختری مشروع از اراده اعظم می شناسید.

 

همه موجودات به سوی تو خواهند دوید،

- نه فقط برای خوشامدگویی به شما،

-اما برای قدردانی، دفاع و در نظر گرفتن هدیه ای از طرف خالقشان.

 

رقابت خواهند کرد

تا جنبه های مختلف عشق را که از چیزهای آفریده شده سرچشمه می گیرد به شما ارائه دهم.

یک مخلوق زیبایی خالق شما را با عشقی که با آن همراه است به شما هدیه می دهد.

دیگری قدرت را با عشق مرتبط با آن به شما هدیه می دهد.

 

و همینطور برای هدایا خواهد بود

که حکمت، نیکی، تقدس، نور، پاکی را با وجوه خاص عشق مرتبط با این صفات الهی تشکیل می دهد.

 

بدین ترتیب تمام حصارهای بین روح و خدا شکسته خواهد شد.

روح که بین بهشت ​​و زمین قرار می گیرد، به اسرار مختلف عشق موجود در آفرینش پی می برد و مخزن همه هدایای خداوند خواهد شد

 

من عیسی نازنینم را در رنج هایش همراهی کردم،

به ویژه کسانی که در   باغ جتسیمانی تجربه کرد  .

در حالی که با او همدردی می کردم، در درونم حرکت کرد و   گفت  :

 

"دخترمن،

پدر آسمانی من آغازگر رنج های بشریت من بود او به تنهایی قدرت ایجاد رنج و القای آنچه برای پرداخت بدهی موجودات لازم بود را داشت.

 

در مورد موجودات،

- رنجی که به من دادند ثانویه بودزیرا آنها هیچ قدرتی بر من نداشتند،

و نه می توانستند به میل خود رنج ایجاد کنندپدر آسمانی در موجودات نیز به همین شکل عمل می کند.

به عنوان مثال در خلقت

اولین کاری که در روح و جسم انسان انجام شد توسط پدر الهی من انجام شد.

چقدر هماهنگی و خوشبختی در ذات انسان به جا گذاشته است!

 

همه چیز در انسان هماهنگی و خوشبختی است.

فقط اندام او را در نظر بگیرید.

چقدر هماهنگی و شادی به ارمغان می آورد!

چشمانش می بیند، دهانش صحبت می کند، پاهایش راه می روند.

دستان او چیزهایی را می گیرند و دستکاری می کنند که پاهایش به او اجازه دستیابی به آن را داده است.

 

اما اگر چشمانش می توانست ببیند که دهانی برای ابراز وجود نداشت یا پاهایی برای راه رفتن و دستی برای گرفتن نداشت.

آیا او فاقد هماهنگی و شادی نخواهد بود؟

 

حال بیایید روح انسان را  با اراده و عقل و حافظه اش در نظر بگیریم.

چقدر هماهنگی و شادی به ارمغان می آورد!

 

طبیعت انسان (جسم و روح) واقعاً بخشی از هماهنگی ابدی استخداوند یک عدن را در روح و بدن انسان آفرید، یک عدن   کاملاً آسمانی.

 

سپس عدن زمینی را به او دادهمه چیز در طبیعت انسان هماهنگی و خوشبختی است.

اگر چه گناه این هماهنگی و این خوشبختی را بر هم زده است،

چیزهای خوبی را که خدا در انسان آفریده بود به طور کامل نابود نکرد.

 

همانطور که خداوند با دستان خود هماهنگی و شادی موجودات را آفرید،

او تمام رنج های لازم را در من ایجاد کرد

- جبران ناسپاسی انسان e

- برای جبران شادی و هماهنگی از دست رفتهدر مورد همه موجودات اینطور است.

 

وقتی یکی از آنها را به قداست یا مأموریتی خاص فرا می خوانم، دست خودم است که در روح او کار می کند.

- باعث شود او در یک نقطه عذاب بکشد،

- به دیگری از عشق یا شناخت حقایق آسمانی.

 

حسادت من آنقدر زیاد است که اجازه نمی دهم کسی به آن دست بزنداگر به مخلوقات اجازه بدهم که با این روح برگزیده کاری انجام دهند، همیشه ثانویه استمن اولویت را حفظ می‌کنم و آن را طبق برنامه‌ام شکل می‌دهم

 

نگران غیبت عیسی نازنینم بودم و با خود گفتم:

"چه کسی بدی را می داند که در من است و عیسی خود را از آن پنهان می کند تا از اندوه دوری کند؟حرکت در من،

 

او به من گفت  :

«دخترم، علامت

که هیچ بدی در روح نیست   و

که او کاملاً از   خدا پر شده است،

این است که هر اتفاقی از درون یا بیرون برای او می افتد هیچ لذتی به او نمی دهد.

تنها لذت او در من و من است.

 

این نه تنها در مورد

- چیزهای سکولار،

- بلکه به چیزهای مقدس،

-به افراد متقی،

-مراسم مذهبی،

- موسیقی و غیره

 

برای این روح،

همه این چیزها سرد، بی تفاوت است و به نظر می رسد متعلق به او نیستدلیلش خیلی ساده است:

اگر روح کاملاً پر از من باشد، سرشار از لذت های من استلذت های دیگر جایی برای جا افتادن پیدا نمی کنند.

هر چقدر هم زیبا باشند، روح جذب آنها نمی شود.

آنها برای او مرده به نظر می رسند.

 

از طرفی روحی که مال من نیست خالی است  .

وقتی با چیزهای زمینی در تماس است، تجربه می کند

- لطفا اگر به چیزهایی که او دوست دارد و

- ببخشید اگر به چیزهایی می رسد که دوست ندارید.

از این رو در یک چرخه پیوسته از لذت ها و غم ها قرار دارد.

 

مثل لذت هایی که از من نمی آید

-دوام نیاورید e

- اغلب به غم و اندوه تبدیل می شود،

روح یک وقت شاد و زمانی غمگین است.

 

در یک نقطه او مهربان است و در لحظه دیگر کناره گیری می کندتهی بودن روح است که باعث این تغییرات خلقی می شود.

 

در مورد شما، آیا از آنچه اینجا روی زمین وجود دارد لذت می برید؟

پس چرا از این می ترسید که در شما بدی باشد که به خاطر آن پنهان شوم تا از اندوه دوری کنم؟ جایی که من هستم، هیچ پشیمانی وجود ندارد

 

من جواب دادم:

"عشق من، من از هیچ چیز زمینی، هر چند خوب باشد، لذت نمی برم.

تو بیشتر از   من میدونی

چگونه می توانستم از چیزی جز درد نبودنت لذت   ببرم

- من را جذب می کند،

- من را در اعماق وجودم تلخ می کند و

-آیا باعث می شود همه چیز را فراموش کنم جز درد محرومیت از تو؟ "

 

عیسی ادامه داد  :

"این به شما تایید می کند که شما از آن من هستید و سرشار از من هستید.

 

لذت این قدرت را دارد:

- اگر مال من است، مخلوق را به من تبدیل کن.

- اگر طبیعی باشد، روح را در شئون انسان می آورد;

-اگر از شهوات باشد، روح را به شر می کشاند.

 

احساس لذت ممکن است بی اهمیت به نظر برسداما اینطور نیست: اولین حرکت است

- برای خوب یا

- برای شر

بیایید ببینیم چرا اینطور است:

 

چرا آدم گناه کرد؟

زیرا از برخورداری از الوهیت دور شده است

برای میوه ای که حوا میوه ممنوعه را به او هدیه کرد و به او گفت که آن را بخورد.

 

با دیدن میوه احساس لذت کرد.

و از سخنان حوا که به او می گفت اگر او را بخورد مانند خدا می شود خوشحال شد.

 

از خوردن آن لذت می برد و این لذت اولین حرکت سقوط او بود.

اگر برعکس، سعی کرده بود

- ببخشید وقتی بهش نگاه میکنی

- ناراحتی از گوش دادن به سخنان حوا e

- از انزجار از فکر خوردن آن، گناه نمی کرد.

 

در عوض، او اولین اقدام قهرمانانه زندگی خود را انجام داد.

- مقاومت در برابر حوا و

- تصحیح آن

او تاج وفاداری خود را برای یکتا نگه می داشت

که او بسیار مدیون   است

که تمام حقوق را برای او داشت   .

 

اوه چگونه باید به لذت های مختلف که در روح به وجود می آید توجه کرد:

اگر   لذت های الهی  باشند به   زندگی منتهی می شوند

اگر   انسان باشند یا برخاسته از اشتیاق  باشند، به مرگ می انجامندپس خطر غرق شدن در جریان   شر وجود دارد

 

 

به حالت همیشگی خود ادامه می دهم،

دعا کردم که عیسی نازنینم به دیدار روح بیچاره ام برود.

 

همه خوب  است، او آشکار شد.

با دستان مقدسش چندین بار مرا لمس کرد.

آنجا که مرا لمس کرد، اثری گذاشت، نوریمتعاقباً او رفت.

 

سپس   اولین اعتراف کننده من که اکنون فوت کرده بود آمد و به من گفت:

"من می خواهم آن جاهایی را لمس کنم که خداوند شما را لمس کرده است."

من واقعاً نمی خواستم، اما قدرت مخالفت را نداشتم، اجازه دادموقتی این کار را کرد، نوری که عیسی در لمس من باقی گذاشته بود به او گفته شد.

با هر لمس اضافی - در جاهایی که عیسی مرا لمس کرده بود - نور بیشتر و بیشتر به او هجوم می آورد.

من شگفت زده شدم و اعتراف کننده به من گفت:

« خداوند مرا فرستاد تا به خاطر شایستگی‌هایی که به هنگام صدقه نزد تو آمدم به من پاداش دهد.

اکنون برای من به نور جلال ابدی تبدیل شده است

 

سپس اعتراف کننده دوم من که او نیز متوفی بود  به نوبت او آمد  او به من گفت: «به من بگو آنچه عیسی به تو گفت.

من می خواهم به او گوش دهم تا نور این حقایق با نور بسیاری از حقایق که عیسی در طول زندگی ام درباره آنها با شما صحبت کرد و سپس من با آنها آغشته شدم، متحد شود.

 

خداوند مرا فرستاده است تا برای شایستگی هایی که با تمایل به شنیدن حقایق او در طول زندگی ام به دست آورده ام، پاداشی دریافت کنم.

اگر می دانستی شنیدن حقایق خدا یعنی چهچه نور جذابی در آنها وجود دارد!

 

فواید خورشید تحت الشعاع منافع کسانی است که از این حقایق صحبت می کنند یا آنها را می شنوند.

 

شما باید تلاش خود را چند برابر کنید تا آنها را   به کسانی که می خواهند به آنها گوش دهند، بشناسانید.

پس چی بهت گفت؟ "

 

با یادآوری آنچه عیسی درباره صدقه به من گفته بود، آن را به او ابلاغ کردم.

با این کار سخنان من تبدیل به نور شد و آن نور او را احاطه کردخیلی خوشحال است، او رفته است.

حالا این چیزی است که عیسی در مورد   صدقه به من گفت  :

 

"دخترم، خیریه می داند چگونه همه چیز را به عشق تبدیل کند.

آتش را در نظر بگیرید - می تواند انواع مختلف چوب و چیزهای دیگر را به آتش تبدیل کنداگر قدرت تغییر همه چیز را در شعله های آتش نداشت، لایق نامش نبود.

 

در مورد روح هم همینطور    : اگر همه چیز را به عشق تبدیل نکند،

چیزهای ماوراء طبیعی و چیزهای طبیعی،

شادی ها و غم ها و هر چیزی که او را احاطه کرده است، نمی تواند ادعا کند که   صدقه واقعی دارد.

 

همانطور که او این را گفت، بسیاری از شعله های آتش

- از دلش گریخت

- آسمان و زمین پر

-سپس در یک شعله متحد شدند.

 

او اضافه کرد:

شعله‌های پیوسته از قلب من بیرون می‌آیند، به کسی که عشق می‌آورند،

برای دیگری درد، برای دیگری   نور،

به نیروی دیگری و غیره

 

اگرچه کارکردهای متفاوتی دارند، اما این شعله ها همه از کوره عشق من می آیند و هدف اصلی آنها انتقال عشق به مخلوقات است.

 

بنابراین، آنها در یک شعله واحد ادغام می شوندبرای موجودات باید اینگونه باشد:

اگرچه آنها کارهای متفاوتی انجام می دهند، اما هدف نهایی آنها باید عشق باشد.

بنابراین اعمال آنها تبدیل به شعله های کوچکی می شود که در کنار هم شعله بزرگی را تشکیل می دهند که همه چیز را می سوزاند و همه چیز را به من تبدیل می کند.

 وگرنه این موجودات صدقه واقعی ندارند 

 

 

من به تازگی عیسی عزیزم را در مراسم عشای ربانی پذیرفته بودم زمانی که او مرا وادار کرد تمام اعمال زندگی زمینی خود را ارائه دهم، کاملاً غرق در مقدس ترین اراده خداوند شدم  .

انگار که   خودشان را درک می کنند.

 

او مرا وادار به دیدن کرد

- نهاد مقدس عشای ربانی

-و ارتباطی که به خودش داد.

چه شگفت انگیز، چه افراطی از عشق بود این ارتباط با خودذهن من در مقابل چنین اعجوبه بزرگی آشفته بود.

عیسی نازنینم به من گفت    :

"دختر محبوب اراده عالی من، اراده من شامل همه چیز است.

او هر اندیشه الهی را به عمل تبدیل می کند و چیزی از او دور نمی ماند.

 

هر که در وصیت من زندگی می کند، می خواهد منافع آن را آشکار کند.

می‌خواهم بدانی که چرا وقتی آیین عشق را برپا کردم، می‌خواستم مرا بپذیرم.

این یک معجزه غیر قابل درک برای ذهن انسان است:

که انسان حق تعالی را دریافت کند،

که وجود نامتناهی در یک موجود متناهی محصور است

- اما باشد که او افتخاری را که برایش است دریافت کند و در آنجا مسکنی در خور او بیابد.

این یک راز غیر قابل درک برای ذهن انسان است

که رسولان، که با این وجود به تجسم و اسرار دیگر ایمان داشتند،

ناراحت شد و متمایل به کفر شد.

آنها تنها پس از توصیه های فراوان من موافقت کردند.

 

در برپایی مراسم عشای ربانی، باید به همه چیز فکر می کردماز آنجایی که مخلوق قرار بود از من پذیرایی کند،

- برای الوهیت شرف، عزت و خانه پیدا شد.

 

همچنین دخترم، هنگامی که این راز بزرگ را به وجود آوردم، اراده ابدی من،

متحد با   اراده انسانی من،

او همه میزبانان مقدسی را که تا آخر   زمان وجود داشتند به من هدیه داد.

همه را نگاه کردم و یکی پس از دیگری مصرف کردم.

من در هر یک از زندگی مقدس خود را زنده و مشتاق سپردن خود به مخلوقات می دیدم.

 

انسانیت من، از طرف کل خانواده بشری،

این وظیفه را بر عهده گرفت که همه از من پذیرایی   کنند

او برای هر   مهمان خانه ای گرفت.

 

الوهیت من، که از انسانیت من جدایی ناپذیر بود، همه میزبانان مقدس را احاطه کرده بود.

- افتخارات،

-ستایش و

- نعمت های الهی،

تا اعلیحضرت با عزت دلخواه در دلها پذیرفته شود.

 

هر میزبان مقدس به من سپرده شده است و تبدیل به خانه انسانیت من شده است.

هر کدام به دلیل الوهیت من با صفوف افتخارات سرمایه گذاری شددر غیر این صورت چگونه می توانستم در مخلوق نازل شده باشم؟

 

فقط داشتم خودم را به این شکل دریافت می کردم

- اینکه من حیثیت و آبروی خود را به واسطه خود حفظ کرده ام، ه

-که خانه ای در خور شأن خود ساخته ام.

این به من اجازه داد تحمل کنم

- توهین ها،

-بی تفاوتی

- بی احترامی و

- ناسپاسی موجودات.

 

اگر خودم را اینگونه قبول نمی کردم، نمی توانستم در مخلوقات فرود بیایمآنها نه راهی دارند و نه وسیله ای برای پذیرایی از من.

 

این روش من برای انجام کارها برای هر یک از کارهایم است.

من عمل را یک بار انجام می‌دهم که به آن جان می‌بخشم و بار دیگر تکرار می‌شود.

 

تمام آزمایش ها به عنوان یک عمل به اولین عمل پیوست می شوند.

 

اینگونه است که قدرت مطلق اراده ام مرا در آغوش همه قرن ها واداشت.

او مرا وادار کرد که همه مشمولان و همه میزبانان مقدس را حاضر کنم.

من برای هر کدام خود را دریافت کرده ام.

 

چه کسی می توانست چنین عشق افراطی را باور کند؟

قبل از نزول در قلب مخلوقات، خود را دریافت کردم

-حفظ حقوق الهی ام ه

-تا بتوانم شخص خود را به موجودات معرفی کنم.

 

به همان اندازه

من می خواستم روی موجوداتی سرمایه گذاری کنم در همان اعمالی که با دریافت خودم انجام می دادم،

- دادن شرایط مناسب به آنها و تقریباً حق پذیرش من.' با شنیدن این سخنان عیسی بسیار تعجب کردم و در آستانه تردید قرار گرفتم.

عیسی افزود:

"چرا شک داری؟

آیا این کار خدا نیست؟

این عمل با اینکه یک عمل واحد بود، آیا به بقیه منجر نشد؟

 

علاوه بر این، اینطور نبود؟

-برای تجسم من،

-برای زندگی من روی زمین ه

- برای علاقه من؟

من فقط یک بار تجسم کردم، یک زندگی کردم و یک شور و اشتیاق را متحمل شدمبا این حال تجسم من، زندگی من و اشتیاق من برای همه و به ویژه برای همه بود.

 

من هنوز برای هر موجودی در عمل هستم

گویی در این لحظه من تجسم یافتم و از اشتیاق رنج بردم.

 

اگر نه، من به عنوان یک خدا عمل نمی کنم، بلکه به عنوان موجودی عمل می کنم که

نداشتن   قدرت الهی،

نه می تواند به سراغ همه برود و نه خود را به   همه بسپارد.

 

حالا، دخترم، می‌خواهم در مورد دیگر زیاده‌روی عشقم با تو صحبت کنم.

موجودی که اراده من را برآورده می کند و در آن زندگی می کند، تمام اعمال انسانیت من را در بر می گیرد.

چون خیلی مشتاقم که موجودی شبیه من شود.

 

چون اراده او و من یکی است

- اراده من خوشحال می شود و با سرگرمی،

- او تمام خوبی هایی را که در من است از جمله میزبانان مقدس را در مخلوق قرار می دهد.

 

اراده من که در مخلوق است، او را به کرامات و کرامت های الهی احاطه می کند.

من به او اعتماد دارم زیرا اراده من او را سرپرست قرار داده است

از همه کالاهای من، از همه کارهایم و همچنین از زندگی من

 

طبق معمول عشق مصلوب شده ام را می پرستم و به او می گویم:

 

"من وارد اراده تو می شوم یا بهتر است بگویم، دستت را به من بده

و خودت مرا در وسعت اراده ات قرار ده تا کاری را انجام دهم که اثر مقدس ترین اراده تو نباشد».

 

وقتی این را گفتم با خودم فکر کردم:

«اگر اراده الهی همه جا هست و من در آن هستم، چرا می گویم: به اراده تو وارد می شوم؟

 

عیسی نازنینم در حال حرکت در من   به من گفت  :

"دخترمن،

بین کسانی که عمل می کنند یا به سادگی دعا می کنند تفاوت زیادی وجود دارد،

- زیرا طبیعتاً اراده من همه جا است و همه چیز را در بر می گیردو کسی که   آگاهانه و با انتخاب خود  ،

وارد ملکوت اراده من برای عمل و دعا شوید.

 

بیایید به یک مثال نگاهی بیندازیم.

وقتی خورشید از زمین می تابد، همه مکان ها به یک اندازه نور و گرما دریافت نمی کننددر بعضی جاها سایه و در بعضی جاها نور مستقیم و شدیدتر استکدام موجود بیشترین نور و گرما را دریافت می کند:

چه چیزی در سایه است یا چه چیزی آشکار است؟

 

اگرچه نمی توان گفت که در سایه نور وجود ندارد، اما واقعیت این است که نور در مکان های بدون پوشش روشن تر و گرما شدیدتر استدر واقع، پرتوهای خورشید به این مکان ها سرازیر شده و آنها را جذب می کند.

 

اگر خورشید هوشیار بود و موجودی در معرض پرتوهای سوزانش بود به نام همه به او می گفت:

"ای خورشید، تو را سپاس می گویم به خاطر نورت و همه مزایایی که با تابش زمین برای ما به ارمغان می آوری. به نام همه موجودات، تو را به خاطر همه خوبی هایی که انجام می دهی سپاسگزارم."

چه شکوه و چه افتخار و چه لذتی که خورشید از این مخلوق دریافت نمی کند!

 

گرچه این درست است که اراده من در همه جا هست، روح ساکن در سایه اراده خود نمی تواند شدت نور اراده من را تجربه کند، نه گرما و نه همه فوایدش را.

 

از سوی دیگر، روحی که وارد اراده من می شود، سایه اراده خود را از بین می برد.

بنابراین نور اراده من بر آن می تابد، آن را در بر می گیرد و به خود تبدیل می کند.

 

روح غوطه ور در اراده ابدی من به من می گوید:

«از تو سپاسگزارم ای اراده ی مقدس و عالی، به خاطر نورت و همه ی مزایایی که با پرکردن آسمان و زمین از نور خود به ما می دهی.

از طرف همه، من از شما برای همه مزایای شما تشکر می کنم."

 

بنابراین، من آنقدر افتخار، شکوه و لذت را احساس می کنم که هیچ چیز قابل مقایسه نیست.

دخترم چقدر بدی ها به جانی می رسد که در سایه اراده خود زندگی می کنداین سایه او را منجمد می کند و در سستی و بی حسی فرو می برد.

برای روحی که در پرتو اراده من زندگی می کند، برعکس است».

بعداً بدنم را ترک کردم و دیدم که یک بیماری واگیردار در راه است.

- شامل قرنطینه بسیاری از مردم.

ترس حاکم شد و بسیاری از شرارت ها از نوع جدید خشمگین شدبا این حال، امیدوارم که عیسی با شایستگی های گرانبهاترین خون خود راضی شود.

 

 

من به عشق بیکران عیسی نازنینم فکر می کردم.

او همه موجودات را که در شبکه ای از عشق متحد شده بودند به من نشان داد و   به من گفت  :

 

"دخترمن،

من در خلقت انسان بذرهای عشق فراوانی را به ارمغان آورده ام

در عقلش، در چشمانش، در دهانش، در دلش، در دست ها و پاهایشمن دانه های عشق را در تمام وجود او ریختم.

 

از آنجایی که باید از بیرون عمل می کردم،

من خودم و همه چیزها را پیش او گذاشتم تا جوانه بزنند و این بذرها را مطابق میلم رشد دهم.

 

این بذرها که توسط خدای ابدی کاشته شده اند ابدی هستندبنابراین انسان در درون خود عشقی ابدی دارد.

یک عشق ابدی همیشه به دنبال بازگشت عشق ابدی است.

 

می خواستم باشم

-درون انسان به مثابه بذر e

- خارج از او به عنوان یک کارگر،

تا درخت عشق ابدی من در او رشد کند.

 

انسان از داشتن چشمی برای دیدن چه سودی می برد؟

اگر او منبع نور خارجی نداشته باشد که به چشمانش اجازه دیدن بدهد چه؟

 

در مورد ذهن هم همینطور،

اگر سخنی برای بیان افکارش نداشته باشد، عقلش بی ثمر استو غیره.

 

من آنقدر انسان را دوست دارم که نه تنها بذر عشق ابدی خود را در او نهاده ام، بلکه او را در معرض امواج بیرونی همان عشق ابدی قرار داده ام که در سراسر آفرینش گسترده شده است.

 

بنابراین، خورشید در چشمان او می درخشد، امواج عشق ابدی من را برای او به ارمغان می آورد.

اگر برای رفع تشنگی آب بخورد یا برای رفع گرسنگی غذا بخورد، این کالاها امواج عشق ابدی من را برای او به ارمغان می آورد.

 

سرزمین اصلی با حمایت از او برای پاهایش، امواج عشق ابدی من را برای او به ارمغان می آوردهمین امر در مورد گلی که بوی آن را می دهد یا آتشی که به آن گرما می دهد نیز صدق می کندهمه چیز امواج عشق ابدی من را برای او به ارمغان می آورد.

 

من برای روح و روان کار می کنم

- همه چیز را مرتب کنید،

-همه چیز را تایید کنید

- همه چیز را مهر و موم کنید

 

به این ترتیب من عشق ابدی خود را به شما نشان می دهم تا بتوانید بازگشت عشق ابدی را به من پیشنهاد دهید.

 

همه مخلوقات می توانند مرا با عشق ابدی دوست داشته باشند زیرا دانه آن را حمل می کند.

 

حتی اگر عشق ابدی من در انسان کاشته شود، او آن را تجربه نمی کندزیرا پس از کشتن این دانه کور شد.

 

اگر بسوزد، گرما احساس نمی شود.

اگر بخورد و بیاشامد، نشاط نمی بخشد و تشنگی خود را سیراب نمی کندزیرا در جایی که بذر خفه شده است باروری نیست.

 

من با اراده مقدس خدا متحد شدم

- زیارت روح هر موجود e

- تقدیم عشق برای عشق به عیسی من برای هر فکری از مخلوقاتهمینطور که داشتم این کارو میکردم فکری به ذهنم رسید:

«این گونه دعا کردن چه فایده ای دارد؟

به نظر خیلی مزخرفتر از دعاست

 

عیسی مهربانم در حال حرکت در من به من   گفت  :

"دخترمن،

آیا می خواهید از فواید این نوع نماز بدانید؟

 

هنگامی که مخلوق سنگریزه اراده خود را به دریای بیکران الوهیت من می اندازد،

اگر اراده او بخواهد عاشق شود،

- آبهای دریای بیکران عشق من چروک می شود و

-احساس می‌کنم که امواج عشقم عطر آسمانی‌شان را بیرون می‌دهند.

من لذت ها و شادی های عشقم را احساس می کنم

که با ریگ اراده مخلوق به حرکت درآمدند.

 

اگر او قدوسیت مرا می پرستد  ، سنگ ریزه اراده انسان دریای قدوسیت من را به هیجان می آورد.

من از خالص ترین عطر قداست خود احساس طراوت می کنم.

 

به طور خلاصه،   هر آنچه اراده انسان در اراده من انجام می دهد

مانند سنگی است که مطابق با صفات من به دریا انداخته می شود.

 

و از طریق امواج ناشی از

احساس می‌کنم که   ویژگی‌هایم به من هم ارائه می‌شود

افتخارات، شکوه و عشقی   که

-به روشی الهی،

این موجود به من چنین می دهد.

 

این را می توان با یک مرد بسیار فقیر مقایسه کرد

بازدید از املاک یک مرد بسیار ثروتمند که صاحب همه چیز از جمله

-چشمه آب سرد

-یک فواره آب گرم e

-یک فواره معطر

 

فقرا چیزی برای ارائه ندارند زیرا ثروتمندان از قبل همه چیز دارنداما او هنوز هم می خواهد او را راضی کند و دوستش داشته باشد.

 

چه کاری می تواند انجام دهد؟

سنگریزه ای را برمی دارد و می اندازد داخل چشمه آب سرد.

سپس چروک هایی روی آب ایجاد می شود و طراوت لطیفی ایجاد می شود.

 

صاحبخانه از لذتی که این طراوت به او می دهد لذت می برد و از این رو قدر کالایی را که در اختیار دارد می داندبرای چی؟

زیرا بیچاره به این فکر افتاد که آب را هم بزند و آبی که هم زده می شود بهتر می تواند طراوت، گرما یا عطرش را بدهد.

 

در اینجا معنای وارد کردن وصیت نامه من است  :

وجودم را حرکت بده و به من بگو:

"من می بینم که چقدر خوب، مهربان، مقدس، عظیم و قدرتمند هستی. تو همه چیز هستی و می خواهم همه چیز تو را تکان دهم تا دوستت داشته باشم و تو را راضی کنم."

 

این خیلی به نظر نمی رسد؟ با این حرف ها به درون من رفت.

فکر کردم:

«عیسی چقدر خوب است!

به نظر می رسد که او واقعا از برقراری ارتباط با این موجود لذت می برد و از افشای حقایق آن لذت زیادی می برد.

هنگامی که او یکی را فاش می کند، به عنوان یک محرک عمل می کند که او را با نیرویی تقریبا غیرقابل مقاومت به افشای دیگران سوق می دهدفوق العادهکدام عشق! "

 

یک بار دیگر عیسی از من بیرون آمدصورتش را به صورت من نزدیک کرد و   افزود  :

 

"دخترمن،

تو نمی دانی نشان دادن حقایقم برای من چه معنایی دارد.

 

بنابراین شما از لذت من و از قدرت مقاومت ناپذیری که مرا وادار می کند تا خود را به مخلوق نشان دهم شگفت زده می   شوید   .

هر که بخواهد به من گوش دهد و با من گفتگو کند، مایه شادی من است.

 

باید بدانید که وقتی برای اولین بار حقیقتی را آشکار می کنم، عمل من یک خلقت جدید است.

من دوست دارم بسیاری از کالاها و اسرار موجود در من را فاش کنم.

 

چون من عملی هستم که هرگز تکرار نمی شود،

من همیشه می خواهم چیز جدیدی بگویم.

من همیشه در عشق، زیبایی، شادی، هارمونی جدید هستمپس هیچکس خسته نشد

من دائماً به دادن و گفتن چیزهای جدید تمایل دارم.

نیروی مقاومت ناپذیری که مرا وادار می کند تا خودم را آشکار کنم، عشق ابدی من استمن خلقت را در سرریز عشق به حرکت درآوردم.

هر آنچه در جهان هستی دیده می شود در من بود.

عشق باعث شد انعکاسی از نور من از من بیرون بیاید و من خورشید را آفریدم.

او از من بازتابی از بی نهایت و هماهنگی من بیرون آورد

و آسمانها را باز کردم و آنها را با انبوهی از ستارگان و اجرام آسمانی هماهنگ کردم.

 

اینها و چیزهای دیگری که من خلق کرده ام، بازتابی از صفات من است که از من بیرون آمده است.

بنابراین، عشق من جریان خود را پیدا کرده است.

و من از دیدن همه چیزهایی که در من بود به صورت ذرات کوچک پراکنده شده و بر روی همه آفرینش شناور بودند بسیار لذت بردم.

 

با این حال، چه لذتی دارم وقتی حقایق خود را که هستم فاش می کنم،

-نه بازتاب صفات من، بلکه خود جوهر کالاها

-که در من هستند

-آنهایی که از من شیوا سخن می گویند، نه بی سر و صدا، مانند آفریده ها!

 

و چون کلام من خلاق است، چه لذتی از من نیست

وقتی حقایق را می بینم آشکار می کنم، آنها خلقت جدیدی را در روح ها تشکیل می دهند!

 

حتی اگر از یک فیات من چیزهای زیادی خلق کرده باشمبنابراین، حقایق خود را آشکار می کنم،

-این فقط یک فیات نیست که من تلفظ می کنم

-اما حقیقتی که من می دانم.

 

وقتی حقایقم را برای جانها فاش می کنم لذتم را تصور کن،

- نه در سکوت،

-اما با صدای بلند

 

در افشای حقایق من، عشق من خروجی خود را می یابد و جشن می گیرد.

و من کسانی را که به من گوش می دهند بسیار دوست دارم.

 

من عیسی نازنینم   را در ساعات مصائب او همراهی کردم  ، به ویژه زمانی که   یهودیان در برابر پیلاطس او را متهم کردند  .

 

این

 از اتهامات علیه عیسی راضی نیستم  ،

مورد بازجویی قرار گرفت تا دلایل کافی برای محکوم کردن یا آزادی او بیابند.

 

عیسی در حالی که در درونم با من صحبت می کرد   گفت  :

"دخترم، همه چیز در زندگی من است

- این یک راز عمیق بود و

- آموزش عالی

که انسان برای تقلید از من باید در آن تأمل کند.

 

یهودیان بسیار پر از غرور و بسیار ماهر بودند

- تظاهر به تقدس e

- به خود ظاهر مردانی درستکار و با وجدان بدهد

که بر این باور بود که این واقعیت که من را در حضور پیلاطس نشان می دهد،

او با گفتن اینکه آنها من را در معرض مرگ می دانستند، به آنها گوش داد و بدون هیچ مقدمه ای   من را محکوم کرد.

 

آنها به ویژه بر این واقعیت تکیه کردند که پیلاطس یک غیر یهودی بود که نمی دانست

نه خدا

 

اما خدا تصمیم دیگری گرفته بود که این کار را انجام دهد

- هشدار به مقامات e

-به آنها یاد بدهیم که

با وجود صداقت و قداست ظاهری متهمان یک جنایتکار،

آنها نباید این   متهمان   را به راحتی باور کنند

اما آنها باید بدانند که چگونه آنها را زیاد زیر سوال ببرند تا بتوانند   قضاوت کنند

اگر در پس ظاهر نیت خیر،

-حقیقت وجود دارد یا

- نسبتاً حسادت، رنجش و اشتیاق به مزیت یا افتخار.

 

یک معاینه دقیق

- مردم را آشکار کنید،

-ممکن است آنها را گیج کند و

- می تواند ثابت کند که قابل اعتماد نیست.

 

هنگامی که مورد سوال قرار می گیرند، می توانند ایده کسب منافع را کنار بگذارند.

دیگران را متهم کنید چه مضراتی که مافوق نمی توانند مرتکب آن شوند که به جای یک فضیلت اثبات شده، به خیری دروغین اعتبار می دهند!

 

یهودیان بسیار تحقیر شده بودند

- به راحتی توسط پیلاطس باور نشود و

- باید به بسیاری از سوالات پاسخ داد.

 

آنها هر چه بیشتر می دیدند تحقیر شده بودند

که در این قاضی غیریهودی عدالت و وجدان بیشتر از خودشان وجود داشتهمچنین، اگر پیلاطس مرا محکوم کرد،

- به این دلیل نیست که او آن را باور کرده است

- اما چون چاره دیگری برای از دست ندادن موقعیتش نداشت.

 

ما باید بدانیم که چگونه نیت ها را بررسی کنیم.

این امر به روشنگری می انجامد تا خوبان را آرام کند و بدکاران را گیج کند.

 

پیلاطس که می خواست بیشتر بداند   به من گفت:

"پس تو پادشاهی؟ پادشاهی تو کجاست؟"

می خواستم با گفتن «بله من شاهم» درس متعالی دیگری به او بدهمبا این پاسخ خواستم به او بگویم:

"آیا می دانید پادشاهی من چیست؟

اینها مصائب، خون و فضایل من است.

پادشاهی من خارج از من نیست، بلکه در درون من است، آنچه شما در خارج از خود دارید

نه می تواند یک پادشاهی واقعی باشد و نه یک   امپراتوری واقعی.

 

زیرا آنچه خارج از انسان است

ممکن است گم شود یا غصب شود و مجبور به ترک آن شود.

 

در حالی که آنچه در درون انسان است حذف نمی شودمالکیت او ابدی است.

 

ویژگی های پادشاهی من هستند

صدمات،

تاج خار   e

 صلیب 

 

من مثل پادشاهان دیگر رفتار نمی کنم

- کسانی که موضوعات خود را از خود جدا می کنند،

- بدون ایمنی و همچنین بدون منبع تغذیه:

 

من به مردمم زنگ می زنم

-در زخم های من زندگی کن

- از رنج های من تقویت شده است،

-خاموش شده توسط خون من e

- از گوشت من تغذیه می شود.

 

این چیزی است که واقعاً حاکم است.

تمام حق الامتیازهای دیگر، حق امتیاز برده داری، خطر و مرگ استدر پادشاهی من یک زندگی واقعی وجود دارد.

 

چقدر اسرار عمیق در کلمات من نهفته استنفس در مصائب و ذلت ها و رها كردن همه چيز و در عمل به فضائل حقيقي با خود بگويد:

 

«این پادشاهی من است که از بین نمی‌رود، هیچ کس نمی‌تواند آن را از من بگیرد یا به آن دست بزند.

او ابدی و الهی است، مانند عیسی شیرین من، رنج های من او را تقویت می کند.

هیچ کس نمی تواند به خاطر قلعه ای که در آن هستم با من بجنگد."

 

این پادشاهی صلح است که همه فرزندان من باید آرزوی آن را داشته باشند. "



 

دعا کردم و کاملاً در آغوش عیسی نازنینم تسلیم شدم که این فکر به ذهنم خطور کرد: «تنها من هستم که به شهادت می‌رسم که دیگران را آزار می‌دهم و باری بر دوش اعتراف‌کنندگانم می‌شوم و آنها را با کارها و روابطم تحت فشار قرار می‌دهم. با عیسی، در حالی که دیگران آزاد هستند.

 

وقتی وارد حالت رنج می شوند، خود را آزاد می کنند.

و با این حال چند بار از عیسی دعا کردم که مرا آزاد کند، اما بیهوده.» همانطور که این افکار و بسیاری دیگر را در دل داشتم،

عیسی عزیز من آمد، تمام خوبی و عشقبا نزدیک شدن   به من به من گفت  :

"دخترمن،

هر چه کاری که می خواهم انجام دهم بزرگتر باشد،

هر چه بیشتر لازم است که با موجودی که انتخاب می شود به شکلی استثنایی رفتار شود.

 

کار رستگاری بزرگترین بودمن موجودی را به عنوان واسطه انتخاب کرده ام

من او را با تمام هدایا پر کردم مثل قبل، تا او مادر من باشد و

تا بتوانم تمام فیض های رستگاری را به او بسپارم.

 

از لحظه لقاح او تا تصور خودم در او، او را در تثلیث اقدس پنهان نگه داشتم، که او را در همه چیز نگهبانی و هدایت می کرد.

 

وقتی در شکم باکره او حامله شدم،

کاهن اعظم واقعی و اولین در میان کاهنان،

به این فکر کردم که از او محافظت کنم و در همه چیز هدایتش کنم، حتی در تپش قلبش.

 

وقتی مردم، نمی‌خواستم او را بدون کمک یکی از کشیش‌هایم، جان، رها کنم، روحی ممتاز، سرشار از فیض و بی‌نظیر هم در پیشگاه خداوند و هم پیش از تاریخ.

 

آیا این کار را برای روح های دیگر انجام دادم؟

نه، چون نداشتن این همه هدایا و لطف،

هیچ کس دیگری سزاوار چنین حمایت و   کمکی نبود.

 

و تو هم دخترم در مقابل من و در مقابل تاریخ خاص هستیپیش از تو هیچ موجود دیگری نبوده و پس از تو نیز هیچ موجودی نخواهد بود   که

از سر ناچاری با کمک وزرای من تا این حد فراهم شد.

من تو را برگزیده ام تا اعمال اراده عالی خود را در تو به امانت بگذارمبه خاطر قداست اراده من، مناسب بود،

برخی از وزرای من شما را همراهی می کنند و حافظ آنها هستند

- فیض اراده من،

و سپس آنها را با بقیه کلیسا در میان بگذارید.

 

ما به احتیاطات زیادی از جانب شما و این وزرا نیاز داریمو اما تو برای من  مثل  مادر دیگری

شما باید هدیه بزرگ اراده من را دریافت   کنید

- شما باید تمام محاسن را بدانید.

وزرای من باید این چیزها را از شما دریافت کنند.

به طوری که "فیات وولونتاها می کشند" روی زمین همانطور که در بهشت ​​در کلیسای من تحقق می یابند.

 

آهتو نمی دانی تمام آنچه را که باید به تو می دادم تا وصیت اراده ام را در تو ممکن سازممن بذر فساد را از شما گرفته ام.

من روح و فطرت تو را چنان خالص کردم   که

- شما نسبت به آنها و آنها نسبت به   شما چیزی احساس نمی کنید.

نداشتن این میکروب با چوب بدون آتش قابل مقایسه است.

 

گرچه من شما را مانند مادر عزیزم از گناه اصلی معاف نکردم،

من در تو معجزه ای ساختم از فیض هایی که هرگز به دیگری عطا نشد،

- زدودن میکروب فساد از شما.

 

برای وصیت نامه سه بار مقدس من راحت نبود

- به روح فرود می آید،

- تصاحب آن e

- اعمال خود را به او ابلاغ می کند،

اگر این روح با کوچکترین فسادی آلوده شده بود.

 

همانطور که برای من، کلام پدر، مناسب نبود،

من در رحم مادر بهشتی حامله شدم بدون اینکه او از گناه اصلی معاف باشد.

 

در نتیجه چقدر لطفی به شما نداده ام؟ شما معتقدید که چیزی نیست و بنابراین به همین جا بسنده نمی کنید.

به جای تشکر از من، نگران این هستید که چگونه من از شما و کسانی که در اطراف شما قرار داده ام دور کرده ام، در حالی که   تنها چیزی که می خواهم این است که از اراده من پیروی کنید.

 

باید بدانید که تحقق وصیت من آنقدر مهم است که در زمره مهم ترین احکام الهی قرار می گیرد.

من می خواهم که این حکم شناخته شود تا با علم به عظمت و فیض های عظیمی که در تحقق اراده ام وجود دارد،

روح ها به آن می چسبند

 

در سه نوبت، الوهیت به صورت «اضافی» عمل کرد:

 

اولین بار  در   زمان آفرینش   که بدون کمک مخلوقی انجام شد، زیرا در آن زمان وجود نداشت.

دوم  ،   در خلال رستگاری   که از زنی کمک خواست، مادر آسمانی من، مقدس ترین و زیباترین موجودات.

سوم   مربوط   به تحقق اراده ما در زمین مانند   بهشت  ​​است، به طوری که مخلوق در قداست و قدرت اراده ما زندگی و عمل می کند.

 

این تحقق از خلقت و رستگاری جدایی ناپذیر است، همانطور که سه شخص تثلیث اقدس جدایی ناپذیرند.

 

می توان گفت که کار آفرینش زمانی به پایان می رسد که

- همانطور که ما مقرر کردیم،

اراده ما در مخلوق با آن زندگی خواهد کرد

همان   آزادی،

همان حضرت   ه

همان قدرتی که در   خودمان وجود دارد.

 

تحقق اراده ما در زمین مانند بهشت، تحقق خلقت و رستگاری خواهد بود.

 

سارا

- درخشان ترین بخش آنها،

- اوج آنها e

- مهر تحقق کلی آنها.

 

برای اجرای این فرمان می خواهیم از زن دیگری استفاده کنیم: خودتان.

 

با اصرار یک زن بود که مرد در ماجرای بدش افتاد.

و ما می خواستیم به یک زن زنگ بزنیم

-برای درست کردن اوضاع،

-برای رهایی مرد از   مشکلاتش،

- حیثیت، شرافت و تشبیه واقعی خود را به الوهیت بازگرداند، همانطور که در   خلقت پیش بینی شده است.

 

پس مراقب باشید و مسائل را ساده نگیرید.

این فقط چیزی نیست اما

-احکام الهی ه

- تکمیل آثار آفرینش و رستگاری  .

 

ما مادرم را به جان سپردیم   تا تو همه تعالیم و تمام گنجینه های سپاسگزاری مرا که به من سپرده شده و به عنوان کشیش به عهده گرفته ام، در او و از طریق او در کلیسا بریز.

 

من در او به امانت گذاشته ام، مانند حرم،

تمام احکام و آموزه هایی که کلیسا به آنها نیاز دارد.

به نوبه خود وفادار و حسادت به کارها و سخنان من همان طور که بود، آنها را در شاگرد وفادار من جان قرار داد.

 

بنابراین، مادر من بر کل کلیسا اولویت دارد  .

 

من با شما به همین ترتیب ادامه دادم:

از آنجایی که کل کلیسا باید در "فیات ولونتاس توآ" شرکت کنند، من شما را به یکی از وزیران خود سپردم تا بتوانید به او سپرده گذاری کنید.

- هر آنچه را که در مورد وصیتم به شما آشکار کرده ام،

- با تشکر از آن پیوست،

-چگونه وارد e

- این واقعیت که پدر می خواهد دوره جدیدی از فیض را باز کند و دارایی های  آسمانی خود را با موجودات تقسیم کند.

برای بازگرداندن شادی از دست رفته خود پس مواظب من باش و به من وفادار باش».

 

در حالت همیشگی ام،

عیسی خوب من با نگاهی دردناک آمد و به نظر نمی رسید که من را ترک کندخداروشکر   به من گفت  :

 

«دخترم، من آمده ام تا تو را عذاب بدهم.

یادت هست وقتی می خواستم مردها را تنبیه کنم، اعتراض کردی که می خواهی به جای آنها زجر بکشی؟ برای رضایت شما و به خاطر شما قبول کردم به جای ده مجازات فقط پنج تا مجازات بدهم؟

 

در حال حاضر ملت‌ها می‌خواهند بجنگند و آن‌هایی که خود را قوی‌ترین می‌دانند تا دندان خود را مسلح می‌کنند تا ضعیف‌ترین‌ها را نابود کنند.

از این رو آمده ام تا شما را به رنج و عذاب بکشانم تا طبق وعده، تعداد مجازات ها را به پنج تن کاهش دهمعدالت من با آتش و آب، قدرت این عناصر را برای نابودی کل شهرها و مردم به کار خواهد گرفت.

برای کاهش این مجازات ها رنج از جانب شما ضروری است

 

چون این را گفت، به درون من رفت.

به نظر می رسید که او چندین ساز را در دست داشت و وقتی آنها را تکان داد،

چنان رنجی را تجربه می کردم که نمی دانم چگونه توانستم زنده بمانموقتی دید که دارم از این رنج ها ناله می کنم و می لرزم و با هوای کسی که بر همه چیز پیروز  است، به من گفت  :

 

"تو زندگی من هستی و من می توانم هر طور که صلاح می دانم از زندگی خود استفاده کنم." و همچنان باعث رنجش من شد.

باشد که همه چیز برای جلال خداوند، صلاح روح من و نجات همه باشد.

 

وی   بعداً افزود  :

«دخترم، تمام دنیا وارونه است.

همه به تغییر، صلح و چیزهای جدید امیدوار هستند.

آنها دور هم جمع می شوند تا بحث کنند و از اینکه نمی دانند چه چیزی را تمام کنند و به هیچ تصمیم جدی نمی رسند متعجب می شوند.

 

بنابراین صلح واقعی وجود ندارد و همه چیز به کلمات بدون آینده خلاصه می شودآنها امیدوارند که کنفرانس های دیگر بتواند تصمیمات موثر اما ناموفق را به همراه داشته باشد.

 

در این میان همه با ترس منتظرندبرخی برای جنگ های جدید و برخی دیگر برای فتوحات جدید آماده می شوند.

اما مردم فقیرتر و فقیرتر می شونددر این دوره غم انگیز، تاریک و خونین، آنها منتظر و امیدوار به عصر جدیدی هستند که در آن اراده خداوند در زمین نیز مانند بهشت ​​برآورده شود.

 

همه آنها، خسته از وضعیت فعلی، به این دوره جدید امیدوارند، اما بدون اینکه بدانند واقعاً شامل چه چیزی خواهد شد.

 

همانطور که مردم از آمدن من به زمین در ابتدای آمدن من بی خبر بودند، این توقع گسترده نشانه قطعی است که ساعت نزدیک است.

 

اما مطمئن ترین نشانه این است که من با خطاب کردن خود به یک روح، کاری را که می خواهم انجام دهم، آشکار می کنم، همانطور که در آن زمان با مادرم انجام دادم.

من اراده‌ام، فیض‌ها و آثاری که در آن وجود دارد را به این روح می‌رسانم تا آنها را به همه بشریت بشناسانم

 http://casimir.kuczaj.free.fr/Orange/perski.html